صدها سال است كه جامعه بشرى از فيض ظهور حجّت خدا محروم گرديده و امت اسلامى از درك محضر رهبرى آسمانى و پيشوايى معصوم، بىبهره مانده است. به راستى وجود او در غيبت و زندگى او در پنهانى و دور از دسترس همگان چه آثارى براى جهان و جهانيان دارد؟ آيا نمىشد در نزديكى هاى دوران ظهور متولد شود و شاهد روزگار سخت غيبت خويش از شيعيان نباشد؟
اين سؤال و مانند آن از نبود شناخت نسبت به جايگاه امام و حجّت الهى سرچشمه مى گيرد.
به راستى جايگاه امام در مجموعه هستى چگونه است؟ آيا همه آثار وجودى او به آشكار بودن او وابسته است؟ آيا او تنها براى رهبرى و پيشوايى مردمان است يا وجود او براى همه موجودات داراى اثر و بركت است؟
امام محور هستى
از نظر شيعه و براساس تعاليم دينى، امام، واسطه فيض رسانىِ پروردگار به همه پديده هاى جهان آفرينش است. او در نظام هستى محور و مدار است و بىوجود او عالم و آدم، جن و ملك و حيوان و جمادى نمى ماند.
از امام صادق عليه السلام سؤال شد آيا زمين بدون امام باقى مى ماند؟ حضرت فرمود:
اگر زمين بدون امام بماند هر آينه فرو مىرود.(1)
اينكه او در رساندن پيام هاى خدا به مردم و راهنمايى آنها به سوى كمال انسانى، واسطه است و هر فيض و لطفى در اين بخش به سبب وجود او به همگان مىرسد، امرى روشن و بديهى است. زيرا از ابتدا خداوند متعال از طريق پيامبران و سپس جانشينان آنها قافله بشرى را هدايت كرده است. ولى از كلمات معصومين عليهم السلام استفاده مى شود كه وجود امامان در گستره عالم به عنوان واسطه اى براى رسيدن هر نعمت و فيضى از ناحيه پروردگار به هر موجود كوچك و بزرگى است. به بيان آشكارتر همه موجودات، آنچه از فيوضات و عطاياى الهى دريافت مىكنند از كانال امام مىگيرند. هم اصل وجودشان به واسطه امام است و هم نعمتها و بهره هاى ديگرى كه در طول حيات خود دارا هستند.
در فرازى از زيارت جامعه كبيره كه يك دوره امام شناسى است اينگونه آمده است:
بِكُمْ فَتَحَ اللّهُ وَبِكُمْ يَخْتِمْ وَبِكُمْ يُنَزِّلُ الغَيْثَ وَبِكُمْ يُمسِكُ السَّماءَ اَنْ تَقَعَ عَلَى الاَرضِ اِلاّ بِاِذنِهِ(2)
[اى امامان بزرگ] خداوند به سبب شما [عالم را ]آغاز كرد و به سبب شما [نيز آن را] پايان مىدهد و به [سبب وجود] شما باران را فرو مى فرستد و به [بركت وجود ]شما آسمان را نگهداشته است از اينكه بر زمين فرود آيد، جز به اراده او.
بنابراين آثار وجودى امام تنها به ظهور و آشكارى او خلاصه نمىشود بلكه وجود او در عالم - حتّى در غيبت و نهان زيستى - سرچشمه حيات همه موجودات و مخلوقات الهى است و خدا خود اينگونه خواسته است كه او كه موجود برتر و كاملتر است واسطه دريافت و رساندن فيوضات و داده هاى الهى به ساير پديده ها باشد و در اين عرصه فرقى بين غيبت و ظهور او نيست. آرى همگان از آثار وجود امام بهره مىگيرند و غيبت امام مهدى عليه السلام در اين جهت خللى ايجاد نمىكند. جالب اينكه وقتى از امام مهدى عليه السلام درباره نحوه بهرهمندى از آن حضرت در دوره غيبت، سؤال مىشود مىفرمايد:
وَاَمّا وَجهُ الاِنتِفاعَ بى فى غَيْبَتى فَكَاالاِنتِفاعِ بِالشَّمسِ اِذا غَيَّبَتْها عَنِ الاَبصارِ السَّحابُ.(3)
بهرهمندى از من در روزگار غيبتم، مانند سود بردن از خورشيد است آن گاه كه به وسيله ابرها از چشمها پوشيده است.
