منير گرجي
كتاب حاضر كه موضوعي ابتكاري را پيگيري ميكند، حاوي 12 فصل است كه هم زنان مؤمن و وارسته تاريخ پيامبران را معرفي ميكند و هم زنان كافر و بدكردار را. اثري است كه حاصل يك دوره تحقيق در باره «شناخت زنان مطروحه در قرآن» در مركز مطالعات و تحقيقات زنان ميباشد. روش كار در مرحله اول، بيا ن نصوص قرآني و سپس شرح و تفسير آنهاست و مراجعه به منابع حديثي به فرصتي ديگر موكول شده است.
«زن و زمامداري»، عنوان اولين فصل كتاب است كه به معرفي بلقيس، ملكه سبا در عصر حضرت سليمان(ع) پرداخته و عكس العمل او را در برابر دعوت سليمان كه با درايت و هوشياري، مملكت تحت سلطه خويش را از رويارويي با سليمان و رد كردن دعوت توحيدي او نجات ميدهد و در برابر حق و حقيقت تسليم ميشود، ستوده است و در خاتمه فصل، نظر بعضي از علماء و صاحبنظران را كه قايلند حاكميت و رهبري با وضع جسم و روح بانوان سازگار نيست، قابل نقد و نقض و بررسي دانسته و ماجراي بلقيس را در قرآن، شاهدي بر توانايي زنان در عرصه حاكميت شمرده است. به اميد آنكه مؤلف محترم، طبق وعده خويش به مواردي كه در روايات به چشم ميخورد و با استنتاجهاي فوق در تنافي است، پاسخ دهند. مثلاً امام حسين(ع) به خاطر پيمانشكني كوفيان، از آينده آنان چنين خبر ميدهد: «... و يسلّط عليهم من يذلَّهم حتي يكون اذّل من قوم سبأ اذ ملكتهم امرأة فحكمت في اموالهم و دمائهم».
فصل دوم با عنوان «زن و نزول رحمت و بركت الهي»، به داستان ساره همسر ابراهيم خليل الرحمن(ع) و وعده فرزندي در سنين كهولت به او ميپردازد. در اين فصل از حضور او در مجلس ابراهيم و فرشتگان الهي و خطاب مستقيم فرشتگان به ساره، يگانگي او با ابراهيم در دريافت بشارت و همراه شدن ساره با ابراهيم و مورد خطاب «اهلبيت» واقعشدن و هر دو را سرسلسله نسلي ممتد از پيامبران معرفي كردن، همه و همه به عنوان شواهد طهارت، وارستگي و عظمت او يادشده است. در بخشي از همين فصل، تحت عنوان رابطه همسران با يكديگر آمده است:
«... حضرتش عليرغم ازدواج مجدّد، تا سن كهولت هنوز داراي فرزند نبوده است. بنابراين يا عدم توانايي در هر دو همسر او به طور مساوي وجود داشته است و يا اينكه اساسا خودش از اين توانايي برخوردار نبوده است. از اين رو، تصور حسادت در ميان اين دو همسر موردي پيدا نميكند بخصوص كه برخورد حساس قرآن با كانون هاي وحي، از افشاي فساد هر كسي كه در اين كانون به سر ميبرد و از تعاليم پيامبر تأثير نمي پذيرفته است، خود به منزله تأييدي براي نتيجه گيري فوق است.»
چنانچه گذشت، تاريخ پيامبران در قرآن بدون عنايت به احاديثي كه از معصومين(ع) در اين زمينه نقل شده، امري دشوار است و چه بسا آدمي را به نتايج منافي با مضامين روايات سوق دهد. مگر آنكه به همان مقدار كه در آيات با هدف هدايت انسان (و نقل جزئيات تاريخ و بازگو كردن روحيات شخصيت هاي داستان) آمده، اكتفا شود. آنچه در اين زمينه از احاديث معصومين(ع) استفاده ميشود آن است كه ابراهيم(ع) پس از يأس از فرزندار شدن از همسرش ساره، با موافقت او با هاجر ازدواج ميكند. فرزنددار شدن هاجر، سبب ناراحتي و بدبيني و طعن زدن ساره را به او فراهم ميسازد، به طوري كه ابراهيم به ناچار هاجر و فرزندش اسماعيل را به امر پروردگار به سرزمين ديگري منتقل ميكند. بشارت تولد اسحق به ابراهيم و همسرش ساره، پس از تولد اسماعيل و دعا و نيايش آنان به درگاه الهي صورت ميگيرد، لذا نتيجه گيري مؤلف محترم از آيات مربوطه و تبرئه كامل ساره، محل ترديد و تأمل است.
از نكات سودمندي كه مؤلف محترم در زندگي زنان الگو و نيز زنان كافر و نگونبخت تاريخ يادآوري ميكند، «آزادي» هر انساني در انتخاب راه سعادت يا شقاوت است. به طوري كه يك زن در خانه فرعون راه حق و حقيقت ميجويد و زني ديگر در خانه يك پيامبر راه باطل ميپويد، و اين نشانه آن است كه هيچ كس به خاطر همسري يا همنشيني با پيامبر خدا رستگار نخواهد شد. رستگاري در گرو ايمان و عمل صالح هر انساني است.
