برخى، در مورد قتل و كشتار در دوران ظهور، افراط مىكنند و از امام زمان (عليه السلام) و يارانش، چهره اى خشن ارائه مى دهند. آنان، به رواياتى استدلال مى كنند كه در آنها، اشاره به كشته شدن دو سوم مردم، (از هر نه نفر، هفت نفر، از هر هفت نفر، پنج نفر) و يا اين كه بيشتر مردم كشته مى شوند و از كشته ها، پشته ساخته مى شود و جوى خون جارى مى گردد و... دارند.
برخى ديگر، تفريط مىكنند و مىگويند، حتّى به مقدار محجمه (مقدار خون در ظرف حجامت) خونريزى نمى شود و...
در اين نوشتار، به نقد و بررسى روايى و دلالى احاديث مربوطه مى پردازيم تا افراط و تفريط بودن انديشه هاى موجود مشخّص گردند.
نكاتى كه قابل تأمل است، اينها است:
الف) قتل و كشتار، قبل از ظهور است و يا بعد از آن؟
ب) شيوهى رفتار امام با دشمنان چهگونه خواهد بود؟
ج) حجم كشتار و اعدام و خونريزىها چه مقدار است؟
د) مقتولان، چه كسانى هستند؟
ه) رواياتى كه ناظر بر اين موضوع است، آيا به نحو موجبه ى كليّه است يا به نحو موجبه ى جزئيّه؟
اخبارى كه در آنها، كشتار در حجم وسيعى مطرح شده اند، بر دو قسم است: الف) يك سرى از آنها، مربوط به ملاحم و فتن قبل از ظهور است و هيچ ربطى به دوران ظهور ندارد و تنها ناظر به اوضاع ناسامان جهان در پيش از ظهور دارد. اين دسته، بيشتر از مراسيل عامه است. اگر تعدادى از آنها هم جزء مسانيد باشد، هيچ گونه ارتباطى با بحث ما، يعنى قبلها در دوران حكومت امام مهدى (عجّل اللّه تعالى فرجه الشريف) ندارد.
ب) يك سرى از آنها، مربوط به هنگامه ى ظهور و حكومت امام زمان (عجّل اللّه تعالى فرجه الشريف) است. اين نوع روايات، نيز دو گونه اند:
1- رواياتى كه از طريق عامه و از نبويّات است و بيشتر آنها، مشكل سندى دارند، به طورى كه بعضى از آنها، مرسل. و برخى از آنها، به پيامبر اكرم (صلى اللّه وعليه وآله سلم) منتهى نمىشوند. بلكه از فرادى مانند كعب الاحبار كه در زمان ان حضرت مسلمان نشده بود، نقل شده است.
عمدهى اين از روايات، از اسرائيليات است كه با اَغراض مختلفى وارد كتابهاى روايى شده است. عالمانى از اهل تسنّن، مانند ابن كثير، وقتى به روايات نقل شده از امثال كعب الاحبار مىرسد، مىگويد: ((خدا، ما را ازايل همه اخبار دروغى كه وارد تفسيرها و كتابهاى روايى و... كرده اند، بىنياز كند(1)...)).
2- رواياتى كه از طُرق اهل بيت (عليهم السلام) نقل شده و يا در كتاب هاى شيعه ذكر گرديده است. در اين كتابها، اخبار منقول از حضرات معصوم (عليهم السلام) و بعض ديگر كه نقل شده، به اهل بيت (عليهم السلام) منتهى نمىشود. مانند اخبار معمرين كه شيخ صدوق در كتاب كمال الدين از اهل تسنّن نقل كرده است.
انديشهى تفريطى در كشتار به هنگام ظهور
گروهى بر آناند كه امام زمان به هنگام ظهور، از طريق ولايت و تصرّف تكوينى، همهى خلايق را مطيع و مسخّر مىكند و كارها را با اعجاز و غيرعادى انجام مىدهد. لذا كشتار و اعدام، خيلى اندك خواهد بود. براى روشن شدن مطلب و دريافت پاسخ، به احاديثى از امام باقر و امام صادق (عليهماالسلام) متمسك مىشويم.
حديث 1 -... عَن بشير بنِ أبي أراكَةَ النَّبالِ - ولفظ الحديث على روايةِ ابنِ عُقْدَةَ قالَ: لَمَّا قَدِمْتُ الْمَدنَيةَ إِنْتَهَيْتُ إلى مَنزِلَ أبي جعفرِ الباقِر (عليهالسلام)... قُلتُ: (إنَّهُمْ) يَقولونَ: إنَّهُ إذا كان ذالِكَ اسْتَقامَتْ لَهُ الْأُمُورُ فَلا يُهْريقُ مِحْجَمَةَ دَمٍ. فَقالَ: ((كَلَّا! والذَّى نَفسي بِيَدِهِ! حَتَّى نَمْسَحَ وَأنُتم العَرَقَ والعَلَقَ.)). وَأوْمَأَبِيَدِهِ إلى جَبْهَتِهِ(2)؛
بشير بن ابى اراكه بنّال - لفظ حديث به روايت ابن عقده است - گويد: هنگامى كه به مدينه وارد شدم، به طرف منزل ابو جعفر امام باقر (عليه السلام) رفتم... گفتم: [آنان (مرحبه)] مىگويند، هنگامى كه آن امر (قيام قائم(عج)) روى دهد، همهى كارها براى او درست و استوار مىگردد و به اندازهى يك ظرف حجامت هم خون نمىريزد. پس فرمود: ((هرگز چنين نيست! سوگند به آن كه جانام به دست او است! كار به آنجا مى انجامد كه ما و شما، عرق و خون بسته شده را پاك خواهيم كرد. (كنايه از سختى ها و دشوارى هاى جنگ و درگيرى است كه موجب پديد آمدن عرق و ايجاد زخم هاى خونين مىشود.)
