متن ادبی ((زینت و زخم و صبر))

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

از رحلت پیامبر، حادثه‏ها ـ یکایک ـ رقم خوردند؛ از رحلت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله که لبخند شادی را از لبان فرزندان علی علیه‏السلام سترد و فاطمه علیهاالسلام و شویش را در اندوهی جانکاه فرو بُرد... تا... و زینب، از اوان کودکی، با مصیبت‏ها و رنج‏هایی چنین، خو کرد، اما هرگز زیر بار بلایا، کمر خم نکرد. و آن‏گاه که این ستم‏ها می‏دید، با خود می‏اندیشید که چرا مردمان، در میثاق‏شان چنین ناپایدارند؟ مگر محنتِ زهرا علیهاالسلام ، آزار پیامبر نیست؟ پس این امواج خشم و فریاد جماعت، بر خانه پاره تن رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله از بهر چیست؟ و اگر علی علیه‏السلام را، مولای مردم و دروازه شهر دانش پیامبر می‏خوانند، چه‏سان به اکراه و اجبارش به مسجد می‏کشانند؟
آری، همه اینها را می‏دید و چون پدر، برمی‏آشفت، ولی هیچ نمی‏گفت! شاید زینب علیهاالسلام باید اشک‏هایش را در دیده و غم‏هایش را در سینه می‏انباشت؛ زیرا فصلی دیگر از فِراق، فراروی خویش داشت!

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page