این نوشتار در صدد اثبات این مطلب است که فاطمه زهرا علیهاالسلام والاتر و بالاتر از آن بوده است که پس از پدر فقط در پی فدک باشد بلکه او هدف مهمتری را پی میگرفته است.
برای نشان دادن رسالت فاطمی بایستی پیام رسول خدا هر چند کوتاه در مقایسه با تمدن آن روز، معرفی میشد که در سایه آن، راهگشایی قرآن و اسلام به تمدن معاصر نیز روشن میگردد. پس از آن، نگرانیهای پیامبر از تداوم معارف اسلامی برای آینده بشر بررسی شده است؛ زیرا بیم آن میرفت که امت اسلامی از حداقل اسلامیّت عدول کند. از این رو، امیرالمؤمنین علی علیهالسلام برای ادامه راه پیامبر و تفسیر صحیح کتاب خدا معرفی میشود. پیامبر از اولین روزهای بعثت تا آخرین نفسهای خویش بر جانشینی امیرالمؤمنین(ع) تأکید میکند لیکن جاهلیت نهادینه شده در جان اعراب، این انتخاب را برنمیتابد.
امت پس از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم ناخودآگاه دچار بحرانهای فراوانی میشود اما در برابر آن، امیرالمؤمنین علیهالسلام نیز محدودیت های زیادی دارد. این محدودیتها مانع از آناست که علی همانند زمان پیامبر به نجات امت شتاب کند.
اینجا است که اعجاز سوم پیامبر، فاطمه علیهاالسلام نقش آفرینی میکند. او با علم الهی اوج عظمت قرآن و تعالیم اسلام و در برابر آن انحطاط تمدنهای باستان و آینده انسان را میشناسد و همانند پدر بر رنج انسان میگرید. او از موقعیت و جایگاه اجتماعی خویش برای انجام یک رسالت الهی و نجات بشر و به نتیجه رساندن زحمات همه انبیا سود میبرد و اسلام محمدی را جاودانه میکند.
فاطمه علیهاالسلام پس از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم چنان سوگواری میکرد که هیچ کس توان شنیدن آن را نداشت. ناله سوزان فاطمه را هر کس میشنید بیاختیار نالان میشد. کمکم سراسر مدینه را ناله و شیون فراگرفت.(1) به علی گفتند: یا روز آرام گیرد یا شب!(2) چرا فاطمه آرامش را بر خود و مدینه حرام میدانست؟ چرا در کمتر از 100 روز آنچنان گریست که در شمار گریه کنان بزرگ بشریت در آمد؟(3)
آری! زهرا علیهاالسلام خورشید عرش(4) خدا و راهنمای ملائکه مقرب و کرّوبیان است و آنگاه که به خاکدان تاریک زمین آمد نیک میدانست سوگمندانه باید زیست. او در فراق عرش برین و اصل خویش چنان زندگی کرد که همواره الهام بخشِ آرامش و خرّمی و بهروزی بود و حتی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم از وجود مینوی زهرا علیهاالسلام توشه میگرفت.(5) پس اکنون چه شده؟
نکند فاطمه علیهاالسلام برای خود نمیگرید؟! نکند فاطمه با گریه پیام میدهد؟! نکند آدمیان را آنچنان خواب گرفته که با غیر از ناله جانسوز فاطمه علیهاالسلام هشیار نمیشوند؟! و آیا اکنون هشیار شده؟ و اگر نشده... .
پیام حضرت محمد صلی الله علیه وآله
بشر در مسیر تاریخی خود همواره در سطح حرکت کرده است. اگر چه ابتدا مقهور غریزه بوده و پس از پیروزی بر غریزه گام نهادن در میدان خردورزی را آموخته، هیچگاه از قلمرو لذتجویی در سایه خودپرستی فراتر نرفته است. این حرکت پیچیدگی یافته، اما اوج نگرفته است. تنها نقاط عطفی در تاریخ نمایان است که نسیمی بهشتی میوزد و بارانهای زندگی ساز بر فطرتهای خشکیده میبارد و سرشت الهی انسانها جوانه میزند.
مهمترین نقطه عطف تاریخ و پرفرازترین حرکت انتقالی بشر در تاریکترین جای زمین با محمد امین صلی الله علیه وآله وسلم شروع میشود.
زمانی در جهان با زیردستان مانند اموال منقول و غیرمنقول احساس مالکیت میشد. در شرق دور پدر میتوانست کودکان خود را به بردهداران یا روسپی خانه ها بفروشد. مرد عرب از بیمگرسنگی و یا به غارت رفتن ناموس خود در جنگها دخترکان را زنده به گور میکرد و چه بسیار پسران سرو قامت و دلاوری که در آستانه معابد روم و ایران قربانی میشد.
بردهداری پردرآمدترین فعالیت اقتصادی زمان بود. آنان که برده های بیشتری داشتند ثروتمندتر بودند. کاروانهای تجاری با همه گستردگی خود با نیروی بردهها در کوه و دشت، آرام و روان حرکت میکردند. کشتی های بزرگ با نیروی دست بردگان پهنه دریا را میپیمودند و هرگاه بازویی ناتوان میشد، کوسهها جشن میگرفتند.
فلسفه بشری این پدیده را به خوبی تئوریزه کرد. حکمای شرق (هند) فلسفه تناسخ ساختند و به بردگان گفتند: شما چه میدانید شاید قبل از حلول روح در کالبد فعلی یک بردهدار ظالم بودهاید و یا ممکن است پس از این (حلول روح در کالبدی دیگر) بخت بهتری پیدا کنید و به چهره یک بردهدار زندگی جدیدی شروع کنید. حکیم بلا منازع غرب ارسطاطالیس یونان هم گفت: بندگی برای بردهها هم سودمند است و هم روا.(6) بردگی تا آنجا روا گردید که رومیان سالنهای بزرگی ساختند:
«سالن های بزرگ آمفی تئاتر که در آنها مرگ دلخراش برده های نگونبخت به وسیله حیوانات درنده نظیر شیر و ببر و گرگ به نمایش گذاشته میشد... . مردم (نه برده ها) پس از فراغ از کار روزانه به اسپریس میشتافتند. این میدان دارای آمفی تئاتری به طول 560 پا و عرض 380 پا بود و از سی هزار تا هفتاد هزار تماشاگر را در خود جای میداد. این آمفی تئاتر با یک خندق بیضوی شکل از میدان مسابقه جدا میشد تا تماشاگران را محفوظ دارد. در فواصل بازیها تماشاگران میتوانستند در یک گردشگاه سایه دار به طول 2766 پا و آراسته به نردههای مرمرین گردش کنند.
منظور از مسابقه در این میدان، مسابقه حیوانات درنده با یکدیگر برای پاره کردن بدن بردههای زنده بود و بازی چیزی جز مسابقه انواع درندگان برای دریدن پیکر انواع برده ها محسوب نمیشد. بردهها در این میدان هرگز راه فراری نمی یافتند و جز در چنگال تیز و دندانهای بلند درندگان جان سپردن، سرنوشت دیگری نداشتند.»(7)
نظام قبیلگی به کمک افسانه ها خود را نژاد برتر معرفی میکرد تا طبقه اشراف شکل گیرد و زمینه ساز نظام های سلطنتی خودکامه شود.
قساوت فصل مشترک پادشاهان مستبد بود. به آتش کشیدن شهرها تا قتل عام مردان خاندان، برادر کشی شاهزادگان و... ترجیعبند جهان قبل از بعثت بود.
هنگامی که سهم کشاورزان، روستاییان و طبقه گستردهای از مردم، فقر، محرومیت و مرض است نمیتوان از اندیشه و دانش در میان ایشان نشانه ای یافت.
این طبقه موظف بود هزینه طبقه اشراف را تأمین کند، اگر میتوانست با کسب درآمد مالیات های سنگین میپرداخت و گرنه از جان او مالیات میگرفتند و باید بیگاری میکرد و اگر هنگام بیگاری ضعیف و سست میشد جانش میستاندند.
