13- فروتنى علماى گذشته و دستگيرى به فقراء

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

عالم بزرگوار و مجاهد سِتُرگ مرحوم آيت الله العظمى ملا محمد كاظم خراسانى متوفى (1330) هجرى قمرى ، مؤلف كتاب معروف كفاية الاصول كه آخرين كتاب درسى طلاب است . ايشان از مراجع برجسته و فرزانه اى وصف ناپذير و از شاگردان ممتاز ميرزاى شيرازى است كه علاوه بر اين مقامات علمى ، رهبر انقلاب مشروطه هم نيز بود شبى از شب ها كه در خواب فرو رفته بودند، طلبه اى در نجف حلقه درب خانه ايشان را چندين بار كوبيد، همسر اين طلبه مى خواست وضع حمل كند و چون اين طلبه در نجف غريب و بى كس و تهيدست و تنها بود و هيچ كس را نمى شناخت با خود گفت : بهتر اين است كه از جانشين ولايت عظمى كمك بگيرم و آدرس قابله را از او اخذ نمايم از اين جهت به منزل فقيه اهل بيت آخوند خراسانى آمد تا اين كه از او كسب تكليف كند هنگامى كه درب را به صدا در آورد ديرى نپایيد كه كسى دم درب آمد و بدون اين كه نام كوبنده را بپرسد، آن را باز نمود وقتى كه درب ، باز شد، طلبه جوان ، حضرت آيت الله آخوند خراسانى را ديد كه شالى سفيد بر سر بسته و قلمى بالاى گوش راستش گذاشته آن طلبه از فرط شرمندگى ، سلام كردن را فراموش كرد.
آخوند گفت : سلام عليكم چه فرمايشى داشتيد؟
طلبه جوان پس از اظهار شرمندگى ، قضيه خود را شرح داد و خواهش نمود كه مستخدم منزل را بفرستد و او را به منزل قابله راهنمايى نمايد.
آخوند گفت : مستخدم اينك در خواب است ، اجازه بدهيد خودم به خدمتت مى آيم .
طلبه جوان اصرار ورزيد كه مستخدم را بيدار كنيد، تا با او به خانه قابله برويم .
آخوند فرمودند: او تا ساعت معينى كه حد كارش بوده كار كرده است و هم اكنون وقت استراحت اوست ، يك دقيقه صبر و حوصله كنيد كه من خودم مى آيم .
طلبه جوان مى گويد: آخوند را بعد از اندكى مشاهده كردم ، در حالى كه عبا خود را به دوش افكنده و فانوسى به دست گرفته بود از منزل خارج گرديد و به اتفاق همديگر به منزل قابله رفتيم آن گاه درب را زديم قابله به پشت درب آمد جريان را به او گفتيم سپس همگى به اتفاق همديگر با چراغى كه در دست آخوند بود به منزل رسيديم بعد از آن آخوند به منزل خودشان مراجعت كردند و اندكى بعد مقدارى قند و شكر و پارچه براى من فرستادند.
آن طلبه جوان مى گفت : از آن پس من هر وقت مرحوم آيت الله آخوند خراسانى را مى ديدم ، از شرم و خجالت زدگى ، سرم را به پایین مى انداختم براى اين كه آن بزرگوار بيش از اين حرف ها به من لطف و محبت فرمودند.(1)
**********************************
1- صاحبدلان ، ج 2، ص 65.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page