گیتی آشفته شد از داغ بیان من و تو
شعله زد سیلی آن کوچه به جان من و تو
دست آن ظالم پرکینۀ پست نامرد
ظلم شیطان صفتان داد نشان من و تو
شده پژمرده از آن صائقه روی چو گلت
برق آن پنجه شده رمزخزان من و تو
بر سرپنجه ستادم که بگردم سپرت
مانده درخاطرمان قد کمان من و تو
شرحی از ضربۀ سنگین قصاوت بدهد
سوزش وسرخی آن اشک روان من و تو
روز روشن زچه شد تیره به چشم تو و من
کوچۀ غربت ما تیره جهان من و تو
مادرا نقش زمین گشتی و ماندم خجلت
ناله از بی کسی است ورد زبان من و تو
از همان کودکی ام پیر غم تو شده ام
مانده درسینه نهان راز میان من و تو
تو بکش چادر خاکی به رخ و دم نزنم
تا نسوزد پدر از سر نهان من و تو
می زدی ناله بیا ای پسرم در بر من
چشم گریان خدا شد نگران من و تو
قامتت مانده کمان از پس آن روز سیاه
رفته در کوچه زکف تاب و توان من و تو
شده در فرض نماز یاری شیر خدا
شه مظلوم علی ذکر اذان من و تو
میکنند گریه به حال من و تو ارض و سما
کرده طوفان به جهان آه و فغان من و تو
مادر و کودک دل خسته ای از این همه ظلم
گوئییا هرچه غم است گشته ازآن من و تو
مینویسد غم ما *شاکر* پر شعلۀ داغ
تا نشیند زکرم بر سر خوان من و تو
شاعر: شاکر محمود الکربلایی
اهل بیت علیهم السلام
گیتی آشفته شد از داغ بیان من و تو
- بازدید: 1973