3- طب و نام و ثروت به خاطر يك ايثار

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

مرحوم حاج ميرزا خليل تهرانى كه در سداد و صلاح و فن طب سرآمد دهر، و مقبول عامه و خاصه ، و مطبوع و محبوب همۀ علمای عراق بود... نقل كرد كه :
من در علم طب چندان درسى نخواندم و استادى نديدم ، همه اين مهارت و بصيرت از بركت دادن يك نان بود و آن چنان بود كه در جوانى به قصد زيارت (حضرت) معصومه (عليه السلام) مشرف شدم به قم ، و در آن جا، بلكه در (همه) جاهاى ديگر، گرانى سختى بود كه نان به زحمت به دست مى آمد. و در آن زمان نزاع بود ما بين دولت ايران و روس ، و اسرای (جنگ را) آورده بودند، و در بلاد متفرق كرده بودند؛ از زن و مرد و صغير و كبير و من در يكى از حجرات دارالشفا كه عمارتى است در زير مدرسه متصل به صحن شريف و در او حجراتى است كه غربا و مترددين منزل مى كنند منزل كرده بودم . روزى به بازار رفتم ، و رنج فراوانى كشيدم تا نانى به دست آوردم و قصد منزل كردم . در بين راه به زنى از اسراى نصارى رسيدم كه طفلى در بغل گرفته بود و از گرسنگى رخسارش زرد شده بود چون مرا ديد گفت : شما مسلمانان رحم نداريد، كه خلق را اسير مى كنيد و گرسنه نگاه مى داريد.
پس بر او رقت كردم، و آن نان را به او دادم و از او گذشتم . روز چيزى نخورده ، شب نيز چيزى نداشتم . تنها در منزل نشسته بودم . ناگاه مردى داخل حجره شد و گفت : بى بىِ مرا دردى رسيده كه بى طاقت شده (و نام آن بيمار را برد) اگر طبيبى سراغ دارى كه علاجش را بپرسم  بر زبانم جارى شد كه فلان چيزى خوب است .
گمان كرد كه من طبيبم . رفت و (نام دارو را) گفت . پس (بيمار آن را) ساخت و خورد؛ فورا بهبود يافت . ساعتى نكشيد كه همان مرد آمد با يك مجموعه كه در آن انواع غذاها بود، يا يكصد اشرفى ، و معذرت و تشكر بسيار. فرداى آن روز قضيه درد و دواى فورى خود را براى آشنايان نقل كرد، كه چنين طبيب و مداوا نديده بودم ، و بعضى از ايشان که به پاره اى امراض مبتلا بودند؛ جوياى منزل من شدند و پرسيدند. به همان نحو كه مفردات بدون معرفت به اصل مزاج و طبيعت آن دوا چيزى گفتم و رفت و خورد و شفا يافت .
خوب که بين مردم منتشر شد. بر من هجوم آوردند. به همان نحو چيزى مى گفتم و خوب مى شدند.(به تدريج) سود زيادى به دستم آمد.
پس تحفه طبى (حكيم مؤمن را) پيدا كردم ، و مراجعه كردم كه لامحاله (اسامى مفردات و امزجه آن ها را ياد گيرم . چندى در آن جا ماندم . آن گاه برگشتم به تهران و به مراجعه كتب (مشغول شدم). در اندك وقتى معروف و مشهور (شدم) و نامم در اسامى استادان ثبت شد. و همه آن از اثر آن قرص نان بود.(1)
**********************************
1- كلمه طيبه ، ص 269.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page