در اين هنگام، ايشان، با دست خود، به پيشانىشان اشاره فرمودند. (كنايه از برطرف كردن عرق جبين است.)
حديث 2 -... عن موسى بن بَكرٍ الواسِطىِّ، عن بشَيرِ النَّبَّال، قال: ((قَدِمْتَ المَدْينة)) وَذَكَر مِثلُ الحديثِ الْمُتَقَدِّمِ، إلاَّ أنَّهُ قالَ: لَمَّا قَدِمْتُ الْمَدينَةَ قُلتُ لَأبي جعفر (عليهالسلام): إنَّهُم يَقُولوُنَ: إِنَّ المهديَّ لَوْقامَ لَاسْتَقامَتْ لَهُ الْاُمُورُ عَفْواً، وَلا يُهْويقُ مُحِجَمَة دَمٍ. فقالَ: ((كَلاَّ! وَالذَّى نَفْسي بِيَدِه! لَوْ اِسْتَقامَتْ لَأحَدٍ عَفواً لَاسْتَقامَتْ لِرَسولِ اللَّهِ (صلىاللّهوعليهوآلهسلم) حينَ أُدْمِيَتْ رُباعِيتُهُ وَشُجَّ فى وَجْهِهِ! كَلَّا! وَالَّذي نَفسْي بِيَدِهِ! حَتَّى نَمْسَحَ نَحنُ وَأنْتُم العَرَقَ وَالْعَلَقَ(3).)). ثُمَّ مسَحَ جَبْهتهُ.(4)
از موسى به جعفر بن بكر واسطى. از بشير نبَّال. گفت: ((به مدينه رسيدم)) و همانند حديث قبلى را ذكر كرد، جز اين كه گويد: هنگامى كه به مدينه رسيدم. به ابوجعفر (امام باقر (عليه السلام)) گفتم: آنان [مرجئه] مىگويند: همانا، اگر مهدى (عجّل اللّه تعالى فرجه الشريف) قيام كند، همهى كارها به خودى خود. براى او درست و برقرار مىشود و به اندازهى يك ظرف حجامتى خون نمىريزد. پس فرمود: ((هرگز چنين نيست! سوگند به آن كه جانام در دست او است! اگر كارها، خود به خود، براى كسى هموار مىشد، مسلّماً، براى رسول خدا (صلى اللّه وعليه وآله سلم) در زمانى كه داندنهاى پيشين آن حضرت شكست و صورتاش زخمى شد، درست و برقرار مىگرديد! هرگز چنين نيست! سوگند به آن كه جانام به دست او است! ((كار، به آنجا مى انجامد كه) ما و شما، عرق و خون بسته شده را پاك كنيم.)). سپس پيشانى خود را پاك كرد.
حديث 3 -... عن المفضّل بن عمر، قال: سَمتِعتُ أبا عبدِاللّهِ، وقَد ذُكِرَ القائمُ (عليهالسلام) فقلت: ((إنّى لَأَرجُو أن يَكونَ أمرُهُ في سُهُولَةٍ.)). فقال: ((لايَكُونُ ذالِكَ حَتَّى تَمْسَحُو العَلَقَ و الْعَرَقَ.)).(5)
مفضل بن عمر گويد: در حضور امام صادق (عليهالسلام) شنيدم كه از حضرت قائم (عجّل اللّه تعالى فرجه الشريف) ياد شد. پس عرض كردم: ((همانا اميدوارم كار ايشان به آسانى صورت پذيرد.)). فرمود: ((آن امر صورت نمىپذيرد تا اين كه عرق و خون بسته شده را برطرف سازيد.)).
در سه حديث مذكور ملاحظه مىكنيم، آن طور نيست كه تمامى كارها در زمان قيام قائم (عليه السلام)، به خودى خود و با اعجاز و تصرّفات تكوين صورت نمىپذيرد، هر چند در ولايت تكوينى و تصرف تكوينى حضرت مهدى و ساير امامان طاهر، هيچگونه ترديدى نيست. بلكه كار، دشوارتر از آن چيزى است كه امثال مرجئه معتقدند.
با، مطابق روايات متعدد، نمىتوانيم ادعا كنيم كه در هنگام ظهور، هيچ قتل و كشتارى رخ نمىدهد؛ زيرا، در آن دوران، بحث از انتقام، اجراى حدود الهى و اقامهى حكومت عدل جهانى است و مسلماً، اين امر عظيم. بدون برطرف كردن خارها و سنگهاى سر راه آن حضرت، ميّسر و محقق نمىشود.