خاستگاه تمدنهای باستان از شرق دور تا شمال آفریقا گواه این ادعا است. ویل دورانت یکی از دلایل احداث دیوار چین را فرار کشاورزانی نقل میکند که از زیر بار مالیاتها میگریختند. فریاد بردگان خاموش در زیر تخته سنگهای عظیم کاخهای ایران و یونان، روم و مصر، بویژه مقابر فراعنه (اهرام) مصر هنوز در گوش زمان شنیده میشود.
جنگ و قحطی، پدیده های همبسته و متناوب بودند. در اثر جنگ قحطی میشد و پس از قحطی برای به دست آوردن آذوقه حمله میکردند و جنگ و درگیری میشد. اگر لشکر غالب میشد طبقه محروم تأمین کننده هزینه های جنگ بود و اگر مغلوب میشد ایشان اولین کسانی بودند که از دم تیغ میگذشتند و اموالشان به تاراج میرفت. اما اشراف از هرگونه پرداخت مالیات معاف بودند و در اثر جنگ، قحطی، سیل و... هر قدر درآمد مردم کاهش مییافت نمیبایست هزینههای زندگی آنان کاهش یابد. بنابراین، میزان مالیات نه تنها کاهش نداشت بلکه اضافه هم میشد.
خلاصه آن که شاخص های تمدن باستان بردهداری، نژادپرستی، استبداد، قساوت، خرافات و تبعیض شدید طبقاتی و... بود.
آری! بشر در کوره انسانیت سوز تمدن باستان می سوخت که یکی از تاریکترین قطعه های زمین، مشرق، خورشید هدایت شد، هدایت اولین و آخرین.
اولین پیام در فراز کوه ثور و غار حرا چنین فرود آمد:
«اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ خَلَقَ الإِْنْسانَ مِنْ عَلَقٍ اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الأَْکْرَمُ الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَلَّمَ الإِْنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ»(8)
این پیام کوتاه اما بسیار درسآموز است:
1ـ بخوان که خواندن تأمل برانگیزتر و هشیارکنندهتر از شنیدن است؛
2ـ خدای را بخوان که تو را خلق کرده پس جایگاه خود را بشناس تو مخلوقی و او خالق؛
3ـ خدا را به نام ربوبیت و مربّی بخوان پس تو را رها نکرده و نگران سرنوشت تست؛
4ـ مسیر پیدایش خود را بشناس و در برابر او گرانسر مباش؛
5ـ آن گرامیترین و بخشندهترین مربی را بخوان؛
6ـ گرامیترین هدیه او به تو آگاهی (دانش همراه بینش) است.
اولین گام نشان دهنده سمت و سوی حرکت است؛ زیرا آگاهی نسبت معکوس با بهره کشی دارد. آگاهی با خرافات و افسانه ها همان میکند که باد با کف روی آب و این سنّت دیرین انبیاست؛ چنان که ابراهیم، بتان را شکست و تبر را بر دوش بت بزرگ گذاشت. در جای دیگر خطاب به نمرود گفت: خدای من خورشید را از مشرق بیرون میآورد. اگر تو خدایی آن را از مغرب برآور! با این سخن، نمرود را مبهوت و مردم را بیدار کرد.
آری! پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم آمد تا انسانیت انسان را به وی بازگرداند. از این رو، در قرآن پس از توحید بیش از همه از انسان سخن رفته است (توحید را هم برای اعتلای انسان در این جهان و عوالم بعد معرفی میکند) و عدالت و آزادی و رشد در دو جهت معنوی و مادی.
قرآن آیینه تجلّی پروردگار هستی هاست برای بندگان خویش.
قرآن هدایت کننده به استوارترین و محکمترین طریق است.
قرآن بشارتدهنده مؤمنانی است که «عمل صالح» دارند، به پاداشی بزرگ.
قرآن کتابی است که هر کس هدایت الهی را در غیر آن (از هر گونه کتابی و مکتبی، حتی کتابهای آسمانی پیش از قرآن، تا چه رسد به کتب فلسفی و عرفانی) بجوید، گمراه میشود و دیگران را نیز گمراه میکند.
قرآن کتاب وعدهها و نویدهای راست و درست است.
قرآن برهان حقیقت است از جانب پروردگار بزرگ، و روش است و بینش.
قرآن کتابی است که بشریّت را سراسر به فروغگیری از پرتو عقل فرا میخواند و انسانها را به تفکّر و تدبّر در آیات کوچک و بزرگ هستی وا میدارد.
قرآن منبع حکمت و علم است و کانون خودسازی و تربیت.
قرآن معلم کار و کوشش است و مژده دهنده انقلابهای دگرگونساز.
قرآن ترازوی عدالت و فراخوان به اقامه قسط است.
قرآن کتاب دوست داشتن است (دوست داشتن خدا انسان را و انسان خدا را).
قرآن مژده دهنده است، بیمدهنده است و دعوتگر تعهّد و پایداری و مقاومت.
قرآن فریادگر همیاری در راه نیکی کردن و پرهیزگاری و همیاری نکردن در راه گناه و کینه توزی است.
قرآن آموزگار گذشت و عفو و آمر به کارهای نیک و نهی کننده از فساد و تباهکاری است.
قرآن خواهان آن است که مردمان در برخوردها بزرگوارانه رفتار کنند و مسلمانان اهل چشمپوشی و تواضع باشند و متکبّرانه راه نروند و از خود راضی و سرکش نباشند.
قرآن خواستار آن است که مردم خدا را بسیار یاد کنند که اطمینان دل و آسایش روح به ذکر «الله» به دست میآید.
قرآن کتابی است که سرگذشت مردمانی را نیز یاد میکند که به دلیل پایداری در راه خدا و ایثار مال و جان و پیروی از حقیقت تابناک با هدایت الهی، به انقلابهای دگرگونساز و برکات و رفاه در زندگی دست یافتند و دست غاصبان حقوق خویش را قطع کردند.
قرآن میخواهد مسلمانان، مبلغان صلح و امنیّت برای همه مردم جهان باشند و پایههای حکومتهای سالم را استوار سازند و از حدود الهی در نگذرند و به هیچ کس ـ چه خودی و چه بیگانه ـ ستم نکنند.
قرآن میخواهد اموال در دست شماری سرمایهدار نگردد و به صورت «دُولَةً بَیْنَ الأَْغْنِیاءِ»(9) در نیاید و در اختیار همگان باشد و کشش های تکاثری و زندگی های پرریخت و پاش و مسرفانه اشرافی را براندازد، تا محرومین، فرصت رسیدن به حقوق پایمال شده خویش را به دست آورند.
قرآن میخواهد مردم از اسراف بپرهیزند و... .
قرآن میخواهد انسانها به جمال جهان و زیباییهای شادیآور زندگی به چشم لذّت بردن ـ و در عین حال آموختن ـ نگاه کنند و در این خورشید و ماه و ستارگان و دریا و صحرا و درختان و گیاهان و شکوفه ها و گلها و بیشه ها و کوه ها و پرندگان رنگارنگ و جانوران وحشی دشتی و دریایی و باغهای سرسبز شادی آور و بوستانهای انبوه درهم تنیده، با چشم زیبانگری و زیباشناسی بنگرند و این همه جمال و زیبایی خیره کننده را ساده نگیرند.
قرآن میخواهد مردم نگاه های تفریحی و شادیجویانه ـ و فراگیرانه ـ خویش را به جهان و آنچه در آن است، با توجه به ملکوتِ عالم و باطن وجود درآمیزند، تا به سرّ الهی در هر چیز ـ به اندازه استعداد و توجّه و تأمّل خود ـ پی ببرند و از ظاهر عالم به باطن آن برسند و چشم ظاهر را وسیله رسیدن به چشم باطن قرار دهند.