تشبيه امام به آفتاب و تشبيه غيبت او به قرار گرفتن خورشيد در پسِ ابر، نكته هاى فراوانى دارد كه به برخى از آنها اشاره مىشود:
خورشيد در منظومه شمسى مركزيّت دارد و كرات و سيّارات به دور او حركت مى كنند چنان كه وجود گرامى امام عصر مركز نظام هستى است.
بِبَقائِهِ بَقِيَتِ الدُّنيا وَبِيُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرى وَبِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْاَرضُ وَالسَّماء(4)
به سبب بودن او دنيا باقى است و به بركت وجود او، عالم روزى مىخورند و به خاطر وجود او زمين و آسمان، استوار مانده است.
آفتاب، لحظهاى از نورافشانى دريغ نمىكند و هر كس به اندازه ارتباطى كه با خورشيد دارد از نور آن بهره مىگيرد. چنان كه وجود ولىّ عصر واسطه دريافتِ همه نعمتهاى مادى و معنوى است كه از ناحيه پروردگارِ جهان به بندگان مىرسد ولى هر كس به اندازه رابطه خود با آن منبع كمالات، بهرهمند مىگردد.
اگر اين آفتابِ پشت ابر هم نباشد، شدت سرما و تاريكى، زمين را غير قابل سكونت خواهد كرد. چنانكه اگر عالم از وجود امام - گرچه در پشت پرده غيبت - محروم بماند سختىها و نابسامانى ها و هجوم انواع بلاها ادامه زندگى را غير ممكن مى سازد.
آن حضرت در نامهاى به شيخ مفيد خطاب به شيعيان خود مىفرمايد:
اِنّا غَيْرُ مُهْمِلينَ لِمُراعاتِكُمْ وَلا ناسينَ لِذِكْرِكُمْ وَ لَوْلا ذلِكَ لنَزَلَ بِكُمُ اللّأواءَ وَاصْطَلَمَكُمُ الْأَعْداء.(5)
ما هرگز شما را به حال خود رها نكردهايم و هرگز شما را از ياد نبردهايم و اگر نبود (عنايات پيوسته ما) حتماً سختىها و بلاهاى فراوانى به شما مىرسيد و دشمنان شما را نابود مىكردند.
بنابراين آفتاب وجود امام بر عالم وجود مىتابد و به همه هستى فيض مىرساند و در اين ميان براى بشريت و به ويژه جامعه مسلمين و امت شيعه و معتقد به او بركات و خيرات بيشترى دارد كه به نمونه هايى از آن مىپردازيم:
اميد بخشى
از سرمايه هاى مهم زندگى، اميد است. اميد مايه حيات و نشاط و پويايى است. اميد عامل حركت و اقدام است. وجود امام در عالم، موجب اميد به آيندهاى روشن و سراسر شور و اشتياق است. شيعه، پيوسته و در طول تاريخ هزار و چهارصدساله، به انواع بلاها و سختى ها گرفتار شده است و آن چه به عنوان نيروئى بزرگ و پشتوانه اى استوار، او را به ايستادگى و تسليم نشدن و حركت و تلاش، واداشته است؛ اميد به آينده سبز مؤمنين و دين باوران بوده است. آينده اى كه خيالى و افسانه اى نيست؛ آيندهاى كه نزديك است و مىتواند نزديكتر باشد. زيرا آن كه بايد رهبرى قيام را به عهده گيرد زنده است و هر لحظه پا به ركاب؛ و اين من و تو و مائيم كه بايد آماده باشيم.
