شیعتی مهما شربتم ... حلقه دور قتلگاه است
او سمعتم بغریب ... شاه عالم بی سپاه است
و انا سبط الذی ... در زیر ضربت بی پناه است
و بجرد الخیل ... ای مردم حسینم بی گناه است
یاری از مردم طلب کرد و همه گشتند طلبکارش
و با شمشیر و نیزه آمدند آخر به پیکارش
شیعتی انی غریب ... تیر در سینه نشستست
لیتکم فی یوم عاشورا ... به سم پهلو شکستست
کیف استسقى لطفلى ... نیزه راه آه بستست
و سقوه سهم بغى ... جسم شاه از هم گسستست
روی تل خواهر تماشا می کند گودال خونین را
به ضرب نیزه و شمشیر از بالا به پایین را
شیعتی ما ان سمعتم ... روی سینه رد پا شد
قطعوا راسی بظلم ... آه خنجر از قفا شد
رفعوه بعد قتلی ... سر دگر از تن جدا شد
ذاک راسی فی رماح ... سر به روی نی رها شد
خیمه ها آتش گرفت، وای! حرم جولان مرکب شد
دخیل دست طفلان در حرم دستان زینب شد
شاعر : سید علی مرتضوی