قرآن میخواهد در همه این امور که ذکر شد، تکیهشان به هدایت قرآنی باشد؛ یعنی با عصای قرآن در پهنه کائنات سیر کنند و با مشعل قرآن همه جا را روشن بینند. مهمتر از همه این که از تعمّق و تدبّر در خودِ «قرآن کریم» ـ که فهرست جهان کبیر است ـ و اندیشیدن در آیات مبهوت کننده آن که همواره با مردم سخن میگوید، غفلت نکنند و بدانند که قرآن کریم یک کتاب معمولی نیست، بلکه ریسمانی است که آنان را به آفریدگارشان و روزی دهندهشان وصل میکند، غرائب آیات آن تمام نمیشود و عجائب اسرار آن پایان نمیپذیرد. و شباهتی به سخن مردمان و کلام انسانها و متفکران و... ندارد.(10)
و راهکارهای قرآن را باید در کلمات پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و اهلبیتش جستجو کرد که در اینجا به گوشه ای از کلمات پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بسنده میکنیم:
یک ساعت عدالت بهتر از هفتاد سال عبادت است.
مستمندان در اموال توانگران حقی دارند. پس هر کس گرسنه و برهنه بماند، مسؤول او، توانگرانند.
اهل هر آبادیای که در آن گرسنهای به سر برد، از رحمت خداوند محرومند.
بالاترین مرتبه خردمندی ـ پس از ایمان به خدا ـ جلب دوستی مردم است و نیکی کردن در حق هر کسی، چه خوب باشد چه بد.
هر کس حق مظلومی را بگیرد و به او بدهد، با من (که پیغمبرم) در بهشت، همرتبه است.
هر کس در کنار دانشمندی بنشیند، کنار دوست خدا نشسته است و خداوند او را به بهشت میبرد.
زنان مانند دسته گلند، پس با آنان خشونت نکنید.(11)
آینده پیام
عصاره پیام رسول خدا برنامه تربیت انسان و مدیریت جامعه است، آنچنان که فرد و اجتماع همگان با همه هستی در همه مراحل وجود خدایی شوند؛ زیرا همانطور که همه اشیا در این دنیا تسبیحگوی خدایند (مادی و غیرمادی، از عرش تا فرش) و کمترین اثر آن کسب فیض از محور هستی است، انسان هم وقتی میتواند در همه عوالم وجودی خویش روان و بدون مانع به سوی تکامل حرکت کند که با سیستم و نظام هستی همگام باشد. بنابراین، تربیت فرد بدون مدیریت جامعه و مدیریت جامعه بدون تربیت فرد و هر دو بدون توجه به قوانین حاکم بر نظام تکوین و ناهماهنگ با نظام هستی برنامهای ناقص است.
پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله وسلم بیش از هر کس ارزش این پیام را میشناسد؛ زیرا تنها او توانسته به «قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی»(12) برسد و آنچنان سعه صدری یافته که گنجایش این معارف را دارد، اما دریغ که تازه مسلمانان این عظمت را نمیشناسند مگر تعداد ناچیزی از ایشان، آن هم گوشهای از آن را.
روشن است تمامی دلمشغولی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم اجرایی کردن این مانیفست و نظامنامه باشد و الا اعلام و ابلاغ آن نه مشکل است و نه نگرانی دارد و مانند همه نظریهپردازان نتایج علمی خود را منتشر میکند و گویی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بیش از مأموریت خویش هراس دارد.
از این رو، خداوند به رسولش خطاب میکند: قرآن را بر تو نازل نکردهایم که در رنج افتی.(13)
و در جای دیگر بر جان رسول خدا بیمناک میشود؛(14) زیرا پیامبر رسالتش را فقط نظریه پردازی نمیداند بلکه باید یک الگو ارائه دهد و آن را عملیاتی سازد و هراسناک است که آیا یاران همراهی میکنند؟ و هرگاه این رسالت را به یاد میآورد اظهار پیری و ضعف میکند.(15) بویژه آن که میداند خاتم انبیاء است.(16) پس این برنامه و رسالت باید ادامه یابد و بدون آن ناقص است و خدا چنین دینی را نمیپسندد(17) و اهمیت استمرار آن کم از اصل رسالت نیست(18) و اگر ادامه یابد کفار و دشمنان مأیوس و ناامید میگردند.(19)
پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در حالی سالهای پایانی عمر خود را میگذراند که نوعی رقابت نابرادرانه و شیطانی میان یاران و پیروان وی خودنمایی میکرد. به همین جهت از تعیین جانشین خود هراس داشت؛(20) زیرا ممکن بود آن را نپذیرند اما خداوند وی را دلداری داد(21) و پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم هم چاره ای اندیشید... .
اعجاز پیامبر صلی الله علیه وآله : قرآن، علی، فاطمه علیهماالسلام
پیامبران عموما معجزاتی میآورند که جامعه و مردم در آن موضوع بیشترین پیشرفت و تخصص را داشته باشند؛ زیرا علاوه بر این که بیشترین تعداد از متخصصان را مورد توجه قرار میدهد، سطح وسیعتری از عموم مردم مخاطب قرار میگیرند؛ مثلاً در زمان حضرت عیسی علیهالسلام پزشکی رواج داشته و پیشرفت کرده بود و حضرت عیسی علیهالسلام هم کور مادرزاد را شفا میداد و مرده زنده میکرد. یا در زمان حضرت موسی علیهالسلام مردم از طرفی برای آسودگی از یوغ استبداد فرعونی در پی سرگرمی و تفریحات بیمحتوا بودند. به همین جهت، شعبدهبازی و چشمبندی رواج داشت و از طرف دیگر برای حل مشکلات خویش راههای منطقی و تجربی نمییافتند بنابراین، به سحر، جادو و نیروهای غیرطبیعی پناه میبردند که حضرت موسی علیهالسلام هم ید بیضا آورد و عصا را اژدها میکرد.
در دوران نزول قرآن، عرب در اوج فصاحت و بلاغت بود. از این رو، قرآن هم اعجاز بیانی دارد.
غالب معجزات انبیا با یکی از حواس پنجگانه ظاهری قابل درک است؛ صوت داوودی، بینا شدن کور مادرزاد، ید بیضا... طبیعی است این معجزات محدود به زمان و مکان خاص و نسل معاصر آن پیامبر شوند.
اما اعجاز قرآن از مرز حواس پنجگانه میگذرد؛ زیرا رسالت وی از نسل معاصر میگذرد و مخاطبانی در نسلهای آینده جستجو میکند.
قابل توجه آن که فصاحت و بلاغت قرآن اعجازآمیز است اما اعجاز بزرگ آن هدایت قرآنی است(22) که همچون گنجینهای پنهان است. پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم قرآن را به تمام و کمال برای بشریّت آورد اما بسیاری رازهای کلام خدا ناگفته مانده است و استواران در علم رازگشایان آنهایند.(23)
علی و فاطمه نیز اعجازهای پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم هستند؛ زیرا آنان را در حد اعجاز میستاید. علی را در حالی که کمتر از 13 سال دارد در مکه و در برابر حدود 40 نفر از بزرگان قریش و با حضور ابوطالب به جانشینی خود برمیگزیند و خطاب به حضّار میگوید: ای پسران عبدالمطلب! این برادر و وارث و وصی و وزیر و جانشین من در میان شما پس از من خواهد بود. در آن مجلس همه میخندند و ابوطالب را ریشخند میکنند که باید از فرزند خود فرمان بری.(24) اما آیا در آینده که علم وقدرت و عقل و درایت علی علیهالسلام بر همه هویدا شود اعجاز پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم معلوم نمیشود؟!
یا پیامبر آخرین فرزندش را «ام ابیها»(25) میخواند و خطاب به وی «فداها ابوها.»(26) میگوید.