پايدارى مكتب
هر جامعهاى براى حفظ تشكيلات خود و ادامه راه تا رسيدن به مقصد مورد نظر، نياز به وجود رهبرى آگاه دارد تا اجتماع، تحت نظر و فرماندهى او در مسير صحيح، حركت كند. وجود رهبر، پشتوانه بزرگى براى افراد است تا در يك سازماندهى منظّم، دستاوردهاى قبلى را حفظ كنند و به تقويت برنامه هاى آينده، همّت گمارند. رهبر زنده و فعّال، گرچه در ميان جمعيّت و افراد خود نباشد از ترسيم خطوط اصلى و ارائه راهكارهاى كلّى، كوتاهى نمىكند و به واسطه هاى گوناگون، نسبت به راههاى انحرافى، هشدار مىدهد.
امام عصرعليه السلام گرچه در غيبت است ولى وجود او عامل جدّى براى حفظ مكتب شيعه است. او با آگاهى كامل از توطئه هاى دشمنان، به شيوه هاى مختلف، مرزهاى فكرى شيعيان را پاسدارى مىكند و آن گاه كه دشمن فريبكار با وسيله ها و ابزارهاى گوناگون، اصول مكتب و اعتقادات مردم را نشانه مىگيرد، با هدايت و ارشاد عالمان و برگزيدگان، راه هاى نفود او را مىبندد.
براى نمونه، عنايت حضرت مهدى عليه السلام به شيعيان بحرين را از زبان علاّمه مجلسى مى شنويم:
در روزگار گذشته، فرمانروايى ناصبى بر بحرين حكومت مىكرد، كه وزيرش در دشمنى با شيعيان آنجا، گوى سبقت را از او ربوده بود. روزى وزير بر فرمانروا وارد شد و انارى را به دست او داد، كه به صورت طبيعى اين واژهها بر پوست آن نقش بسته بود: «لا اله الا اللَّه، محمّد رسول اللَّه و ابوبكر و عمر و عثمان و على خلفاء رسول اللَّه». فرمانروا از ديدن آن بسيار در شگفت شد و به وزير گفت: اين، نشانه اى آشكار و دليلى نيرومند بر بطلان مذهب تشيع است. نظر تو دربارهى شيعيان بحرين چيست؟ وزير پاسخ داد: به باور من، بايد آنان را حاضر كنيم و اين نشانه را به ايشان ارايه دهيم. اگر آن را پذيرفتند كه از مذهب خود دست مىكشند وگرنه آنان را ميان گزينش سه چيز مخيّر مىكنيم؛ پاسخى قانع كننده بياورند يا جزيه(6) بدهند و يا اين كه مردانشان را مىكشيم زنان و فرزندانشان را اسير مىكنيم و اموالشان را به غنيمت مىبريم.
فرمانروا، رأى او را پذيرفت و دانشمندان شيعه را نزد خود فراخواند. آنگاه انار را به ايشان نشان داد و گفت: اگر در اين باره دليلى روشن نياوريد، شما را مىكشم و زنان و فرزندانتان را اسير مىكنم يا اينكه بايد جزيه بدهيد. دانشمندان شيعه، سه روز از او مهلت خواستند. آنان پس از گفتوگوى فراوان به اين نتيجه رسيدند كه از ميان خود، ده نفر از صالحان و پرهيزگاران بحرين را برگزينند. آنگاه از ميان اين ده نفر نيز سه نفر را برگزيدند و به يكى از آن سه نفر گفتند: تو امشب به سوى صحرا برو و به امام زمان عليه السلام استغاثه كن و از او، راه رهايى از اين مصيبت را بپرس؛ زيرا او، امام و صاحب ماست.