از طرفى، تاريخ گواه است كه پيامبر اكرم (صلى اللّه وعليه وآله سلم) و امامان طاهر (عليهمالسلام) سعى داشتهاند، امور را به طور عادى و در مسير طبيعى انجام دهند، لذا مىبيينم، دندانهاى پيشين حضرت رسول اكرم (صلى اللّه وعليه وآله سلم) در جنگ مىشكند و زخمهايى در جنگ احد و...(6) بر ايشان وارد مىشود و اميرالمومنين (عليه السّلام) نيز در جنگ احد. نود زخم بر مىدارد و...(7)
البته آن حضرت و عترت طاهراش، مخصوصاً، حضرت بقيه اللّه الاعظم (عجّل اللّه تعالى فرجه الشريف) قدرت بر انجام دادن تصرّفات تكوينى را دارند و همواره معجزات و امدادهاى غيبى و الهى، به آن حضرات و نيز مؤمنان مخلص و ايثارگر و حتّى مستضعفان بوده و خواهد بود. امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد: ((خداوند، حضرت قائم (عجّل اللّه تعالى فرجه الشريف) را به سه لشكر يارى مى دهد: فرشتگان؛ مؤمنان؛ رعب (ترس انداختن در دل دشمن)"(8)
نيز حضرت (عليه السلام) مى فرمايد: ((... خداوند، حضرت مهدى (عجّل اللّه تعالى فرجه الشريف) را با فرشتگان و جنّ و شيعيان مخلص، يارى مىكند .))(9)
به هر حال، لزومى ندارد كه ادعا كنيم امام زمان (عجّل اللّه تعالى فرجه الشريف) تمام كارهايشان را از طريق غيرعادى و به صورت اعجاز انجام مى دهد و بنابراين، هيچ خونى ريخته نخواهد شد.
انديشه افراطى در كشتار به هنگام ظهور
در احاديثى كه از طريق عامّه رسيده است، خونريزى هاى خيلى زياد و وحشتناك ذكر شده است. اينك، به نقد بررسى يكى از آنها مىپردازيم.
يوسف بن يحيى مقّدسى شافعى در كتاب عقدالدرر روايت مرسلهاى را از اميرالمؤمنين (عليه السلام) دربارهى حوادث رم(روميه)(10) نقل مىكند و مىگويد:... فَيُكَبِّرُ الْمُسْلِمُونَ ثَلاثَ تَكبيراتٍ، فَتَكونُ كَالرَّملةِ عَلى نشزٍ، فَيَدْخُلُونُهَا، فَيَقتُلُونَ بِها خَمْسَمِئَةِ ألفِ مُقاتِلٍ، و يَقْتَسِمُونَ الأموالَ، حتّى يَكُونَ النَّاسِ فى الْفَيءِ شَيئاً واحِداً، لِكُلِّ إِنسانٍ مِنْهُم مِئَةُ ألفِ دينارٍ، وَ مِئَةُ رَأسٍ، ما بَيْنَ جارِيَةٍ وَغُلامٍ)).(11)
پس مسلمانان، سه تكبير مىگويند و مانند ريگ و شنهاى روانى كه از بلندىها فرو مىريزند، داخل [روم ]مىشوند و در آنجا، پانصد هزار جنگجو را مىكشند و غنائم و اموال را به طور مساوى تقسيم مىكنند، و به هر يك از آنان، صد هزار دينار و صد كنيز و يا غلام مىرسد...
اين روايت. مرسل است و مشكل سندى دارد و از نظر محتوا نيز قابل اعتماد نيست. پيدا است كه جاعلان اين گونه احاديث، در خدمت حكومتهاى جائر بودهاند و به جهت توجيه پارهاى جنگهاى پس از پيامبر اكرم (صلى اللّه وعليه وآله سلم) و قتل عامها و كشتارهاى وسيعى كه در آن صورت گرفت، اين چنين مجعولاتى را وارد كتابهاى روايى كردهاند. مانند روايتى كه به امام على (عليه السّلام) نسبت داده اند كه آن حضرت فرمود:... فيقتل من الروم حتى يتغيّرَ ماءُ الفرات بالدم.(12) يعنى آنقدر از روميان را به قبل مىرساند كه آب فرات به خون تغيير مىكند!
ابن كثير، در بارهى جنگ قادسيه مىگويد:
انهزم الفرس ولحقهم المسلمون... فقتل المسلمون بكمالهم و كانوار ثلاثين الفأ. وقتل فى المعركة عشرة الاف و قتلوا قبل ذالك قريباً من ذالك(13)؛ لشكر ايرانيان، منهزم شد و فرار كردند. مسلمانان، به تعقيب آنان پرداخته و تمامى فرارايان را كه سى هزار نفر بودند، به قتل رساندند. در جنگ سيزده هزار نفر آنان را گشته بودند. همين عدد را نيز قبل از آن گشته بودند...
وقتى به كتابهاى تاريخى كه در آنها فتوحات را نوشته اند، مانند البدء و التاريخ و النهايه و... مراجعه مى كنيم. مىبيينم كه، فرماندهان و زيردستانشان، جنايات زيادى را مرتكب شدهاند.
رواياتى كه مىگويد، از هر نه نفر هفت نفر و يا از هر هفت نفر، پنج نفر و يا دو ثلث مردم كشته مىشوند، به جنگهاى قبل از ظهور، نظر دارند و نه زمان ظهور.
از طرفى، اختلاف در تعداد مقتولان نيز علّت هاى گوناگونى مىتواند داشته باشد كه از جمله آنها، ممكن است تفاوت مناطق و محورهاى درگيرى و يا مراحل مختلف جنگ باشد.
با توجّه به احاديث زير و امعان نظر در دلالت آنها، به اين واقعيت پى مىبريم كه جهان، اندكى پيش از ظهور، دچار جنگهاى خونين خواهد بود.