از همه بالاتر قرآن فاطمه علیهاالسلام را نمونه زن خدایی و از خاندان پیامبر معرفی میکند(27) و جائی دیگر هرگونه نقص و کمبود را از این خاندان نفی میکند.(28) یعنی خانواده نبوّت در تمامی مراحل خلقت از بالاترین ظرفیت سعادت بهرهمند بودهاند. بنابراین، کمترین چیزی که از ایشان نفی میشود جهل است؛ زیرا جهالت و نادانی منشأ انحطاط و سقوط انسان است (وقتی حقیقت افعال، اشیاء اشخاص، زمان، مکان ... و مقارنات آنها را نشناسیم خطا میکنیم و آثار سوء آنها متوجه ما میشود.) و فاطمه معصوم از خطا است.
پیامبر صلیاللهعلیهوآله سه منبع علم صحیح و خطاناپذیر برای امّت پس از خود به یادگار میگذارد: قرآن، علی و فاطمه تا هیچ کس به خطا نیفتد و بهانه نیاورد که حق را نمی شناختیم و یا این که حق و باطل را نمیتوانستیم از قرآن بیرون بکشیم... و چنین است که محمد (پیامبر خدا) سه اعجاز دارد: قرآن (کلام خدا)، علی و فاطمه (شارحان قرآن).
رحلت پیامبر (ص)
آخرین جنگ گسترده مشرکین و یهود با پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم جنگ احزاب بود که پس از پیروزی مسلمانان، ضعف مشرکین بر همه هویدا شد و حتی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در بازگشت از جنگ فرمود از این پس ما با ایشان میجنگیم اما ایشان میترسند و نمیجنگند.(29) پس از این جنگ، فعالیت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در فتح دیگر نقاط عربستان گسترش یافت و این روند اوج گرفت تا این که قبائل و عشایر اطراف، فرستادگان خود را به صورتهای انفرادی و گروهی، برای تحقیق، تفحص و مذاکره به مدینه می فرستادند؛ به گونه ای که سال نهم هجرت را سال میهمانان خارجی نامیده اند.(30)
اگر چه مشرکین و یهودیان از مبارزه رو در رو با پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و اسلام مأیوس شدند اما به ترورهای ناجوانمردانه پناه آوردند که دو نمونه آن نقشه ترور در بازگشت از فتح مکه در گردنه أرسی(31) و در بازگشت از غزوه تبوک و کمین کردن 12 یا 15 نفر از منافقین برای ترور پیامبر بود(32) که هر دو با اطلاعرسانی جناب جبرئیل علیهالسلام افشا و خنثی گردید.
نوع دیگر فعالیت منافقین تأسیس پایگاههایی بود که ظاهر دینی داشتند. اما در خدمت دشمنان اسلام باشد مانند مسجد ضرار که تأسیس و تخریب آن هر دو در سال نهم هجرت اتفاق افتاد.(33) به رغم همه این فعالیتها دو سال آخر عمر پیامبر دوره « یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللّهِ أَفْواجاً»(34) بوده است.
پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در سال دهم هجرت ابتدای ماه ذیقعده هر کدام از مسلمانان را که توانایی داشت به سفر حج فرا خواند و خود هم با تمام خانواده حرکت کرد. به گواهی قرآن، پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در این سفر مأموریتی بزرگ دارد به بزرگی رسالت خویش(35) و نگرانی دارد که خدا او را تسلّی میبخشد(36) و پس از به پایان رسیدن مأموریت پیامبر خداوند دین خود را کامل و نعمت را بر بندگان تمام یافته میشمرد(37) اما ریشههای نفاق هنوز خشک نشده و هواهای نفسانی همراه با تعصبات قبیلگی شیطان را به خروج از کمینگاه خود میطلبد.(38)
پیامبر پس از بازگشت از سفر بیمار میشود، اما دستور میدهد لشکر مهیّای خروج به سمت روم شود؛ در حالی که مرض شدت یافته است. پرچم را به دست خود آماده میکند و به دست اسامة بن زید میدهد و لشکر را به فاصله یک فرسنگی مدینه میفرستد تا دیگران به ایشان ملحق شوند.
در این میان خبر خروج مدعیان دروغین نبوت در یمن، یمامه و نجد به گوش پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم رسید اما پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم اصرار داشت که بزرگان مهاجر و انصار همه به لشکر اسامه بپیوندند و به نبرد با روم بروند و در پاسخ به اعتراض فرماندهی اسامه که بیست سال بیشتر ندارد، لیاقت و کاردانی وی را عنوان کرده و بر پیوستن به لشکر وی اصرار میورزد.
شبی در همان ایام به کنار بقیع میآید و برای خفتگان در آن زمین طلب مغفرت میکند اما هنگام سلام برایشان آنچه را که بر سر آنها آمده آسانتر و سبکتر از آن میبیند که به انتظار زندگان نشسته است و سپس میفرماید:
«اقبلت الفتن کقطع اللیل المظلم یتبع آخرها اولها...»(39) یعنی: بحرانها همچون پاره های تاریک شب پی در پی به این سو میآیند... . اولین آنها مخالفت با فرماندهی اسامه بود؛ زیرا هیچ کس تردید ندارد پذیرش شایسته محوری به معنای نفی ریش سفیدی کدخدامحوری، سابقه داشتن در اسلام و اشرافیت است و در این هم تردیدی نیست که پیامبر با این حرکت میخواهد سنگ زیربنای آینده را بگذارد. ریش سفیدها، کدخداها، سابقهداران در اسلام و اشرافیت عرب که در آخرین لحظات به اسلام پیوسته و خود را مصون داشته، همه مخالفت کرده تمرد جستند و این از شروع زود هنگام فتنهها حکایت میکرد.
هنگام اذان صبح حال پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم دگرگون بود، لحظهای چشمان نگران و مهربان خود را گشود و فرمود: «نماز را با یکی از خودتان بخوانید».
گویی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم میخواهد امت را بیازماید که پس از 23 سال رنج هدایت کشیدن و از روز انذار در مکه تا غدیر خم (به موازات نزول قرآن) علی، اعجاز ناطق، را معرفی کردن آیا مردم به این بلوغ رسیدهاند که خود به انتخاب صحیح دست بزنند؟ و آیا میتوان گفت ایشان شهادت به توحید و نبوت را پس از زبان به دل هم بردهاند؟(40)
اما عربها یکی از ریش سفیدان را خواستند و پیش فرستادند و نماز را با او شروع کردند! پیامبر اطلاع یافت... نمازگزاران دیدند پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم دست راست در بازوان علی و دست چپ در بازوان فضل بن عباس نهاده و پای خود را روی زمین میکشد. آمد ردای امام... را کشید و خود نماز را شروع کرد؛(41) یعنی زندگی در حالی که امام را نشناسی، مرگ در تاریکی است.(42) نماز در آن حال هم پیشانی بر درگاه شیطان ساییدن است و باید احرام دگر بست و نمازی دیگر خواند و یک بار دیگر هشدار داد و عاقبت انتخاب بد را گوشزد کرد و فرمود: ای مردم آتش افروخته شد و فتنه ها همچون پارههای شب تاریک پیشروی شماست... .(43)
پس از آن که به خانه بازگشت و برخی را که در مسجد بودند احضار کرد و متمردین از همراهی لشکر اسامه را توبیخ کرد و بهانههای ایشان را نپذیرفت و سه بار فرمود: «به لشکر اسامه بپیوندید.»(44) و از هوش رفت... دوباره چشمان خود را گشود ایشان را نشسته دید... راستی اگر محمد صلی الله علیه وآله وسلم پیامبر خدا نبود و یک رهبر سیاسی یا فرمانده نظامی بود و چنین قاطع، صریح و روشن دستور میداد پیروان او باید چه میکردند و در این حالت اگر تخلّف میکردند آن رهبر یا فرمانده با خود چه میگفت؟ به راستی اینان که نمیروند از چه میهراسند؟ چه چیزی ایشان را بیمناک میکند؟ یا چه اراده کرده اند؟ و دهها سؤال دیگر.