آن مرد چنين كرد، ولى موفّق به زيارت حضرت نشد. شب دوم نيز نفر دوم را فرستادند. او نيز پاسخى دريافت نكرد. شب آخر، نفر سوم را كه محمّد بن عيسى نام داشت فرستادند. او به صحرا رفت و با گريه و زارى از حضرت، درخواست كمك كرد. چون آخر شب شد، شنيد مردى خطاب به او مىگويد: اى محمّد بن عيسى! چرا تو را به اين حال مىبينم و چرا به سوى بيابان بيرون آمده اى؟ محمّد بن عيسى از آن مرد خواست كه او را به حال خود واگذارد. او فرمود: اى محمّد بن عيسى! منم صاحب الزمان. حاجت خود را بازگو! محمدبن عيسى گفت: اگر تو صاحب الزمانى، داستان مرا مىدانى و به گفتن من نياز نيست. فرمود: راست مىگويى. تو به دليل آن مصيبتى كه بر شما وارد شده است، به اينجا آمدهاى. عرض كرد: آرى، شما مىدانيد چه بر ما رسيده است و شما امام و پناه ما هستيد. پس آن حضرت فرمود: اى محمدبن عيسى! در خانهى آن وزير - لعنة اللَّه عليه - درخت انارى است. هنگامى كه درخت تازه انار آورده بود، او از گِل، قالبى به شكل انار ساخت. آن را نصف كرد و در ميان آن، اين جملات را نوشت. سپس قالب را بر روى انار كه كوچك بود، گذاشت و آن را بست. چون انار در ميان آن قالب بزرگ شد، آن واژهها بر روى آن نقش بست! فردا نزد فرمانروا مى روى و به او مىگويى كه من پاسخ تو را در خانه ى وزير مى دهم. چون به خانه ى وزير رفتيد، پيش از وزير به فلان اتاق برو! كيسه ى سفيدى خواهى يافت كه قالب گِلى در آن است. آن را به فرمانروا نشان ده. نشانهى ديگر اينكه به فرمانروا بگو: كه معجزه ى ديگر ما اين است كه چون انار را دو نيم كنيد، جز دود و خاكستر چيزى در آن نيست!
محمدبن عيسى از اين سخنان بسيار شادمان شد و به نزد شيعيان بازگشت. روز ديگر، آنان پيش فرمانروا رفتند و هر آنچه امام زمان عليه السلام فرموده بود، آشكار گشت.
فرمانرواى بحرين با ديدن اين معجزه به تشيّع گرويد و دستور داد وزير حيلهگر را به قتل رساندند.(7)
خودسازى
قرآن كريم مىفرمايد:
«وَ قُلْ اِعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ»(8)
[اى پيامبر به مردم] بگو عمل كنيد [ولى بدانيد] كه خداوند و پيامبرصلى الله عليه وآله و مؤمنان، كارهاى شما را مىبينند.
در روايات آمده است كه مراد از «مؤمنون» در اين آيه شريفه، امامان معصوم عليهم السلام هستند.(9) بنابراين، اعمال مردم به نظر امام زمان عليه السلام مىرسد. و آن بزرگوار از پس پرده غيبت، شاهد و ناظر كارها است. اين حقيقت اثر تربيتى بزرگى دارد و شيعيان را به اصلاح كارهاى خود وا مى دارد و از اين كه در برابر حجّت خدا و امام خوبى ها به زشتى ها و گناهان آلوده شوند باز مىدارد. البته به هر اندازه توجه انسان به آن معدن صفا و پاكى، بيشتر باشد، آئينه دل و جانش، صفاى بيشترى مىيابد و اين روشنى و زلالى در گفتار و رفتار او آشكارتر مىگردد.
پناهگاه علمى و فكرى
پيشوايان معصوم عليهم السلام، معلّمان و مربّيان اصلى جامعه هستند و مردم، همواره از سرچشمه زلال معارف ناب آن بزرگواران بهره ها برده اند. در زمان غيبت نيز، اگرچه دسترسى مستقيم و استفاده همه جانبه از محضر امام عصرعليه السلام ممكن نيست ولى آن معدن علوم الهى به راههاى مختلف، گره از مشكلاتِ علمى و فكرى شيعيان باز مىكند. در دوره غيبت صغرى، بسيارى از سؤالات مردم و علما، از طريقِ نامههاى امام كه به توقيعات مشهور است پاسخ داده مىشد.(10)
امام عصرعليه السلام در جواب نامه اسحاق بن يعقوب و سؤالهاى او، نوشته است:
خداوند تو را هدايت كند و ثابت قدم بدارد؛ اما اينكه درباره منكران از خاندان و عموزادگان ما سئوال كردى، بدان كه بين خدا و هيچ كس خويشاوندى نيست و كسى كه مرا انكار كند از من نيست و عاقبت او همانند سرانجام پسر نوح است... و اما اموال تان را تا پاكيزه نكنيد قبول نمىكنيم...