حديث 1- عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم، قالا: سمعنا أبا عبداللَّه (عليه السلام) يقول: ((لا يَكونُ هذا الأمرُ حتَّى يَذهَبَ ثُلثُ النّاسِ.))، فَقيلَ لَهُ: ((إذا ذَهَبَ ثُلثُ النَّاسِ فَما يَبقى؟)) فقال، (عليه السّلام): ((أما تَرضَوْنَ أنْ تَكونُوا الثُّلثَ الْباقي؟(14)))؛ ابوبصير و محمّد بن سلم گويند: از امام صادق (عليهالسلام) شنيديم كه مىفرمود: ((اين امر واقع نمىشود تا اين كه دو سوم مردم از بين بروند.)). پس به حضرتش عرض شد: ((اگر دوسوم مردم از بين بروند. چه كسى باقى مىماند؟)). پس فرمود: ((آيا راضى و خرسند نمىشويد كه از يك سوم باقيمانده باشيد؟)).
حديث 2-... عن زرارةٍ، قال: قلت لأبي عبدالله (عليه السلام): ((النِّداءُ حقٌّ؟)). قال: إي؛ وَاللّهِ حَتَّى يَسْمَعُهُ كلّ قَوْمٍ بِلِسانهم.)). وقال، عليه السّلامُ: ((لا يَكُونَ هذَا الأمرُ حَتَّى يَذْهَبَ تِسْعَةُ أعشارِ النَّاسِ.))(15)؛ زراره گويد: به امام صادق (عليهالسلام) عرض كردم: ((ايا نداى آسمانى حقيقت دارد؟)). فرمود: ((بلى؛ به خدا قسم! چنان است كه هر قومى با زبان خودشان، آن را مى شنوند.)) آن حضرت فرمود: ((اين امر محقّق نمىشود تا اين كه نُه دهم مردم از ميان بروند.)).
حديث 3-... عن سليمان بن خالد، قال: سمعتُ أَبا عَبدِاللّهِ (عليه السلام) يَقُولَ: ((قُدَّامُ القائِمِ مَوْتَتانِ: مَوْتٌ أَحْمَر وَ مَوْتٌ أبْيَضُ، حَتَّى يَذْهَبَ مِنْ كُلِّ سَبْعَةٍ خَمْسَةٌ. اَلْمَوْتُ الأحْمَرُ، السّيف؛ والمَوْتُ الأَبْيَضُ، الطاعُونُ.))(16)؛...سليمان بن خالد گويد: از امام صادق (عليه السلام) شنيدم كه مىفرمود: ((قبل از قيام قائم (عجّل اللّه تعالى فرج الشريف)، دو نوع مرگ و مير رخ مىدهد: مرگ سرخ و مرگ سپيد. تا اين كه از هر هفت نفر، پنج نفرشان از بين بروند. مرگ سرخ با شمشير، مرگ سفيد، با طاعون است.))
با ملاحظه اين احاديث و احاديث ديگر، معلوم و مبرهن مىشود كه حجم وسيعى از مرگ و ميرها و خون ريزىها، مربوط به دوران پيش از قيام امام عصر، (عليه السّلام)، و قبل از نداى آسمانى است. بنا به روايت يونس بن رِباط كه مىگويد:
سَمِعْتُ أبا عبداللّه (عليه السّلام) يقول: ((اِنَّ أهلَ الحَقِّ لَمْ يَزالوا مُنذُ كانُوا في شِدَّةٍ. أما إِنَّ ذاكَ إلى مُدَّةٍ قَريبَةٍ وَعافِيَةٍ طويلَةٍ(17)؛
از اباعبدالله (عليه السّلام) شنيدم كه مىفرمود: ((همانا، اهل حقّ، از هنگامى كه در شدّت و سختى بودهاند، پيوسته در آن حال خواهند بود (سختى با آنان همراه است). و همانا بدانيد كه پايان آن سختى ها، نزديك و عافيت اش طولانى است.)).
بالاخره درنوميدى بسى اميد است پايان شب سيه سپيد است كه اِنَّ مَعَ العُسرِ يُسراً فانَّ مع العُسر يسرا.
خلاصه اين كه يك دسته از روايات در مورد خونريزى ها، مربوط به دوران قبل از ظهور است و يك دسته از خبار، از مجهولات و از اسرائيليات است كه با هدف و انگيزه هاى مختلفى. مانند خدشهدار كردن چهره نهضت جهانى و حكومت حضرت مهدى(عج).. و يا توجيه گشتارها در فتوحات و...، وارد كتابهاى روايى شده است.
