دجال دروغگوى فريبنده

(زمان خواندن: 5 - 10 دقیقه)

در فرهنگ جديد عربى - فارسى‏ منجدالطلاب و فرهنگ لاروس معانى‏ لغت دجال چنين آمده است: «آب طلا، گروه بزرگ انبوه ، دروغگو ، فريبنده ‏لقب مسيح كذاب كه در آخرالزمان‏ ظهور كند.» مرحوم علامه على‏ اكبر دهخدا اين لغت را در لغتنامه خود، هم با تشديد «جيم » و هم بدون تشديد«جيم‏» ضبط نموده است.

مهدى پرتوى آملى درباره اين ‏لغت می ‏نويسد: «دجال صيغه مبالغه ‏از لغت دجل و به معنى خدعه ،نيرنگ ، حيله و باطل است.»
شادروان دكتر محمد خزائلى‏ تعبيرى زيبا و ظريف از لغت دجال‏ كرده است: «دجال كلمه‏ اى مركب ‏است و الف و لام آن همان الف و لامى است كه در نام هاى دانيال و خرقيال هم وجود دارد و به معنى‏«خدا» ست. جزء اول آن هر چه باشد به معنى «ضد» و «دشمن‏» است و دور نيست كه با «دژ»، «دشمن‏» و «دشوار» هم ريشه باشد. (1)
بنابراين‏ تعبير، دجال يعنى : ضدخدا، دشمن‏ خدا.

شكل ظاهرى «دجال‏»
دجال را با سيمايى عجيب مجسم ‏كرده ‏اند. صورتى آبله رو كه يك‏ چشم او كور شده - چشم راست - و چشم ديگرش در وسط پيشانى ،مانند ستاره صبح درخشان است.اين بيت مولانا جلال ‏الدين بلخى ‏به ‏يك چشم بودن دجال گواهى دارد :
او به سر، دجال يك چشم لعين اى خدا فريادرس نعم ‏المعين

نام اصلى، كنيه، محل اقامت و محل ظهور دجال
نام اصلى دجال، «صائد بن صيد»و كنيه ‏اش «ابو يوسف‏» است. ازمادرى يهودى به نام «ميمونه‏» به ‏دنيا آمده و در جزيره‏اى به يك‏ صخره بسته شده است. چون سال‏از چهارصد هجرت بگذرد، بايد منتظر بود تا ظاهر شود و اين از علامات آخرالزمان است.
خراسان و كوفه از نقاطى هستندكه به عنوان محل خروج و ظهور دجال ذكر شده ‏اند. خاقانى شاعرنامى قرن ششم هجرى قمرى مح ل‏ظهور دجال را چنين ذكر می‏كند:
نه عيسى راست از ياران كمينه سوزنى دربره نه سوزن شبه دجال است ‏يك چشم و صفاهانى (2)

كيفيت‏ خروج دجال
كيفيت‏ خروج دجال به اين ترتيب ‏است كه سه سال قبل از خروجش در دنيا قحط و خشكسالى می‏شود. به ‏اين صورت كه سال اول، ثلث‏ باران و سال دوم دو ثلث‏ باران معمولى‏ نمى ‏بارد و سال سوم حتى يك قطره ‏باران از آسمان به زمين نمى‏ بارد و يك برگ سبز از زمين روييده ‏نمى ‏شود. در اين موقع كه گرسنگى وتشنگى بر عالميان سايه افكنده‏ است، دجال خروج میكند. هنگامه ‏عجيبى بر پا میشود و دجال به كمك‏ پيروانش بر تمام شهرها مسلط میشود و «بيت ‏المقدس‏» را كه ‏ساكنانش حاضر به‏ تسليم‏ نمى‏ شوند،محاصره میكند. در چنين زمانى به ‏هنگام نماز صبح و يا عصر، حضرت‏ مهدى صاحب‏ الزمان عليه السلام ظهور مى ‏كند و با جماعت محصورين به‏ نماز مى ‏ايستد. حضرت عيسى بن ‏مريم عليه السلام نيز از آسمان فرود مى‏ آيد و به صاحب ‏الامر عليه السلام اقتدا میكند.آنگاه حضرت صاحب‏ الزمان عليه السلام ازحصار خارج شده، دجال و پيروانش ‏را از ميان بر می‏دارد.