و اما اموالى كه براى ما فرستادى از آن رو مى پذيريم كه پاكيزه و طاهر است... و كسى كه اموال ما را حلال شمرده و آن را بخورد همانا آتش خورده است... و چگونگى استفاده از من، مانند بهرهمندى از خورشيدِ پشت ابر است و من امان مردم روى زمين هستم همانطورى كه ستارگان امان اهل آسمانها هستند. و از امورى كه سودى برايتان ندارد پرسش نكنيد و خود را در آموختن آنچه از شما نخواسته اند به زحمت نيفكنيد و براى تعجيل فرج بسيار دعا كنيد كه همان، فرج شماست، سلام بر تو اى اسحاق بن يعقوب و سلام بر هر كسى كه پيرو هدايت است.(11)
پس از غيبت صغرى هم بارها علماى شيعه، مشكلات علمى و فكرى خود را با امام خويش مطرح كرده و پاسخ آن را دريافت نمودهاند.
مير علاّم يكى از شاگردان مقدس اردبيلى چنين مىگويد:
نيمه شبى در نجف اشرف در صحن مطهر حضرت على عليه السلام بودم ناگاه شخصى را ديدم كه به سمت حرم مىرود، به سوى او رفتم چون نزديك شدم؛ ديدم كه شيخ و استادم ملا احمد مقدّس اردبيلى قدس سره است. خود را از او پنهان كردم.
نزديك حرم مطهر شد در حالى كه در بسته بود؛ ناگاه ديدم در گشوده شد و داخل حرم گرديد! و پس از مدتى كوتاه از حرم خارج شد، و به سمت كوفه متوجه گرديد.
به دنبال او روانه شدم به طورى كه مرا نمىديد تا آن كه داخل مسجد كوفه گرديد و در نزد محرابى كه اميرالمؤمنين عليه السلام را در آن ضربت زدهاند قرار گرفت و مدّتى در آنجا درنگ كرد. سپس برگشت و از مسجد بيرون رفت و به سمت نجف متوجه گرديد من همچنان دنبال او بودم تا آنكه به مسجد حنانه رسيد؛ ناگاه بدون اختيار سرفهام گرفت چون صداى مرا شنيد برگشت نگاهى به من كرد و مرا شناخت. فرمود: مير علام هستى؟ گفتم: آرى! گفت: اينجا چه مىكنى؟ گفتم: از آن زمان كه داخل حرم حضرت على عليه السلام شدى تا حال با شما هستم. شما را به حق اين قبر قسم مى دهم كه سرّ اين واقعه را كه امشب از شما مشاهده كردم به من خبر دهيد!
فرمود: به شرط آن كه تا من زنده هستم آن را به كسى نگويى! چون به او اطمينان دادم فرمود: گاهى كه برخى مسائل بر من مشكل مىشود براى حل آن به اميرالمؤمنين عليه السلام متوسل مىشوم. امشب نيز مسئله اى براى من مشكل شد و در آن فكر مىكردم؛ ناگاه به دلم افتاد كه باز به خدمت آن حضرت روم و سؤال كنم.