در بخش ديگري از كتاب كه داستان يوسف و زليخا و داستان موسي و دختران شعيب پيگيري ميشود، نكات مفيد و قابل توجهي به چشم ميخورد. نويسنده در اين بخش زليخا را در عين آنكه از فطرت انساني منحرف گرديده، به خاطر اعتراف به گناه خويش و وارستگي و عفت يوسف ميستايد و بيش از آنكه او را نكوهش نمايد و جنبه منفي شخصيت او را بنماياند، به دنبال نشان دادن بُعد مثبت شخصيت او است. در همين بخش، با نكوهش برادران يوسف و مقايسه مكر آنان با مكر زليخا و زنان مصر ميگويد:
«اما در كيد همسر عزيز و زنان مصر، يوسف در نزد همسر عزيز مقام والايي داشت و او را تكريم ميكرد و در سرپرستي او شخصا ميكوشيد و آنچه باعث كيد شد در واقع علاقه و محبت بيش از حد او بود به شخصيتي چون يوسف كه حسن صورتش تحت الشعاع حُسن سيرتش قرار گرفته بود و از او نزد زليخا فرشته اي ساخته بود. و كيدي را كه با يوسف به كار بست به منظور كامجويي از او بود و از اين پس نيز عليرغم مخالفت يوسف و آن رسوايي كه برايش به بار آمد، هرگز به او دروغي نسبت نداد و تهمتي نبست و حتي كلامي هم كه در مقابل شوهرش بيان كرد، يك بيان كلي بود و پس از آن نيز با صراحت به عصمت يوسف و عشق خود به او اقرار كرد و هرگز حق را كتمان نكرد و تهديد او به زندان نيز يك تهديد صرف بود و اگر هم يوسف به زندان افكنده شد، به صلاح ديد درباريان و عزيز مصر بود.»
در خاتمه فصل هفتم تحت عنوان «زن برگزيده»، كه در باره شخصيت حضرت مريم(س) ميباشد، مقايسهاي ميان آن حضرت و حضرت زكريا(ع) صورت گرفته كه خالي از تأمل نيست. زيرا،
1ـ اگر خواندن زكريا پروردگارش را در پارهاي از موارد با (نداء) دليل بر برتري حضرت مريم(س) در مراحلي از وحي و زندگي، از حضرت زكريا(ع) باشد، بايد ابراهيم، نوح و موسي عليهمالسلام را نيز كه پروردگارشان را خواندهاند يا خدا آنان را خوانده و قرآن به (نداء) تعبير كرده، دور از خدا پنداشت و مريم را از آنان برتر نشاند. گذشته از آن، مؤلف محترم بر بعضي از مفسران نيز ـ كه علت تعبير به نداء را در آيه تصور دور بودن او از خدا شمرده اند ـ خرده گرفته و علت آن را لااقل در مورد فرشتگان، بُعد واقعي تفسير كرده نه بُعد پنداري.
2ـ «كلمه» خواندن عيسي(ع) در مقايسه با «مصدّق» كلمه بودن يحيي(ع)، فقط شاهدي بر برتري عيسي بر يحيي است نه برتري كسي كه اين بشارت را دريافت ميكند.
عده اي از مفسران نيز از اينكه حضرت زكريا(ع) پس از بشارت الهي به تولد فرزند، آيه و نشانهاي طلب كرد، ولي مريم(س) با دريافت بشارت به تولد عيسي(ع)، هيچ گونه نشانه اي نطلبيد. همين نتيجه گيري را ارايه كرده اند، ولي اين استنتاج نيز مخدوش است. زيرا درخواست نشانه توسط زكريا، مانند درخواست رؤيت احياء و اماته خداوند توسط ابراهيم خليل(ع) است. و براي اطمينان قلب است تا از مرحله علم اليقين به مرتبه عين اليقين نايل شوند، نه شاهدي بر شك و ترديد زكريا.
نياز به توضيح ندارد كه هدف از ذكر نكات فوق، انكار برتري حضرت مريم(س) در پارهاي از ابعاد بر حضرت زكريا(ع) ـ اگر ثابت شود نيست.بلكه تأمل بر نوع استدلال هاي يادشده از آيات قرآن است.
فصل پاياني كتاب به شمهاي از فضايل حضرت زهرا(ع) در آيات قرآن، پرداخته است. آياتي كه يا اختصاص به آن حضرت دارد يا در جمع اهلبيت پيامبر(ص)، از ارزش هاي والاي روحي و معنوي او خبر ميدهد.
كتاب حاضر در عين تأمل در پارهاي از استنتاج هاي آن، كتابي مفيد و سودمند است و حاوي دقتها و موشكافي هايي در فهم آيات قرآن است.«سيدجواد ورعي»