نيز يكسرى از آنها، مرسله و مرفوعه است و مشكل سندى دارد، مرفوعه فضل بن شاذان از امام صادق (عليه السلام) از اين قبيل است:
يقتُلُ القائِمُ (عليهالسلام) حَتَّى يَبلُغَ السُّوقَ، قالَ: فيقولُ لَهُ رجلٌ مِنْ وُلد أبيهِ: ((إنَّكَ لَتَجْفِلُ النَّاسَ إجفالَ النَّعَم! فَبِعَهدٍ مِن رسولِ اللّهِ (صلى الله وعليه واله وسلم) أو بِماذا؟)) قالَ: ((وَلَيسَ في النَّاسِ رَجُلٌ أَشدُّ بَأساً.)). فَيَقُومُ إليهِ رجُلٌ مِنَ المَوالي فَيَقوُلٌ لَهُ: ((لَتَسْكُتَنُّ أَوْلَأَضْرِبَنَّ عُنُقَكَ.)). فَعِنْدَ ذالكَ يُخرِجُ القائمُ (عليهالسلام) عَهْداً مِن رَسُولِ اللّهِ (صلىاللهوعليهوالهوسلم)(18)؛ حضرت قائم (عجّلاللّهتعالىفرجالشريف) آن قدر از انسانها مىكشد تا ساق پا را خون فرا مىگيرد. شخصى از فرزندان پدرش(19) به حضرت اعتراض شديد مىكند و يم گويد: ((مردم را از خود دور مىكنى، هم چنان كه گلّه و گوسفندان را رم مى دهند! آيا اين روش، طبق دستور رسول خدا، است؟ به چه دليلى اين چنين رفتار مى كنى؟)). يكى از ياران حضرت، از جاى برمى خيزد و مىگويد: ((سكوت مىكنى يا گردانات را بزنم؟)). حضرت، عهد و پيمانى را كه از رسول خدا (صلى اللّه وعليه وآله سلم)، همراه دارد، بيرون مىآورد و ارائه مىكند.
البته، همچنان كه در ابتدا و حديث ذكر شد، اين حديث، مرفوعه است و مشكل سندى دارد و از طرفى محتوا و دلالتاش، ناقص و باتمام است؛ زيرا، سوق، هم ساق پا را گفتهاند و هم ممكن است نام شهر يا محلى باشد، محلّى همانند سوق الأهواز، (نام اهواز فعلي) سوق حَكَمَة (نام يكى از مناطق اطراف كوفه)، سوق اسد (در اطرف كوفه)، سوق الثلاثاء (منطقه اى در بغداد قبل از ساخته شدن شهر)(20)،... بنابراين نمى توانيم بگوئيم، ((حتّى يبلغ السوق)) به معناى رسيدن خون به ساق پا است، خصوصاً، با توجه به اينكه در حديث مذكور، صبحت از خون به ميان نيامده است، بلكه چنين به نظر مى رسد كه ((سوق))، به معناى ((رسيدن به محل و مكانى)) باشد.
البته، ما، طبق روايات صحيح، جنگ و خونريزى ها، اعدامها و انتقام از ظالمان را در عصر ظهور مىپذيريم، لكن نه به اين اندازهها ((رواياتى از اهل بيت (عليهمالسلام) موجود است كه تعداد قتلها و مشخّصات فردى و گروهى مقتولان، در آنها مشخّص شده است. و در ذيل بعد از نگرش به شيوهى رفتار حضرت مهدى(عج) با دشمنان و معاندين به معرفى آنان مىپردازيم.
شيوه رفتار امام (عليهالسّلام) با دشمنان
ستمگران و زورمداران و زراندوزان، در همهى نقاط عالم، بر ملّتهاى مظلوم و مستضعف سيطره داشته اند و دارند و فرهنگ سازى كردهاند. در اين ميان، جامعهى اسلامى، خسارت هاى بيشمارى را متحمّل شده، به طورى كه دشمنان اسلام، از آغاز رسالت نبىّ مكرّم اسلام، (صلى اللّه وعليه وآله سلم)، همواره، در ايذاء و اذيّت آن حضرت و پيروانش بودهاند. بالاخره آن حضرت پس از تحمّل مشقت هاى فراوان توانست مسلمانان را از تاريكى ها به سوى روشنايى راهنمايى و سوق دهد. و حكومت اسلامى را بر قرار نمايد. مع الاسف طولى نكشيد كه در هنگامه ى رحلت و بعد از آن، به امام غزالى رياست طلبان و منافقان با حيله هاى مختلف و فريب دادن مسلمانان، صاحب غدير را كه منصوب از طرف خداوند حكيم بود و همگى به ولايتاش تبريك و بخٍ، بخٍ يا على گفته بودند، كنار گذاشته و بر اريكهى قدرت و سياست سوار شدند و نطفهى فاجعه و جنايات هولناك در جامعه ى اسلامى كاشته شد منعقد گرديد. مولاى متقيان، اميرمؤمنان، منصوب خدا، برادر رسول خدا (صلى اللّه وعليه وآله سلم) اولين مسلمان در ميان مردان، فاتح خيبر و جانشين بى واسطه رسول خدا (صلى اللّه وعليه وآله سلم) را با آن همه مناقب خانه نشين كرد و يگانه دختر جوان ريحانهى آن حضرت، در اندك زمانى پس از رحلت پدر بزرگوارش، نه تنها از طرف منافقان و رياست طلبان، مورد ضرب و شتم قرار مىگيرد، بلكه به طور وحشيانهاى بين ديوار و در فشار داده شده و محسناش سقط مى شود و در نهايت پس از 75 روز بعد از رحلت پدر، دنيا را با دلى آزرده و جراحاتى بسيار وداع مىكند. پس از آن حرمت شكنى دردناك، فاجعه ها وحشتناك و وحشتناكتر مىشود و اهل بيت (عليهمالسّلام) و پيروانشان در روزگار ستم و فشار به سر برده و يكى پس از ديگرى مظلومانه به شهادت نائل مىگردند و در روز عاشورا فاجعه به اوج رسيده و اهل بيت پيامبر اكرم (صلى اللّه وعليه وآله سلم) و شيعيان مخلصشان از طفل شيرخوار تا پير هفتاد سال مورد هجوم واقع مىشوند به طورى كه روح و عواطف انسانى با شنيدن آن همه وحشيگرى ها جريحه دار مىگردد. اين ستمگرىها ادامه دارد تا قيام قائم آل محمد(عج) و هر روز با رنگهاى مختلفى جلوهگرى نموده و فاجعه اى وحشتناك رخ مىدهد. و ظلم و فساد در عالم فراگير مىگردد.