چون به حرم مطهر رسيدم چنان كه ديدى درِ بسته بر روى من گشوده شد. پس داخل شده به خدا ناليدم كه جواب آن را از آن حضرت دريابم ناگاه از قبر مطهر ندايى شنيدم كه فرمود: به مسجد كوفه برو و از قائم عليه السلام سؤال كن زيرا كه او امام زمان توست. پس به نزد محراب [مسجد كوفه ]آمدم و از آن بزرگوار سؤال كرده جواب شنيدم و اكنون به منزل خود مىروم.(12)
هدايت باطنى و نفوذ روحانى
امام و حجّت خدا وظيفه رهبرى و هدايت مردم را به عهده دارد و در تلاش است افرادى را كه آماده دريافت نور هدايت او هستند، راهنمايى كند. براى انجام اين مأموريت الهى، گاهى آشكارا و بىپرده، با انسانها ارتباط برقرار مىكند و با گفتار و كردار زندگىساز خود، راه سعادت و بهروزى آنها را نشان مىدهد و زمانى ديگر با استفاده از قدرت ولايت خود كه نيروى غيبى و الهى است در درون قلبها اثر مىگذارد و با توجهى ويژه و عنايتى خاص، دلهاى آماده را، مايل به خوبىها و زيبايىها مىكند و راه رشد و كمال آنها را هموار مىسازد. در اين بخش، نيازى به حضور ظاهرى امام و ارتباط مستقيم با او نيست بلكه هدايت ها از راههاى درونى و ارتباطات قلبى انجام مىگيرد. امام على عليه السلام در بيان اين بخش از فعاليّت هاى امام مىفرمايد:
خداوندا، جز اين نيست كه بايد حجّتى از سوى تو در زمين باشد تا خلق را به سوى آئين تو رهنمون گردد... و اگر وجود ظاهرى او از مردم پنهان باشد ولى بىشك تعاليم و آداب او در دلهاى مؤمنين پراكنده است و آنها براساس آن عمل مىكنند.(13)
امام غايب از طريق همين هدايتها به كار نيروسازى براى قيام و انقلاب جهانى، همّت مىگمارد. و آنها كه شايستگىهاى لازم را دارا باشند تحت تربيت ويژه امام، براى حضور در ركابِ آن حضرت آماده مىشوند و اين يكى از برنامههاى امام غايب است كه به بركت وجود او انجام مىشود.
ايمنى از بلاها
بدون ترديد، امنيّت از اصلىترين سرمايه هاى زندگى است. پديد آمدن حوادث گوناگون در عالم، همواره زندگى و حيات طبيعى موجودات را در معرض نابودى قرار داده است و كنترل آفت ها و بلاها اگرچه با فراهم آوردن وسائل مادّى ممكن است ولى عوامل معنوى نيز در آن تأثير فراوانى دارد. در روايات پيشوايان ما، وجود امام و حجت الهى، در مجموعه جهان آفرينش، به عنوان عامل امنيّت زمين و اهل آن شمرده شده است.
امام مهدى عليه السلام خود فرموده است:
وَ اِنِّى لَاَمانٌ لِاَهْلِ الْاَرْضِ(14)...؛
من موجب ايمنى (از بلاها) براى ساكنان زمين هستم.
وجود امام، مانع از آن است كه مردم به سبب انواع گناهان و مفاسدى كه انجام مىدهند به عذابهاىِ سخت الهى گرفتار آيند و طومار حيات زمين و اهل آن در هم پيچيده شود.
قرآن كريم در اين باره، خطاب به پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله وسلم مىفرمايد:
«وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ اَنْتَ فِيهِم...»(15)
(اى رسول ما) تا زمانى كه تو در ميان ايشان (مسلمانان) هستى، خداوند هرگز آنها را به عذاب (عمومى) گرفتار نخواهد كرد.
حضرت ولى عصر كه مظهر رحمت و مهر پروردگار است نيز به عنايت خاص خود بلاهاى بزرگ را به ويژه از جامعه شيعيان و فرد فرد آنها دور مىكند؛ گرچه در بسيارى از موارد، شيعيان به لطف و كرامت او توجه نداشته باشند و دست يارىگر او را در بالاى سر خود نشناسند!
آن گرامى در مقام معرفى خود فرموده است:
أَنَا خاتَمُ الْاَوْصِياءِ وَ بِى يَدْفَعُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ الْبَلاءَ مِنْ اَهْلى وَ شِيعَتِى
من آخرين جانشين پيامبر خدا هستم و خداى تعالى به [سبب وجود] من بلاها را از خاندان و شيعيانم دور مىكند.(16)
در جريان شكلگيرى انقلاب شكوهمند اسلامى ايران و سالهاى پرالتهاب دفاع مقدس، بارها لطف و محبت آن امام بزرگوار بر سر ملت و مملكت سايه افكند و نظام اسلامى و ملت مسلمان و مهدوى را از گردنه توطئههاى سنگين دشمن، عبور داد! شكسته شدن حكومت نظامى شاه در 21 بهمن 1357 به فرمانِ امام خمينىقدس سره، حادثه سقوط هلىكوپترهاى نظامى آمريكا در سال 1359 در صحراى طبس، كشف كودتاى نافرجام نوژه در 21 تيرماه 1361 و ناكامى دشمنان در جنگ هشت ساله و دهها نمونه ديگر شواهد گويايى است.
