فاضل محقق آقای میرزا محمود شیرازی، فرمود: مرحوم شیخ محمد حسین جهرمی از فضلای نجف اشرف و از شاگردان مرحوم آقا سید مرتضی کشمیری (اعلی الله مقامه) بود و با شخص عطاری در نجف طرف معامله بود؛ یعنی متدرجاً از او قرض الحسنه می گرفت و هرگاه وجهی به او می رسید می پرداخت.
مدتی طولانی وجهی به او نرسید که به عطار بدهد، روزی نزد عطار آمد و مقداری قرض خواست، عطار گفت: آقای شیخ! قرض شما زیاد است و من بیش از این نمی توانم به شما قرض بدهم.
شیخ مزبور ناراحت شده به حرم مطهر می رود و به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) شکایت می کند و می گوید: یا مولای! من در جوار شما و پناهنده به شما هستم، قرض مرا ادا کنید.
بعد از چند روز، یک نفر جهرمی می آید و کیسه پولی به شیخ می دهد و می گوید: این را به من داده اند که به شما بدهم و مال شماست، شیخ کیسه را گرفته فوراً نزد عطار می آید و چنین قصد می کند که تمام قرض خود را بپردازد و بقیه را به مصرف فلان و فلان حاجت خود برساند. به عطار می گوید: چقدر طلب داری؟ می گوید: زیاد است، شیخ گفت: هر چه باشد می خواهم ادا کنم، پس عطار دفتر حساب را آورده و جمع آوری می کند و می گوید فلان مقدار (مرحوم میرزا مبلغ را ذکر نمود و بنده فراموش کرده ام). پس کیسه پول را می دهد و می گوید: این مبلغ را بردار و بقیه را بده.
عطار در حضور شیخ، پول ها را می شمارد، می بیند مطابق است با آن چه طلب داشته بدون یک فلس کم یا زیاد. شیخ با دست خالی با کمال ناراحتی به حرم مطهر می آید و عرض می کند: یا مولای! مفهوم که حجت نیست (یعنی این که عرض کردم قرض مرا ادا کنید، مفهوم آن که چیز دیگری نمی خواهم مراد من نبوده) یا مولای من! فلان و فلان حاجت دارم و بالجمله چون از حرم مطهر خارج می شود، وجهی به او می رسد مطابق آن چه می خواسته و رفع احتیاجش می گردد.(1)
**************************************
1) داستان های شگفت، ص 68 - 67.
294- حمایت از پناهندگان
- بازدید: 387