يقيناً، پيش از ظهور و مقارن با آن، بر دنيا، ستمگران خونريزى حاكماند كه از هيچ جنايتى فرو نمى گذارند. حال، امامى كه قيام مىكند، در برابر اين همه كجروى ها و بيدادگيرى ها، چه گونه برخورد كند،تا جهان را پر از عدل و داد سازد؟ بى ترديد، گروه هاى معاندى كه دستشان به خون بشريّت آلوده گرديده است و حق مردم را غصب كردهاند و يا پست و مقامشان به خطر افتاده، در مقابل حركت اصلاحگرانه و نهضت امام، ايستادگى مى كنند. بنابراين، امامى كه قيام مىكند و مأموريّت تشكيل حكومت جهانى اسلام را دارد، بايد براى برطرف كردن موانع نقشه و برنامه داشته باشد. در اين جا، مرورى به اين برنامه ها خواهيم داشت.
تربيّت سپاهيان و تدارك مقدّمات جنگ
امام عصر (عجّل اللّه تعالى فرج الشريف) براى انتقام و خونخواهى از دشمنان اسلام و به ثمر رساندن انقلاب جهانى و اجراى حدود الهى و برقرارى حكومت عدل جهانى، ناگزير از جنگ خواهد بود و در مقابلاش، دشمنان دندان مسلح و كج انديشان دينانگر، با در دست داشتن امكانات گسترده و چرخه هاى اقتصادى جهان برخوردارى از فنآورى پيشرفته و سازماندهى ارتش هاى قدرتمند، پرچم مخالفت بر مىدارند و مانع مسير اصلاح گرانه ى امام مىشوند. لذا قبل از قيام، جنگاوران دريا دل و دستيارانى توانمند و كارآمد، به هدايت خاص و عام آن حضرت، تربيّت مىشوند و تعداد آنان، در بعضى از روايات، سيصد و سيزده نفر و در برخى، ده هزار نفر و در تعدادى از آنها، صدهزار نفر و... ذكر شده است.
تجهيزات جنگى و وسيلهى دفاعى
تجهيزات آنان، طبق روايتى از امام صادق (عليه السلام)، شمشيرهايى از آهن امّا نه اين آهن شناخته شده است (لهم سيوف من حديد غير هذا الحديد) كه اگر يكى از آنان، با شمشير خود، بر كوهى ضربه زند، آن را دو نيم مىكند... ))(21). وسيلهى دفاعى آنان، طبق روايتى از امام صادق (عليه السلام) به گونه اى است كه ((اسلحه دشمن هرگز، بر آنان كارگر نيست.))(22)
قاطعيّت امام در رويارويى با دشمنان
امام على (عليهالسلام) مى فرمايد: ((لايُقيمُ أَمَر اللَّهِ سُبحانَهُ إلاَّ مَنْ لايُصانِعُ، وَلايُضارِعُ، وَلايَتَّبِعُ الْمَطامِعَ(23)))؛ فرمان خداوند سبحان را برپا ندارد، مگر كسى كه در اجراى دستور الهى، مدارا نكند و سازشكار نباشد و پيرو طمعها و آرزوها نگردد.)).
حضرت مهدى (عجّل اللّه تعالى فرجه الشريف) نيز قيام به اقامهى حدود و فرمان الهى مىكند و در برخورد با دشمنان از يك نوع مجازات استفاده نمىكند، بلكه نسبت به جرم اشخاص و گروهها مجازات متناسب با آن را اجرا مىكند و برخى از آنان را در جنگ نابود مىسازد و حتّى فراريان و زخميان آنان را نيز تعقيب مىكند و گروهى را اعدام گروهى را تبعيد و دست برخى را قطع مىكند و... به فرمايش امام باقر (عليه السلام): ((... يَقُومُ القائِمُ... وَ لا تَأخُذُهُ فِى اللَّهِ لَومَةُ لائِمٍ...(24))) قائم، قيام مىكند... و در اجراى احكام الهى، از ملامت هيچ ملامت كنندهاى بيم نمىكند.
بنابراين، به آن حضرت، ((نقمت و عذاب كننده ى مجرمان و دشمنان)) لقب داده اند. از امام صادق (عليهالسلام) نقل شده كه فرمود: ((إذا تَمَنَّى أَحَدُكُمْ اَلْقائِمَ فَلْيَتَمَنَّهُ فِي عافِيَةٍ؛ فإنَّ اللّهَ بَعَثَ مُحَمَّداً، صَلَّى اللّهُ عَلَيهِ وَآلِهِ، رَحمَةً وَيَبْعَثُ القائِمَ نِقْمَةً(25)؛ هنگامى كه يكى از شما، ظهور قائم را آرزو و تمنّا بكند (كه در ركاباش باشد)، پس بايد آرزو كند كه در عافيت و تندرستى باشد؛ زيرا، خداوند، حضرت محمد (عليه السلام) را (براى خلائق) رحمت فرستاد و حضرت قائم (عجّل اللّه تعالى فرج الشريف) را عذاب و نقمت مىفرستد.)).