باران رحمت
موعود بزرگ جهانيان و قبله آمال مسلمانان و محبوب دلهاى شيعيان، همواره بر حال مردم نظر دارد و غيبت آن خورشيد مهربانى، مانع از آن نيست كه پرتو زندگىبخش و نشاط آفرين خود را بر جانهاى مشتاق بتاباند و آنها را بر خوان كرم و بزرگوارى خويش، مهمان كند. آن ماه منير دوستى و مهرورزى، پيوسته غمخوار شيعيان و دستگير مددجويان آستان حضرتش بوده است. گاهى بر بالين بيماران حاضر گرديده و دست شفابخش خويش را مرهم زخمهاى آنها قرار داده است و زمانى ديگر، به گمشدگان در بيابانها عنايت فرموده و واماندگان در وادىِ تنهايى و بىكسى را يار و ياور و راهنما گشته است و در لحظههاى سرد نااميدى، دلهاى منتظر را گرمىِ اميد، بخشيده است. او كه باران رحمت الهى است، در همه حال، بر كوير تفتيده جانها باريده و با دعاىِ خود براى شيعيان، سبزى و خرّمى را براى آنها به ارمغان آورده است. آن سجادهنشين آستان حضرت دوست، دستهاى خواهش را گشوده و براى من و تو اين چنين خواسته است:
يا نُورَالنُّورِ يا مُدَبِّرَ الْاُمُورِ يا باعِثَ مَنْ فِى القُبُورِ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاجْعَلْ لى وَلِشيعَتى مِنَ الضّيقِ فَرَجاً وَمِنَ الْهَمِّ مَخْرجاً وَاَوْسِعْ لَنَا المَنْهَجَ وَاطلق لَنا مِنْ عِنْدِكَ ما يُفَرِّجُ وَافْعَلْ بِنا ما اَنْتَ اَهْلُهُ يا كَريم.(17)
اى روشنايى نور، اى تدبير كننده كارها، اى زنده كننده مردگان، بر محمد و خاندان او درود فرست و براى من و شيعيانم در تنگناها گشايشى قرار ده و از غم و اندوه راه چارهاى باز كن و راه [هدايت] را بر ما وسعت بخش و راهى كه در آن گشايش ما است به روى ما بگشا و آنچنان كه تو شايسته آن هستى با ما رفتار كن اى كريم.
آنچه گفته شد بيانگر آن است كه از آثار وجود امام - گرچه در غيبت به سر برد - امكان ارتباط و اتصال به اوست و آنها كه لياقت و شايستگى داشتهاند لذت همنشينى و همنوايى آن يار بىهمتا را چشيدهاند.
________________________________________
1) كافى، ج 1، ص 201.
2) مفاتيح الجنان، زيارت جامعه كبيره. توضيح اينكه اين زيارت از امام هادىعليه السلام نقل شده است و از نظر سند و عبارات، عالى است و پيوسته مورد عنايت خاص عالمان شيعه بوده است.
3) احتجاج، ج 2، ش 344، ص 542.
4) مفاتيحالجنان، دعاى عديله.
5) احتجاج، ج 2، ش 359، ص 598.
6) پولى كه غير مسلمانانى كه در پناه حكومت اسلامى زندگى مىكنند، در برابر تأمين امنيّت و برخوردارى از امكانات به دولت اسلامى مىپردازند.
7) بحارالانوار، ج 52، ص 178.
8) سوره توبه، آيه 105.
9) كافى، ج 1، باب عرض الاعمال، ص 171.
10) ر.ك: كمالالدين، ج 2، باب 45، صص 235 - 286.
11) همان، ح 4، ص 237.
12) بحارالانوار، ج 52، ص 174.
13) اثباتالهداة، ج 3، ح 112، ص 463.
14) كمالالدين، ج 2، باب 45، ح 4، ص 239.
15) سوره انفال، آيه 33.
16) كمالالدين، ج 2، باب 43، ح 12، ص 171.
17) منتخب الاثر، فصل 10، باب 7، ش 6، ص 658.