32- ابوذر غفاری و میهمانش

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

روزی میهمانی بر ابوذر وارد شد، او که زندگی ساده ای داشت از مهمان معذرت خواست که من بر اثر گرفتاری نمی توام شخصا از تو پذیرایی کنم، من چند شتر در فلان نقطه دارم، قبول زحمت کن و بهترین آن را بیاور (تا برای تو قربان بکنم).
مهمان رفت و شتر لاغری با خود آورد.
ابوذر به او گفت: به من خیانت کردی، چرا چنین شتری آوردی؟
او در جواب گفت: من فکر کردم که روزی به شترهای دیگر نیازمند خواهی شد.
ابوذر گفت: روز نیاز من زمانی است که از این جهان چشم می بندم (چه بهتر که برای آن روز ذخیره کنم) آن گاه آیه فوق را قرائت فرمود.(1)
**********************************
1- سيماى صدقه ، ص 26.