دجال در اعتقادات مسيحيت
مسيحيان دجال را «مسيح كذاب‏ و دروغين‏» می‏دانند كه دشمن و ضد مسيح (3) است. قاموس كتاب‏ مقدس (صفحه 460) دجال را اسم‏عام و دجال و دجالان را كسانى‏ میداند كه تجسم مسيح را تكذيب‏ می‏كنند. در همين كتاب آمده است كه‏ كلمه دجال در جايى ديگر جز دررساله «يوحنا» يافت نمیشود و مقصود از دجال كسى است كه با مسيح مقاومت و ضديت می‏نمايد و مدعى آن باشد كه خود او در جاى‏ مسيح است و در رساله اول يوحنا، می‏گويد: «و هر روحى كه عيسى‏ مجسم شده را انكار كند از خدا نيست. اين است روح دجال، كه ‏شنيده‏ ايد، می ‏آيد و الان هم در جهان ‏است‏» و نيز میگويد: «دروغگو كيست؟ جز آنكه مسيح بودن عيسى ‏را انكار كند و آن دجال است.»

نشانى ‏هاى دقيق دجال ازكلام اميرمؤمنان على عليه السلام
«اسبغ بن نباته‏» از اميرالمؤمنين‏ عليه السلام پرسيد: «يا اميرالمؤمنين دجال‏ كيست؟ فرمودند كه: آگاه باشيد، دجال «صائدبن‏ صيد» است و شقى كسى است كه او را تصديق كند و سعيد كسى است كه او را تكذيب كند...و از دهى كه معروف به يهوديه ‏است ، خروج میكند. چشم راستش ‏از اصل خلقت ندارد به طورى كه ‏گودى حدقه ‏اش نيست و ديگرى كه ‏در پيشانيش است، مانند ستاره‏ صبح می‏درخشد و در چشمش مانند پارچه گوشت چيزى است گويا كه با خون ممزوج است و در ميان‏ چشمش لفظ «كافر» نوشته شده به‏ طورى كه همه كس آن را مى‏ خواند خواه نويسنده باشد و خواه نه . به‏ درياها داخل میشود و آفتاب با وى‏ سير مى‏ كند و در پيش رويش كوهى ‏است از دود و در پشت‏ سرش كوه ‏سفيدى است كه خلايق چنين‏ میدانند كه آن طعام است و در ايام‏ قحط شديدى خروج میكند وبه‏ درازگوش سبز يا خاكسترى رنگ‏ سوار شود و زمين در زير پايش ‏پيچيده مى ‏گردد و به هيچ آب‏ن میگذرد مگر اينكه خشكيده ‏مى‏ شود به طورى كه جايش تا روز قيامت‏ خشك می ماند و به آواز بلند ندا مى ‏كند، به نوعى كه همه جن و انس و شياطين ، كه در ما بين مشرق‏ و مغرب‏ اند صداى او را مى‏ شنوند.چنين میگويد:
«اى دوستان من! به زودى به‏ سوى من آييد. منم آن كسى كه ‏مخلوقات را خلق نمود و ايشان را در محكم نمودن تركيب شان با هم ‏مساوى گردانيد و اندازه صورتها و هيات هاى ايشان را تعيين نمود و منم ‏آن پروردگار شما كه بر همه اشيا قادر است.»
و اين دشمن خدا، اينها را دروغ ‏می گويد، زيرا كه او مردى است كه ‏طعام می خورد و در بازارها راه‏ میرود و پروردگار شما كور نيست‏ و طعام نمى‏ خورد و راه نمى ‏رود و از مكانى به مكان ديگر منتقل نمى ‏شود.آگاه شويد بدرستى كه بسيارى از تابعان او در آن روز اولاد زنا و صاحبان طيلسان سبز هستند و آن‏ پارچه ‏اى است مانند ردا كه بر سر و دوش انداخته می‏شود.
خداوند عزوجل او را در شهر«شام‏» در بالاى تلى كه معروف است ‏به تل «افيق‏» سه ساعت از روز«جمعه‏» گذشته به دست كسى كه‏ مسيح بن مريم عليه السلام در پشت‏ سرش ‏نماز مى‏ گزارد، به قتل مى ‏رساند.آگاه شويد بدرستى كه بعد از اين‏ طامه كبرى واقع خواهد شد و آن‏ خروج دابه (4) از زمين است. بعد از آن‏ امام على عليه السلام فرمودند كه : از من‏ مپرسيد كه بعد از خروج دابه چه ‏واقع خواهد شد. درآن حال «ترال بن‏ سبره‏» به صعصعه گفت كه: اميرالمؤمنين از اين كلام اعجاز نظام، چه چيز اراده نموده؟صعصعه گفت: يابن سبره! كسى كه ‏عيسى‏ بن‏ مريم عليه السلام در پشت ‏سرش ‏نماز مى ‏گزارد ، امام دوازده م‏است!» (5)

