متن ادبی(( فرشتگان گریه نمی‏کنند!))

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

نزهت بادی
می‏گویند فرشتگان گریه نمی‏کنند؛ چون چشم تماشای عشق را ندارند!
اما امروز وضوی اشک می‏گیرم تا طهارتی یابم برای بر گرفتن بوسه‏ای از محبوبه خدا!
بعد از هبوط تو، به زمین، باز هم تنها می‏شوم؛ مثل همان زمانی که به بهانه آفرینش خلقت، مرا از مونس دلتنگی‏هایم ـ مادرت ـ جدا کردند.
بعد از فاطمه علیهاالسلام ، شب و روزم یکی شد.
چشم‏هایم را بسته بودم و در تاریکی تنهایی خویش می‏گریستم، تا این‏که نوری از جنس خورشید وجود زهرا علیهاالسلام ، عمق ظلمت هجرانم را شکافت و دیده‏ام با شفق سرخ نگاهت روشن شد؛ مثل آفتابی‏ترین روزهای خدا!
بعد از آن، من بودم و بازی با نور! همنشینی با مهربانی! رفاقت با عاطفه و پرسیدن از عشق!
شاید همان روزها بود که مردمان زمینی برای طلب باران رحمت خدایی، دست خالی‏شان را در صحرای نیاز دلشان دراز کردند و نماز باران خواندند تا خداوند از رأفت و رحمانیت خویش، به آنان رزقی معطر و طیّب عطا کند.
آن رزق، ریحانه خوشبوی بهشتی من است که به نام خویش، دل بزرگترین مرد عالم ـ علی علیه‏السلام ـ را می‏آراید!
زینب جان! اکنون که تو از بهشت خیال انگیز من؛ به سوی اهالی کره خاکی می‏روی تا مهتاب شب‏های گمراهی‏شان شوی، مرا دیگر شوقی برای سیر و سیاحت در ملکوت خاطرات تو نیست!
گویی که بال و پر خیس شده از اشکم، توان پریدن را از دست داده‏اند!
بگذار، ساکنان زمینی، از باران اشک‏های فرشته‏ای که او را از همسایگی با آفتاب محروم کرده‏اند، به وجد آیند و در رنگین کمان تولد تو، هفت رنگ عشق، صبر، ایثار، شجاعت، عرفان، عصمت و کرامت را بینند و دل خوش دارند که دعایشان به اجابت رسیده است!
فقط خدا کند که سنگ‏های زمین، در عصر بی‏وفایی مردمانش تمام شده باشد، تا با تو همانی نکنند که با چلچراغ‏های هدایت خویش در گذشته کرده‏اند!

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page