از نفس صبح عید، می‌شنوم بوی تو

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

از نفس صبح عید، می‌شنوم بوی تو
در گل لبخند گل، می نگرم روی تو

پای به هر جا نهی روی به هر سو کنی
دیده کنم خاک پا روی نهم سوی تو

چشم سرم را دواست عکس خیال رخت
زخم دلم را شفاست خاک سر کوی تو

گر چه نهان در دلی گرمی هر محفلی
ملک وسیع خداست پر ز هیاهوی تو

خاک توام سجده گاه روی توام قبله گاه
گشته دو محراب من طاق دو ابروی تو

روح مسیح خداست هر نفست را به لب
لیلة قدری سَواست در سر هر موی تو

برده دل از دست خلق طلعت نادیده ات
کرده قیامت به پا قامت دلجوی تو

تا صف محشر کند ناز به آب حیات
خضر بنوشد اگر قطره‌ای از جوی تو

دوزخ کافر شود بغض تو و خشم تو
جنت مؤمن بود خلق تو و خوی تو
 
گر چه بود محترم بر همه عالم حرم
کعبۀ میثم بود طلعت نیکوی تو

شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page