به هر حال پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم آخرین تصمیم را گرفت و گفت: «قلم و استخوان کتفی بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که هیچگاه گمراه نشوید.»(45) برخی از آنان که نشسته بودند برخاستند تا آنرا تهیه کنند. یکی از اعراب گفت: «به جای خود بازگردید که او هذیان میگوید.»(46) (عجبا 23 سال آزمودند و او را آگاه بر نهان و آشکار جهان یافتند قرآنی را کلام خدا میدانند که درباره او میگوید: او از هوی و هوس سخن نمیگوید و گفته های او وحی ماست.(47) آری این قرآن درباره اعراب نیز گفته است: هیچ کس مانند اعراب، منافق پیشه و کافر کیش نیستند.(48)) سخن به مشاجره میکشد و پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم چشمان خود را میگشاید و برخی از حضار میگویند: آیا قلم و استخوان کنف بیاوریم؟ اما پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم میبیند از آنچه هراس داشته اکنون اتفاق افتاده است. میبیند گوهرهای گرانبهایش به تارج میرود در پاسخ میگوید: آیا پس از آنچه گفتید؟ و اینجا بود که شیطان از مخفیگاه خویش بیرون جست و قهقهه زنان در میان صفوف مسلمین میرقصید و هیچگاه به گمراهی بشر این اندازه امیدوار نبود که پیامبر همه جبهه خود را آراست؛ و فرمود: اما نسبت به عزیزان و خاندان من به نیکی رفتار کنید.(49) یعنی در تمامی مراحل زندگی ایشان را الگوی خویش قرار دهید و از علم الهی ایشان بهره ببرید؛ زیرا بدترین رفتار با دانشمندان آن است که سرمایه علمی ایشان نادیده گرفته شود و پس از پیامبر، چنین شد. آن که ضرر کرد امت اسلام بود(50) که آدمیان را از ادامه تربیت الهی محروم ساخت.
آری! شیطان در بعثت پیامبر از آسمان رانده شد و احساس میکرد در جنگی نابرابر قرار گرفته است اما امروز با رحلت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و به کمک یاران زمینی و گمراهان لب فروبسته، فرومایگان گمنام و خار نفاق در دل نهفته و... احساس امنیت میکند و از مخفیگاه خود بیرون میآید و در کوتاهترین زمان که هنوز دیری از رحلت پیامبر نگذشته و زخم فراق التیام نیافته و پیکر پاکش به خاک نرفته مسلمانان را به راهی میکشاند و در فتنهای فرو میبرد که پایانش جهنم و کفر است.(51)
امت پس از پیامبر
بنابر آنچه گذشت، پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم در تمدن تاریک باستان در جاهلیت عربستان که تاریکترین نقطه جهان آن روز بود مترقیترین مکتب و تعالیم را از طرف خدا به بشر اعلام کرد اما پس از 23 سال رنج فراوان و صبر و شکیبایی هر چه به پایان عمر خود میرسید ته مانده اخلاق و آداب جاهلی خود را آشکارتر میکرد و با پیوستن اشرافیت قریش در سالهای آخر هجرت به اسلام، پیوند نامبارکی شکل میگرفت که میتوانستند زیر چتر اسلام باقی بمانند و روند تربیتی اسلام را به انحراف کشند. پیامبر باید با این خطر چگونه برخورد کند؟
روشن است هرگونه موضعگیری غیرطبیعی و حذف قهرآمیز، محکوم به شکست است. چون امت تازه مسلمان بخوبی توجیه نشده و پس از چندی، کنار زده شده ها با مظلوم نمایی و اقتدار به صحنه خواهند آمد و مبارزه سختتر و بلکه ناممکن خواهد شد.
بنابراین، بهترین شیوه، روشنگری عمومی است. به همین جهت، هنگامی که سؤال میشود: چرا امیرالمؤمنین علی علیهالسلام پس از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم خانهنشین شد؟ حضرت فرمود: امام همچون کعبه است و مردم به سوی کعبه میآیند اما کعبه به سوی ایشان نمیرود. یعنی مردم باید امام را بشناسند و به تکلیف خود در برابر وی پیببرند. یا هنگامی که یاران کمشمار امیرالمؤمنین علیهالسلام برای جانفشانی و مبارزه با دستگاه خلافت آمادگی خود را اعلام میکنند، مولا میفرماید؛ با ایشان در حضور همه مردم گفتگو و مناظره کنید و اشتباه و خطای ایشان را بر همگان آشکار کنید.
به هر روی، پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم باید روند طبیعی را بپیماید و مکتب تربیتی خویش را نهادینه سازد. بدین منظور دو کار انجام یافت:
اول: علی علیهالسلام همگام با قرآن به عنوان پرچمدار توحید پس از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم معرفی گردید. از اولین روزهای نزول قرآن در مکه، در مجلس بزرگان قریش و بنیهاشم معروف به اجلاس إنذار(52)، علی وصی و جانشین پیامبر شد و این بیان جانشینی ادامه یافت تا آخرین روز زندگی پیامبر.(53)
دوم: پشتیبانی فاطمه زهرا علیهاالسلام از حضرت علی علیهالسلام . برای درک این پشتیبانی ابتدا باید ضرورت آن را درک کنیم.
امیرالمؤمنین علیه السلام پس از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم
مسلمانان پس از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم چهار گروه بودند ولی سه طبقه متمایز داشتند که هر کدام از آنها با ویژگیهای خود قابل تفکیک از دیگری بودند.
طبقه اول: مسلمانان راستین که پیام اسلام را دریافت کرده و آداب و سنن جاهلی را از دل، شسته بودند. ایشان بسیار کم شمار و اندک اما شناخته شده بود.
طبقه دوم: کسانی که اسلام را به زبان پذیرفته بودند اما به آداب و سنن قبیلگی در دل احترام میگذاشتند و هنگام رودررویی اسلام با آداب و سنن جاهلی به سختی بلکه فقط هنگام اضطرار از آنها دست میکشیدند. از این رو، وقتی که احساس قدرت کردند و دریافتند پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به شدت برخورد نخواهد کرد مقاومت کردند و حامل وحی الهی را هذیانگو شمردند(54) و در نهایت گفتند: تخلف از اسلام و خشم و غضب الهی و آتش جهنم آری اما ننگ و عار قبیلگی هرگز.(55)
طبقه سوم: اشرافیّت عرب که تا وقتی برق شمشیر اسلام را درون چشمان و برندگی آن را بر گلوی خود احساس نکرد اسلام نیاورد.
گروه چهارم: ثبت نامشدگان در طبقات سه گانه نسبت به گروه چهارم کمشمار بودند اما گروه چهارم دو ویژگی مهم داشت:
1ـ از نظر شمارگان، پرشمارترین گروهها، بلکه اکثریت مردم را تشکیل میداند.
2ـ از نظر اعتقاد، اسلام را پذیرفته بودند اما فقط به پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم ایمان آورده بودند. از این رو، هرگاه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم موضع میگرفت (اگر چه مخالف با سنتهای قبیلگی بود) اطاعت میکردند اما پس از پیامبر کسی را در این جایگاه باور نداشتند.
کارکرد این گروه در صدر اسلام پارادوکسی و معمّاگونه بود؛ زیرا دستاوردهای رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم پس از وی و در حضور این گروه گسترده و جانباخته به نفع جاهلیت انسانیتسوز به تاراج میرود اما ایشان نظارهگری بیش نیستند؛ این را چگونه میتوان تحلیل کرد؟
تحلیل این پدیده به ویژگی دوم این گروه ارتباط دارد؛ زیرا اگر در زمان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم جانفشانی میکردند برای پس از او کسی همرتبه وی نمیشناختند که اطاعتش را لازم بدانند و خود نیز به آن درجه از آگاهی نرسیده بودند که بتوانند در حوادث روزمره دینی تصمیم بگیرند ناگزیر طعمه قدرت حاکم شدند و پس از پیامبر هم قدرت در اختیار طبقه دوم قرار گرفت، کسانی که دل در گرو آداب و سنن قبیلگی داشتند و اسلام از زبان ایشان تجاوز نکرده بود.
