237- علی (علیه السلام) فریادرس است

(زمان خواندن: 3 - 6 دقیقه)

داستانی را حضرت سیدنا الاعظم و استادنا الاکرم علامه طباطبایی (ره) نقل می فرمودند که بسیار شایان توجه است.
فرمودند: در کربلا واعظی بود به نام سید جواد از اهل کربلا و لذا او را سید جواد کربلایی می گفتند، او ساکن کربلا بود ولی در ایام محرم و عزا در اطراف، به نواحی و قصبات دوردست می رفت و تبلیغ می کرد، نماز جماعت می خواند و مسأله می گفت و سپس به کربلا مراجعت می نمود.
یک مرتبه گزارش به قصبه ای که همه آن ها سنی مذهب بودند، افتاد. و در آن جا با پیرمردی که محاسن سفید و نورانی داشت برخورد کرد، و چون دید سنی است از در صحبت و مذاکره وارد شد، دید الآن نمی تواند تشیع را به او بفهماند، چون این مرد ساده لوح و پاک دل چنان قلبش از محبت افرادی که غصب مقام خلافت را نمودند سرشار است که آمادگی ندارد و شاید ارایه مطلب نتیجه معکوس داشته باشد.
در یک روز که با آن پیر مرد تکلم می نمود از او پرسید: شیخ شما کیست؟ (شیخ در نزد مردم عادی عرب، بزرگ و رییس قبیله را گویند) و سید جواد می خواست با این سؤال کم کم راه مذاکره را با او باز کند تا به تدریج ایمان در دل او پیدا شده و او را شیعه نماید.
پیرمرد در پاسخ گفت: شیخ ما یک مرد قدرتمندی است که چندین خوان(1) ضیافت دارد، چقدر گوسفند دارد چقدر شتر دارد، چهار هزار نفر تیرانداز دارد، چقدر عشیره و قبیله دارد.
سید جواد گفت: به به از شیخ شما چقدر مرد متمکن و قدرتمندی است! بعد از این مذاکرات، پیرمرد رو کرد به سید جواد و گفت: شیخ شما کیست؟
گفت: شیخ ما یک آقایی است که هر کس هر حاجتی داشته باشد برآورده می کند، اگر در مشرق عالم باشی و او در مغرب عالم، و یا در مغرب عالم باشی و او در مشرق عالم، اگر گرفتاری و پریشانی برای تو پیش آید اسم او را ببری و او را صدا کنی فوراً به سراغ تو می آید و رفع مشکل تو را می کند.
پیرمرد گفت: به به عجب شیخی است، شیخ خوب است که این طور باشد، اسمش چیست؟
سید جواد گفت: شیخ علی.
دیگر در این باره سخنی به میان نرفت مجلس متفرق شد و از هم جدا شدند و سید جواد هم به کربلا آمد. اما آن پیرمرد از شیخ علی خیلی خوشش آمده بود و بسیار در اندیشه او بود. تا پس از مدت زمانی که سید جواد به آن قریه آمد با عشق و علاقه فراوانی که مذاکره را به پایان برساند و شیخ را شیعه کند و با خود می گفت: ما در آن روز سنگ زیربنا را گذاشتیم و حالا بنا را تمام می کنیم، ما در آن روز نامی از شیخ علی بردیم و امروز شیخ علی را معرفی می کنیم و پیرمرد روشن دل را به مقام مقدس ولایت امیرالمؤمنین (علیه السلام) رهبری می نمایم.
چون وارد قریه شد و از آن پیرمرد پرسش کرد، گفتند، از دار دنیا رفته است. خیلی متأثر شد با خود گفت: عجب پیرمردی، ما به او دل بسته بودیم که او را به ولایت آشنا کنیم. حیف که بدون ولایت از دنیا رفت، ما می خواستیم کاری انجام دهیم و پیرمرد را دستگیری کنیم، چون معلوم بود که اهل عناد و دشمنی نیست، القاءآت و تبلیغات سوء، پیرمرد را از گرایش به ولایت محروم نموده است.