سيماى دجال در ادب فارسى
از راه احاديث اسلامى، دجال به‏ صورت شخصى مقابل و ضد عيسى بن مريم (6) ، در ادبيات فارسى‏ مجسم شده است. قديمی ‏ترين ديوان‏ شعر كه در آن كلمه دجال و مفاهيم ‏مرتبط با او در آن ديده میشود«ديوان حكيم ناصرخسرو قباديانى‏»است (تولد 394 ق وفات 481 ق)حكيم ناصرخسرو 7 بار كلمه دجال ‏را در ديوان اشعار خود آورده و در دو مورد «جهان‏» را به «دجال‏» شبيه‏ و مانند كرده است:
دجال چيست؟ عالم و، شب چشم كور اوست وين روز چشم روشن او كيست، بی‏ ريب عالم دجال تست و تو به دروغش بسته‏ اى و مانده ‏اى و گشته يگانه
از ديگر شاعرانى كه مضامين‏ زيبايى از كلمه دجال ساخته،«افضل‏ الدين بديل بن على خاقانى‏»شاعر قرن ششم هجرى است. در بين شاعران ، خاقانى بيشتر از همه ،اين كلمه را در شعر خود آورده است.دجال 22 بار در شعر خاقانى ديده ‏مى ‏شود. در شعر برخى شاعران‏ ديگر كمابيش اين كلمه ديده میشود.بعضى تركيبات و مضامين كه ‏شاعران با استفاده از كلمه دجال‏ ساخته ‏اند، چنين است:
- دجال بند، آن كه دجال را به بند میكشد.
قلزم دجله عطا، مهدى دجال بند كسرى جمشيد جام خسرو خورشيدفر
مجيد بيلقانى
- دجال جفا، كنايه از دغل‏ كار و ستمگر
لب بگشا ، هيكل عيسى‏ بخوان كز دم دجال جفا مرده ‏اند
مولوى
- دجال چشم ، كنايه از يك چشم
چرا سوزن چنين ‏دجال‏ چشم ‏است كه اندر جيب عيسى يافت ماوا
خاقانى
- دجال خلقت ، كنايه از بدنهاد
گر او هست دجال‏ خلقت‏ به‏ رغمش تو را كم ز عيسى مريم ندارم
خاقانى
- دجال راى ، كنايه از بدانديش
چه میخواهى از اين دجال رايان چه میجويى از اين مهدى نمايان
عطار نيشابورى
- دجال شكل ، كنايه از فريبكار
كيد اين دجال شكل ان‏ آخران درچه‏ فتاد چون لواى مهدى آخرزمان آمد پديد
مجيد بيلقانى
- دجال طبع، كنايه از بدنهاد و ستم‏ پيشه
از اين دجال طبعان وارهد دور نماند كار و بار عالم اين طور
وحشى بافقى
- دجال فعل، كنايه از فريبنده
نه روح ‏الله بر اين دير است چون شد چنين دجال فعل اين دير مينا
خاقانى
- دجال كيش، كنايه از دروغگو و بدكردار
پى دجال كيشان برگرفته به تو نيرنگ ايشان درگرفته تو را دجال شد چون هادى راه به جز دوزخ كجا يابى وطنگاه
وحشى بافقى
- دجال عالم سوز، اشاره به‏ فريب دادن دجال جهانيان را.( فراگيرشدن ظلم و ستم در عالم)
اى دريغا مهديى، كامروز از هر گوشه‏ اى يك جهان دجال عالم سوز سر بركرده ‏اند
سنايى
دجال در ادبيات عرفانى نيز،گذشته از تعبيرات و معانى دينى و كلامى ، كنايه از اهل نيرنگ و حيله ‏است.