امام صادق (عليه السلام)، دليل ملقّب شدن حضرت مهدى (عجّل اللّه تعالى فرج الشريف) به لقب ((نقمت)) را چنين بيان مىدارد:
... فَنِتَمُّ حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى الْخَلْقِ حتَّى لايَبقى أحدٌ عَلَى الْأرْضِ لَمْ يَبْلُغ إلَيهِ الدينُ وَالعِلمُ، ثُمَّ يَظْهَرُ القائِمُ (عليهالسلام) وَ يَسيرُ (وَيَصيرُ) سَبَباً لِنِقْمَةِ اللَّهِ وَسَخطِهِ عَلَى العِبادِ؛ لِأنَّ اللَّهَ لايَنْتَقِمُ مِنَ العِبادِ إلاّ بَعدَ إنكارِهِمْ حُجَّةً؛(26)
پس ما، بر خلق خدا، اتمام محبّت مىكنيم تا اين كه همگان، نسبت به دين، شناخت پيدا كنند بر روى زمين، كسى باقى نماند كه دين به او ابلاغ نشده باشد. سپس (در آن هنگام) حضرت قائم (عليهالسلام)، ظهور مىكند و سبب نقمت خدا و خشم و غضب او بر بندگان مىگردد؛ زيرا، خداوند، از بندگاناش انتقام نمىگيرد، مگر بعد از آن كه حجتاش را انكار كنند.
سپس معلوم مىشود آنانكه مورد غضب امام عصر (عليه السلام) قرار مى گيرند، همان كسانى هستند كه حجّت بر آنان تمام شده است، ولى آنان حجّت خدا را نمى پيذيرند و سخت انكار مىكنند.
محمّدبن مسلم، ضمن حديثى از امام باقر (عليه السلام) نقل مىكند كه آن حضرت مىفرمايد: ((... أَمَّا شَبَهُهُ مِنْ جَدِّهِ المُصْطَفى (صلى اللّه وعليه وآله سلم) فَخُرُ وجهُ بِالسَّيْفِ وَقَتْلُهُ أعداءَ رَسوُلِهِ (صلى اللّه وعليه وآله سلم) والجَبَّارينَ وَالطّواغيِتَ، وَأَنَّهُ يُنْصَرُ بِالسَّيْفِ والرُّعْبِ وَأنَّهُ لا تُرَدُّ لَهُ رايَةٌ...(27)؛ امّا شباهت او به جدش محمّد مصطفى (صلى اللّه وعليه وآله سلم) خروج او با شمشير است و اين كه او، دشمنان خدا و رسولاش و جباران و طاغوتها را خواهد گشت و او با شمشير و رعب يارى مىشود و هيچ پرچمى از او باز نگردد.)).
جنگ و كشتار
در هر مقطعى از زمان يا مكان، نوع رفتار و برخوردها با مخالفان و دشمنان متفاوت است. مثلاً، در زمان پيامبر اكرم (صلى اللّه وعليه وآله سلم) رحمت و ترويج دين بود، و در زمان امام على (عليه السلام) رحمت و منّت گذارى بر مخالفان، و... حال بايد ديد كه در هنگام ظهور، رفتار امام زمان (عليه السلام) با دشمنان چه گونه خواهد بود. براى پاسخ به اين سؤال نگاهى به روايات مى اندازيم.
حديث 1-... عن زرارة، عن أبي جعفر (عليهالسلام) قال: قُلتُ له... فقال: ((إسْمُهُ إسْمي)). قلتُ: ((أَيسَيرُ بِسيرةِ مُحَمَّدٍ (صلى اللّه وعليه وآله سلم)؟)). قال: ((هَيْهاتَ! هَيْهاتَ! يا زرارة! ما يَسيرُ بِسيرَتِهِ!)). قُلْتُ: ((جُعِلْتُ فِداكَ لِمَ؟)). قال: ((إنَّ رَسولَ اللّهِ (صلى اللّه وعليه وآله سلم) سار في أُمَّتِهِ بِالْمَنِّ، كانَ يَتَأَلَّفُ النَّاسَ، وَالقائِمُ يَسيرُ بِالقَتْلِ. بِذاكَ أُمِرَ فِى الْكِتابِ الَّذي مَعَهُ أَن يَسير بِالقَتلِ وَلايَسْتَتيبُ أحداً. وَيْلٌ لِمَنْ ناواهُ!))(28)؛
زراره از امام باقر (عليه السلام) روايت كرده كه... فرمود: ((اسم او، اسم من است)). پس عرض كردم: ((آيا به سيره و روش حضرت محمد (صلى اللّه وعليه وآله سلم) رفتار مىكند؟)). فرمود: ((هرگز! هرگز! اى زراره! به سيرهى او رفتار نمىكند!)) گفتم: ((فدايت گردم! براى چه؟)). فرمود: ((همانا رسول خدا (صلى اللّه وعليه وآله سلم) با ملايمت و نرمى و مهربانى رفتار مىكرد [تا دلها را به دست آورد و مردم با آن حضرت اُلفت گيرند.]، ولى حضرت قائم (عجّل اللّه تعالى فرج الشريف) سياست قتل را در پيش مىگيرد و طبق دستورى كه دارد، رفتار مىكند و توبهى كسى را نمىپذيرد. پس واى بر كسى كه با او دشمنى كند!)).