بسیار فوت او در من اثر کرد و به شدت متأثر شدم. به دیدن فرزندانش رفتم و به آنها تسلیت گفتم و تقاضا کردم مرا سر قبر او ببرند. فرزندانش مرا بر سر تربت او بردند و گفتم: خدایا ما در این پیرمرد امید داشتیم چرا او را از این دنیا بردی؟ خیلی به آستانه تشیع نزدیک بود، افسوس که ناقص و محروم از دنیا رفت.
از سر تربت پیرمرد بازگشتیم و با فرزندان به منزل پیرمرد آمدیم. من شب را در همان جا استراحت کردم، چون خوابیدم، در عالم رؤیا دیدم: دری است وارد شدم، دیدم دالان طویلی است و در یک طرف این دالان نیمکتی است بلند، و در روی آن دو نفر نشسته اند و آن پیرمرد سنی نیز در مقابل آن ها است. پس از ورود سلام کردم و احوال پرسی کردم، دیدم در انتهای دالان دری است شیشه ای و از پشت آن باغی بزرگ دیده می شد.
من از پیرمرد پرسیدم: این جا کجا است؟ گفت: این جا عالم قبر و عالم برزخ من است و این باغی که در انتهای دالان است متعلق به من و قیامت من است. گفتم چرا در آن باغ نرفتی؟ گفت: هنوز موقعش نرسیده است، اول باید این دالان طی شود و سپس در آن باغ رفت.
گفتم: چرا طی نمی کنی و نمی روی؟ گفت: این دو نفر معلم من هستند این دو فرشته آسمانی اند آمده اند مرا تعلیم ولایت کنند، وقتی ولایتم کامل شد می روم، آقا سید جواد؟ گفتنی و نگفتنی (یعنی گفتنی که شیخ ما که اگر از مشرق یا مغرب عالم او را صدا زنند جواب می دهد و به فریاد می رسد اسمش شیخ علی است اما نگفتنی این شیخ علی، علی بن ابی طالب (علیه السلام) است) به خدا قسم همین که صدا زدم: شیخ علی به فریادم رس، همین جا حاضر شد.
گفتم داستان چیست؟
گفت: چون من از دنیا رفتم مرا آوردند در قبر گذاردند و نکیر و منکر به سراغ من آمدند و از من سؤال کردند: من ربک و من نبیک و من امامک؟
من دچار وحشت و اضطرابی سخت شدم و هر چه می خواستم پاسخ دهم به زیانم چیزی نمی آمد، با آن که من اهل اسلامم، هر چه خواستم خدای خود را بگویم و پیغمبر خود را بگویم به زبانم جاری نمی شد. نکیر و منکر آمدند که اطراف مرا بگیرند و مرا در حیطه غلبه و سیطره خود درآورده و عذاب کنند، من بیچاره شدم، بیچاره به تمام معنی، و دیدم هیچ راه گریز و فراری نیست، گرفتار شده ام.
ناگهان به ذهنم آمد که تو گفتی: ما یک شیخی داریم که اگر کسی گرفتار باشد و او را صدا زند اگر او در مشرق عالم باشد یا در مغرب آن فوراً حاضر می شود و رفع گرفتاری از او می کند. من صدا زدم: ای علی به فریادم رس!
فوراً علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (علیه السلام) حاضر شدند و به آن دو نکیر و منکر گفتند: دست از این مرد بردارید، معاند نیست، او از دشمنان ما نیست، این طور تربیت شده، عقایدش کامل نیست چون سعه نداشته است و استضعاف فکری داشته است.
حضرت آن دو ملک را رد کردند و دستور دادند دو فرشته دیگر بیایند و عقاید مرا کامل کنند این دو نفری که روی نیمکت نشسته اند دو فرشته ای هستند که به امر آن حضرت آمده اند و مرا تعلیم عقاید می کنند.
وقتی عقاید من صحیح شد من اجازه دارم این دالان را طی کنم و از آن وارد آن باغ گردم.(2)
**************************************
1) خوان ضیافت به معنای مهمان سراست که در میان اعراب مشهور است که با این خوان ها از هر کس که وارد شود خواه آشنا و خواه غریب پذیرایی می کنند.
2) داستان های عبرت انگیز، ص 108 - 103.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page