در چنین وضعیتی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم سه اعجاز برای پس از خود باقی گذاشت: یکی قرآن که بظاهر ساکت و خاموش است. دوم امیرالمؤمنین که سه راه بیشتر ندارد:
اول: مبارزه مسلحانه که با توجه به تازه مسلمان بودن جامعه درگیری در کانون قدرت اسلام یک نتیجه بیشتر نخواهد داشت و آن نابودی اسلام است.
دوم: عافیت طلبی شخصی.
یعنی با قدرت حاکم همراه شود و از منافع قدرت بهرهمند گردد که این هم به معنای فراموشی رسالت خویش و پیامبر صلیاللهعلیهوآله است و به عبارت دیگر در این صورت علی ابن ابیطالب امام و اعجاز پیامبر نخواهد بود.
سوم: روشنگری و آگاه یبخشی.
یعنی در جامعه بماند، کانون قدرت اسلام را تضعیف نکند اما آگاهی سطح عموم جامعه را افزایش دهد و حقایق را روشن کند. بدین وسیله قدرت اسلام پایدار مانده و با صبر و شکیبایی و گسترش روشنفکری معارف اسلامی نهادینه میشود. امیرالمؤمنین علیهالسلام راه سوم را انتخاب کرد و یا بهتر است بگوییم پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم با باقی گذاردن سه معجزه پس از خود انتخاب چنین راهی را ممکن ساخت و بلکه طرّاحی کرد.
باید توجه داشت که امیرالمؤمنین پس از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و زمان نزدیک به رحلت محدودیت بیشتری داشت، حتی روشنگری و آگاهی بخش وی نیز بسیار محدود بود؛ زیرا هرگاه علنی سخن میگفت متهم میشد که او نیز قدرتطلب است؛ چنان که خود نیز بدان اشاره کرده است.(56) از این رو، چارهای جز سکوت تلخ نداشت؛ همچنان که فرمود: «سکوت کردم در حالی که استخوان در گلو و خار در چشم داشتم.»(57)
اما این سکوت نمیتوانست مطلق باشد و هیچ صدایی بلند نشود؛ زیرا حق فراموش میشد و همه چیز عادی میگشت... و این چنین بود که فاطمه... .
جایگاه حضرت فاطمه علیه االسلام
فاطمه علیهاالسلام کیست؟ آیا میتوان او را نشناخت؟ وقتی ببینیم بزرگان دین از او میگویند، بلکه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم از او میگوید و بالاتر خدا درباره او میگوید چگونه میتوان او را نشناخت؟ بدیهی است ما میتوانیم وی را آنچنان که باید بشناسیم. او فاطمه علیهاالسلام است و گفتهاند بدان روی فاطمه علیهاالسلام نامیده شده است که فاطمه یعنی ممنوع شده؛ یعنی از آنجا که فهم انسان محدود است از درک حقیقت فاطمه هم ناتوان است. البته باید در حد توان کوشش کرد اما متأسفانه این نوشتار در پی آن هم نیست بلکه پس درک شرایط تاریخی امت اسلام پس از پیامبر در پی تبیین جایگاه فاطمه است تا از این طریق رسالت وی را جستجو کند.
علم و آگاهی
علم و آگاهی مسؤولیت آفرین است و چنانچه به مسؤولیت عمل شود علم ارزش مییابد و از این دیدگاه است که روایات عالمان را به دو دسته علمای راستین و علمای سوء تقسیم میکند و امیرالمؤمنین هم یکی از علل پذیرفتن حکومت را پیمان بین خداوند و عالم میشمارد.
چنانچه گذشت ائمه معصومین و پیامبر و خداوند هر کدام از فاطمه علیهاالسلام گفتهاند و روشن است که ارزشمندتر از همه، کلام خدا است.
آیه تطهیر
«إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ»(58)
یعنی: (ای اهل بیت) همانا خدا میخواهد پلیدی را از شما دور کند و شما را چنان که باید پاک کند.
دو محور عمده در آیه شریفه وجود دارد: 1ـ اهل البیت 2ـ رجس.
درباره اهل البیت، شمول آیه شریفه نسبت به فاطمه زهرا علیهاالسلام آنچنان واضح است که هیچکدام از زنان پیامبر ادعا نکردهاند که ما هم مشمول این آیه هستیم،(59) چه رسد به این که ادعا شود فقط شامل همسران رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم میشود و علمای اهل سنت به دلیل ظاهر آیه شریفه که ضمیرهای آن مذکر آمده است این احتمال را مردود دانستهاند.(60) علاوه بر این که آیه شریفه در خانه امّ سلمه یکی از همسران پیامبر نازل شده است و 300 نفر از علمای اهل سنت نیز آن را تأیید کردهاند.(61) ام سلمه چنین میگوید: پیامبر روکشی بر روی خود کشیده بودند که حسن و حسین فرزندان رسول خدا میآیند و زیر روکش میروند و پس از ایشان علی و فاطمه هم به پیامبر و فرزندانشان میپیوندند. در این زمان آیه شریفه نازل میشود.(62)
علاوه بر این جمع کثیری از یاران پیامبر روایت کردهاند که پس از نزول آیه تا وقتی در مدینه بودیم پیامبر هر روز صبح که برای نماز به مسجد میآمدند و روبروی خانه حضرت زهرا علیهاالسلام میرسیدند. با صدای بلند آیه شریفه را خطاب به اهل خانه میخواندند. برخی گفته اند این عمل پیامبر تا یک سال که ما در مدینه بودیم تکرار میشد(63) و برخی گفتهاند تا رحلت حضرت ادامه یافت(64) بنابراین تردیدی نیست که آیه شریفه شامل حضرت زهرا میشود.
محور دوم: رجس. رجس در لغت به معنی ناپاکی و پلیدی است.
یکی از مواردی که آیه قطعا شامل نفی آن میشود، جهل است که منشأ همه پلیدیها است؛ زیرا حقیقت جهل یعنی حق پنداشتن باطل و باطل دانستن حق و آیا نقصی بالاتر از این ممکن است و این پلیدی نیست و یا سبب آن نمیشود.
علاوه بر این، اگر انسان حقیقت خود و افعال، اشیا، اشخاص، زمان، مکان ... و مقارنات آنها را بشناسد آیا ممکن است بر خلاف مصالح خود و در جهت انحطاط و سقوط اقدام کند؟ بنابراین، هر خطایی که از ما سر میزند به علّت آن است که ما حقیقت خود یعنی مصلحت واقعی و مفسده واقعی خود را نمیشناسیم و یا این که حقیقت افعال و اشیای پیرامونی را نمیدانیم و دچار سقوط و انحطاط میشویم. به همین جهت، فرموده اند: جهل هفتاد سرباز دارد اما یک وزیر، و آن هم شرّ است.(65) پس منشأ همه شرور جهالت و نادانی است. با نفی جهالت و نادانی، علم و آگاهی، دانش و بینش اثبات میشود.
یکی دیگر از مصادیق رجس و پلیدی، شک و تردید است و حقیقت شک و تردید به نشناختن حق از باطل بازگشت میکند؛ یعنی انسان نتواند حق را از باطل تشخیص دهد این نیز خود نقص است و موجب بسیاری از پلیدیها.
میدانیم طهارت جان و روح ملاک طهارت واقعی است وگرنه طهارت ظاهری مانند شیشه شراب و یا انواع سمهای خطرناک است که میتواند شیشه ای رنگین زیبا تمیز و بلکه معطر باشد. زیربنای طهارت روح علم است؛ زیرا با جهل و یا شک و تردید نه خود میتوان به راه حق دست یافت و نه دیگری را راهنمایی کرد.