كلام آخر درباره «دجال‏»
به نظر میرسد كه خروج دجال و فتنه او در جهان و كشته شدنش به‏ دست‏ حضرت مهدى عليه السلام، نمودار و رمزى ازجنگ «نور» و «ظلمت‏» باشد.بيان ديگرى از مبارزه نيكى و بدى و پيروزى نهايى روشنى و خير برتاريكى و شر كه در فرهنگ ايران به ‏صورت هاى گوناگون مطرح است ودر اقوام و ملل ديگر هم سابقه دارد.در اوستا كتاب مقدس زرتشتيان هم ‏از جنگ اهريمن و اهورا مزدا ،گفتگوهاست و آيين‏ مانويان هم براساس درگيرى دائمى نور و ظلمت‏ پى‏ ريزى شده است.
به هر حال، روزى كه دجال ظهور كند و جهان ، پر از ظلم و ستم باشد،حضرت مهدى صاحب ‏الزمان عليه السلام‏ مى‏ آيد و ريشه ظلم و بيداد را بر میكند و طومار دجال و دجال ‏صفتان را در هم می ‏پيچد و آن ‏هنگامى ‏است كه اين آيه شريفه براى ‏چندمين بار مصداق پيدا میكند: «و قل جاءالحق و زهق‏ الباطل ان‏ الباطل كان زهوقا» (7)
و به امتت ‏بگو كه رسول حق آمد وباطل را نابود ساخت كه باطل خود لايق‏ محو و نابودى ابدى است.
و آن روزى است كه وعده الهى ‏تحقق پيدا كند: «ونريد ان نمن على ‏الذين ‏استضعفوا فى‏ الارض و نجعلهم‏ ائمة و نجعلهم ‏الوارثين‏» (8)
و ما اراده كرديم كه بر آن طايفه ذليل و ضعيف در آن سرزمين منت گذارده و آنها را پيشوايان خلق قرار دهيم و وارث ملك وجاه فرعونيان گردانيم.

محمود جعفر كلهر
********************************
1. اعلام قرآن، ص 479; پرتوى آملى، مهدى،به نقل ‏از ريشه‏ هاى‏ تاريخى‏ امثال‏ و حكم ، ج 1،ص 436.
2.ديوان‏ خاقانى،پيراسته ‏دكتر ميرجلال‏ الدين‏ كزازى، ج 1،ص 616.
3. Antichriste
4. دابة: دابة‏الارض: 1. موريانه ، 2. جانورى عظيم‏ الجثه كه در آخر الزمان پديد آيد و آن نشانه نزديكى قيامت است.
5. مجلسى ، محمدباقر، بحارالانوار، ج 13،ص 482.
6. سوره اسرا (17)، آيه 81.
7. سوره قصص (28)، آيه 5.