بنابراین، قرآن که اهل بیت را در راستای هدایت بشر، پاک و پاکیزه(66) معرفی میکند، مقصود طهارت واقعی یعنی طهارت جان و روح از هر گونه جهل و شک و تردید است.
در اینجا سزاوار است کلامی از ابن حجر هیتمی که به خصومت شیعیان و امامان شیعه مشهور است، پیرامون این آیه شریفه آورده شود:
آیه تطهیر گنجینهای از عظمتها و برتریهای اهل بیت پیامبر است و درخشانترین صفات نیکوی ایشان و اهمیت جایگاه ایشان را نشان میدهد. آیه با «انّما» یعنی ابزار حصر شروع میشود و گویای آن است که اراده خداوند درباره ایشان تنها بر این است که نسبت به هر چیزی که باید به آن ایمان داشته باشد و هرگونه خطا و شکی را از ایشان دور گرداند و از هرگونه اخلاق ناپسند و حالت ناشایست پاک گرداند... .(67) بنابراین، فاطمه زهرا علیهالسلام دارای علم الهی بوده است. پس فاطمه علیهاالسلام به خوبی حقیقت رسالت پدر را و قرآن کلام فرو فرستاده خدا و معارف اسلام را و عظمت آنها را میشناسد.
آیه مباهله
«فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللّهِ عَلَی الْکاذِبِینَ»(68)
یکی دیگر از آیاتی که میتوان بدان استدلال کرد آیه مباهله است: مباهله به این معناست که هرگاه دو طرف که میتوانند هر کدام یک گروه و یا یک نفر باشد و هر دو خود را بر حق میدانند و دیگری را بر باطل اگر از راه گفتگو و استدلال نخواستند و یا نتوانستند یکدیگر را قانع کنند. یکی از راههای اثبات حق آن است که در حضور یکدیگر هر کدام دیگری را نفرین کند؛ یعنی خداوند هر کدام را که بر باطل است مورد خشم و غضب فوری خود قرار دهد.
البته مباهله در تاریخ بندرت اتفاق افتاده است. یقینی ترین آنها درخواست پیامبر از مسیحیان نجران برای مباهله است که آن هم عاقبت انجام نشد، اگرچه حق معلوم گشت.
مسیحیان نجران نزد یهودیان مدینه آمدند و از این که تاکنون نتوانسته اند پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را محکوم کنند مذمّت کردند و گفتند ما میرویم و بر باطل بودن او را آشکار میکنیم.
همه نزد پیامبر آمدند و اسقف نماینده آنها گفت پدر موسی کیست؟
پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم: عمران.
اسقف: پدر یوسف کیست؟
پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم: یعقوب.
اسقف: پدر تو کیست؟
پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم: عبدالله فرزند عبدالمطلب.
اسقف: پدر عیسی کیست؟
پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم: ساکت شدند.
اما جبرئیل نازل شد و وحی آورد: عیسی نزد خدا همانند آدم است که از خاک آفرید.(69)
اسقف گفت: گمان میکنی خدا بر تو وحی فرستاده که عیسی مانند آدم از خاک آفریده شده است؛ در حالی که نه بر تو، نه بر ما و نه بر قوم یهود چنین چیزی وحی نشده است.
هنگامی که لجاجت مسیحیان نجران آشکار شد این آیه فرو فرستاده شد:
«فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ...»(70)
یعنی:از آن پس که به آگاهی رسیدهای هر کس که درباره او با تو مجادله کند بگو:... .
اسقف گفت: این منصفانه است و پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم هم فردای آن روز را برای مباهله تعیین کرد. یهودیان از مباهله سرباز زدند و با خود گفتند بگذارید این دو گروه یکدیگر را نفرین کنند، به ما چه که خدا کدام را نابود میسازد... .
فردای آن روز (پس از اذان صبح) پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فقط علی و فاطمه و حسن و حسین را برای مباهله با خود آورد.(71) یکی از اسقفها وقتی پیامبر و همراهان وی را دید به دیگری گفت: با محمد مباهله نکن! چون اگر چنین کنی نه ما نجات مییابیم و نه نسل های ما... .
این آیه نیز علاوه بر جایگاه بلند اهل بیت و حضرت فاطمه بر مقام علمی آن حضرت هم دلالت میکند. هرگاه پیامبر و فرستاده خدا برای مباهله و نفرین دشمنان به منظور آشکار شدن و جدا شدن باطل از حق میآید باید خداوند را به چیزی سوگند دهد که هیچگونه باطلی در آن راه نداشته باشد؛ زیرا نمیتوان غیر حق را نشانگر حق قرار داد. حتی اگر در آن، جزئی از حق نباشد؛ چرا که به همان نسبت نشانگر حق نیست.
فاطمه یکپارچه حق بوده است و آینه تمام نمای حق. از این رو، سرور زنان دو جهان میشود(72) و رضایت او رضایت پیامبر و خدا و غضب او غضب پیامبر و خدا میشود(73) چون جلب رضایت او جلب رضایت حق است و برانگیختن غضب او برانگیختن غضب حق.
آنگاه که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم میفرماید فاطمه پاره تن من است و آزردن او آزدن من است(74) مقصود آن است که فاطمه پارهای از وحی الهی است.
و این چنین است که فاطمه گفتگوی فرشتگان را می شنیده(75) چنانچه برخی دانشمندان اهل سنّت هم وجود محدّث پس از پیامبر را لازم دانسته اند.(76)
موقعیت اجتماعی
فاطمه علیهاالسلام از کودکی شاهد رنج پدر در تبلیغ دین و انجام رسالت الهی وی بوده است. او هر چند مدت کوتاهی کنار مادر بوده اما در آیینه غربت وی خوانده که خدیجه روزگاری ملکه قریش بوده است و عشق آسمانی محمد این چنین او را رسالتاندیش و رسالتسوز کرده است. از این رو، همواره در کنار پدر مانند مادر و بلکه بالاتر بوده است تا آنجا که ام ابیها خوانده میشده است.(77)
علم فراوان و آشنایی با حقیقت قرآن، پیامبر و اسلام، به فاطمه در میان مردم جایگاه ویژهای داده است. همه او را به عظمت و بزرگی میشناسند؛ به طوری که تمامی بزرگان مدینه با افتخار به خواستگاری فاطمه میآیند و به جهت جلالت و عظمت فاطمه، مهریّه های بسیار سنگین پیشنهاد میکنند.
عبدالرحمن بن عوف یکی از سرمایهداران مدینه روزی نزد پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فاطمه علیهاالسلام را خواستگاری میکند و میگوید اگر او را به عقد من درآوری من 100 شتر سیاه چشم آبی (کمیابترین شتران) که بار هر یک بهترین پارچههای کتان مصری است به اضافه هزار دینار ( سکه طلا) مهر او میکنم. عثمان که او هم آنجا حضور داشت وقتی چنین مهریه ای را میشنود با خود گمان میبرد این پیشنهاد دیگر پذیرفته است بیدرنگ میگوید: اگر به ازدواج من درآوری من هم چنین مهریه ای میپردازم. پیامبر به سختی خشمگین میشود و مشتی خاک بر میدارد و به سوی ایشان پرتاب میکند؛(78) یعنی خاک بر دهانتان باد.
به هر حال، دردانه رسول خدا در برابر دیدگان همه با سادهترین وسائل زندگی به خانه علی، اعجاز دیگر پدر، میرود و کانون زندگی و حیات اسلام را تشکیل میدهد تا این که زندگی از ابتدا رسالت گونه شکل گیرد. دختر خورشید آن قدر گندم و جو با دست آسیاب میکند که دستها پینه میبندد اما در برابر آن گردنبند با صد دانه گوهر از خدای متعال هدیه میگیرد (تسبیحات حضرت زهرا).(79)
فاطمه علیهاالسلام فرزندان خود را نیز این چنین تربیت میکند و سه روز را با آب روزه میگیرند. آنان قوت زندگی را به انسان دیگری میبخشند تا نشان دهند کسانی میتوانند راهنمای واقعی باشند که واقعا نتوانند درد دیگران را تحمل کنند و خدا هم ایشان را مدال «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً» بخشید.
معنای این روایت آن است که ای بشریت (نه شهروندان مدینة النبی و جزیرة العرب بلکه همه انسانها تا قیام قیامت) آگاه باشید که این خانواده تک تک شما آدمیان را جزئی از خانواده خدا میدانند و خدمت به شما را دوستی با خدا میشمرند و بر این دوستی چنین پاک باخته اند.(80)
راستی فاطمه که گرسنگی مسکین و یتیم و اسیر را برنمیتابد، چگونه میتواند گمراهی و غرق در دریاهای تاریک را برای نسل انسانی تا انتهای تاریخ تحمل کند. آری! این چنین است که او ظلم به وصایت و جانشینی را همطراز فقدان پدر خود میشمرد.(81)
آری! فاطمه علیهاالسلام یگانه یادگار از فرزندان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم پس از وی است. تمامی فرزندان رسول خدا هنگام زندگیشان از دنیا رفتند.
اما فاطمه علیهاالسلام هم یگانه یادگار پیامبر صلی الله علیه وآله وسلماست و هم تنها فرزند رسالت محمد صلی الله علیه وآله وسلم؛ زیرا خداوند قبل از تولد پیامبرش را برای ولادت فرزند ویژهای آماده میکند، چهل شب باید در غار حرا با خدا عزلت گزیند و سپس سیبی از بهشت را دو نیم کرده نیمی خود و نیم دیگر را به خدیجه دهد.
فاطمه باید مونس غربت خدیجه باشد و در غربت خدیجه، به دست زنان بزرگ جهان و حوریان بهشتی به دنیا قدم گذارد و با آب کوثر شستشو شود... .
آیا این فاطمه با این علم و آگاهی و این جایگاه و موقعیت اجتماعی، تنها وارث محمد، پس از رحلت پدر چه میبیند و بر چه چیزی سوگواری میکند.
آیا هم سخن ملائکه تنها بر دوری از پدر میگرید؟
آیا فاطمه نمیداند که پیام پدر پیام سعادت بشریت است؟ عصاره پیام همه انبیاست؟ برنامه روشن زندگی همه انسانها تا اعماق قرون و اعصار است؟ گنج بینهایت رستگاری برای همه تمدّنهاست؟ پاسخ نهایی عقول سرگشته است؟ آرامبخش نهادهای ناآرام از کفر و نفاق است؟
آیا فاطمه نمیبیند پیام پدر در قربانگاه آداب و سنن قبائلی در حال جان کندن است؟
کلام خدا به مسلخ جاه طلبی ها برده میشود؟ آموزگار انسان در گور حسادتهای دیرین دفن میشود؟ آری چنین است که فاطمه سوگوار است نه تنها سوگوار پدر بلکه سوگوار پیام پدر، سوگوار انسان که از این پس برای صعود به قله «انا الیه راجعون» چه رنجها باید ببیند.
_____________________________________________
1ـ محمد حسن زورق، فاطمه چه گفت؟ مدینه چه شد؟، سروش،تهران، ص 602.
2ـ علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 43، ص 36.
3ـ همان، ج 43، ص 155، ب 7، ح 1.
4ـ همان، ج 36، ص 73.
5ـ همان، ج 43، ص 42، ب 3، ح 42.
6ـ محمد حسن زورق، پیشین، ص 75.
7ـ همان، ص 51.
8ـ علق / 5-1.
9ـ حشر / 7.
10ـ محمد رضا حکیمی، پیام جاودانه، صص 227-215.
11ـ محمدرضا حکیمی، نان و کتاب، صص 204ـ202.
12ـ نجم / 9.
13ـ طه / 2.
14ـ شعراء / 3.
15ـ «شیّتنی سورة هود...» ابن ابیالحدید، شرح نهج البلاغه، مکتبة مرعشی، 1404 ق.، ج 11، ص 213.
16ـ احزاب / 40.
17ـ مائده / 3.
18ـ مائده / 67.
19ـ مائده / 3.
20ـ مائده / 67.
21ـ مائده / 67.
22ـ محمد رضاحکیمی، الحیاة، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، ج 2، باب القرآن، فصلهای 2، 3 و 6.
23ـ آلعمران / 7.
24ـ شیخ مفید، الارشاد، ج 1، ص 48؛ محمدرضا حکیمی، پیشین، ج 2.
25ـ فاطمه الزهراء ام ابیها، ص 43 به نقل از کتب معتبر اهل سنّت.
26ـ قزوینی، فاطمه الزهراء من المهد الی اللحد، ص 282 به نقل از کتب عامه.
27ـ آل عمران / 61: «فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ... ».
28ـ احزاب / 33: «إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ...».
29ـ علیاکبر فیاض، تاریخ اسلام، انتشارات دانشگاه تهران، ص 100.
30ـ همان، ص 121.
31ـ همان.
32ـ همان.
33ـ همان.
34ـ نصر / 2.
35ـ مائده / 67: «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ».
36ـ مائده / 67: «اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ».
37ـ مائده / 5: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی».
38ـ خطبه حضرت زهرا: «و أطلع الشیطان رأسه من مغرزه...».
39ـ علی اکبر فیاض، پیشین، ص 126.
40ـ حجرات / 49: «قالَتِ الأَْعْرابُ آمَنّا قُلْ لَمْ تُوءْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا».
41ـ شیخ مفید، پیشین، ج 1، ص 183.
42ـ قال رسول الله صلیاللهعلیهوآله : «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة الجاهلیه»: شیخ کلینی، الکافی، دارالکتب الاسلامیة، چاپ سوم، 1388 ق.، ج 1، ص 377.
43ـ علیاکبر فیاض، پیشین، ص 127.
44ـ شیخ مفید، ج 1، ص 184.
45ـ همان.
46ـ همان.
47ـ نجم/53: «ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی * إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحی»
48ـ توبه / 9: «الأَْعْرابُ أَشَدُّ کُفْراً وَ نِفاقاً».
49ـ شیخ مفید، پیشین، ج 1، ص 184.
50ـ سباء / 34: «ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ.»
51ـ خطبه حضرت زهرا علیهاالسلام : فلمّا اختار الله لنبیّه دار اولیائه...
52ـ شعراء / 26: «وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الأَْقْرَبِینَ».
53ـ علامه امینی، فاطمه زهرا ، استقلال، چاپ اول، ص 57.
54ـ شیخ مفید، پیشین، ج 1، ص 184.
55ـ «النار و لا العار».
56ـ نهجالبلاغه.
57ـ همان، خطبه شقشقیه.
58ـ احزاب / 33.
59ـ علامه امینی، فاطمه زهرا، استقلال، چاپ اول، صص 59ـ58.
60ـ همان، ص 63.
61ـ همان، ص 54.
62ـ همان، صص 52ـ51.
63ـ همان، ص 57.
64ـ همان.
65ـ محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج1، ص 21، کتاب العقل و الجهل، ح 14.
66ـ احزاب / 33.
67ـ الصواعق المحرقه، ص 223.
68ـ آلعمران / 61.
69ـ آلعمران / 59.
70ـ آل عمران / 61.
71ـ علامه امینی، پیشین، صص 69-68 (پاورقی).
72ـ همان، ص 189.
73ـ همان، ص 190.
74ـ همان.
75ـ همان، ص 233.
76ـ همان، ص 225 به نقل از صحیح بخاری و مسلم و... .
77ـ واحدی، اسباب النزول، ص 531 به نقل از ذهبی.
78ـ محمد حسن زورق، پیشین، ص 426.
79ـ علامه مجلسی، پیشین، ج 73، ص 193؛ السیرة الحلبیة، ج 3، ص 276.
80ـ فخر رازی، تفسیر کبیر، ج 10، جزء 30، ص 244.
81ـ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابیطالب، ج 2، ص 49.