حديث 2-... عن أبي بكر الحضرمي، قال: سَمِعْتُ أباعبدِاللّهِ (عليه السلام) يقول: ((لِسيرَةِ عليِّ بنِ أبي طالِبٍ، عليه السّلام، فِي أَهلِ الْبَصْرَةِ كانَتْ خَيْراً لِشيعَتِهِ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ. إنَّهُ عَلِمَ أَنَّ لِلْقَوْمِ دَوْلَةً، فَلَوْ سَباهُم لَسُبِيَتْ شِيعَتُهُ)). قال: قُلتُ: ((فَأَخْبِرْني عَنِ الْقائِمِ. أَيَسيرُ بِسيرَتِهِ؟)). قال: ((لا؛ لِأَنَّ عَلِيّاً (عليه السلام) سارَ فيهِمْ بِالْمَنِّ لِما عَلِمَ مِنْ دَوْلَتِهِم، وَإنَّ الْقائِمَ (عليهالسلام) يَسيرُ فيهِم بِخِلافِ تِلْكَ السِّيرَةَ لِأنَّهُ لا دَوْلَةَ لَهُم)).(29)؛
از ابوبكر حضرمى نقل مىكند كه گفت: از امام صادق (عليهالسلام) شنيدم كه مىفرمود: ((روش على بن ابىطالب (عليهالسلام) در ميان اهل بصره، براى شيعياناش، از آن چه خورشيد بر آن مىتابد، بهتر بود؛ زيرا، او مىدانست كه اين قوم را دولتى در پيش است. اگر آنان را اسير كرده بود، همنا شيعيانش نيز اسير مىشدند.)). عرض كردم: ((مرا از حضرت قائم (صلى اللّه وعليه وآله سلم) مُطّلع بفرما كه آيا ايشان نيز با اهل بصره همانند روش او رفتار مىكند؟)) فرمود: ((نه؛ زيرا، حضرت على (عليه السلام) مىدانست كه حكومتهاى بعد از او، به دست دشمنان است، لذا با آنان به ملاطفت و چشم پوشى رفتار مىكرد، ولى حضرت قائم، چون پس از خود، دولتى براى آنان نمىبيند، برخلاف سيرهى حضرت على (عليه السلام)، رفتار مىكند.)).
البته اين حديث، از نظر سند، مورد اشكال است(30) چون، اسماعيل بن مَرّار، مجهول است. مرحوم اردبيلى در مجمع الفائده و مرحوم عاملى در مدارك الاحكام و مرحوم مجلسى به مجهول بودن او تصريح كردهاند.(31)
حديث 3- ... عن يحيى بن العلاء الرازى، قال: سمعت ابا عبداللَّه (عليه السلام) يقول: ((ينتج الله تعالى في هذه الأمّة رجلاً منّي و أنا مِنهُ، يسوق اللّهُ تعالى به بركاتِ السماوات والارض، فَتَنْزِلُ السّماء قطرها، و تخرج الارض بذرها، وتأمَنُ وحوشها و سباعُها ويملأ الارض قسطاً وعدلاً كما ملئت ظلماً وجوراً، ويقتل حتّى يقول الجاهل لوكان هذا من ذرّيّة محمّد صلّى الله عليه و اله، لَرَحِمَ.))؛
يحيى به علا رازى گويد: از ابا عبدالله (عليهالسلام) شنيدم كه مىفرمود: ((خداوند متعال در ميان اين امّت بيرون آورد مردى را كه از من است و من از او هستم. خداوند تعالى به بسبب او، بركات آسمانها و زمين را به خلائق عطا فرمايد. پس آسمان، باراناش را فرود آورد و زمين بذرهايش را مىروياند، و حيوانات وحشى و درنده در امان مىشوند، و زمين را پر از عدل و داد مىكند، هم چنان كه پر از ظلم و ستم شده باشد، و به حدّى از بيدادگران و دشمنان را مىكشد كه جاهلان مىگويند: "اگر اين مرد از زريّهى محمّد مىبود، ترحّم مىكرد".)).
نكتهى قابل توجه اين كه در اين روايت، اقامهى قسط و عدل و گسترده شده امنيّت و مشمول بركات را با از ميان رفتن جور و برطرف شدن جائران و قتل آنان مرتبط دانسته، و اعتراض به قتل را از ناحيه ى جاهلان و عدم آگاهى آنان به اُمور و واقعيّات مىداند.
البته، اين روايت، از نظر سند نيز مورد اشكال است؛ زيرا، در سند آن، احمد بن عثمان الآدمى است كه مجهول است.(32)
مدّت جنگها
حديث 1- حدّثنا أبو هارون...، عن زر بن حبيش، سَمِعَ علياً (رضىاللهعنه) يقول: ((يُفَرِّجُ اللهُ الفِتَنَ بِرَجُلٍ مِنّا، يَسوُمُهُم خَسفاً، لايُعْطيهِم إلَّا السيفُ، يَضَعُ السيفَ عَلى عاتِقِةِ ثَمانِيَةَ أَشْهُرٍ هَرْجاً، حَتَّى يَقولُوا. "وَاللهِ ما هذا مِنْ وُلْدِ فاطِمَةَ لَوْ كان مِنْ وُلْدِها لَرَحِمنا"...(33))).
از زر بن حبيش نقل شده كه ايشان از على (عليهالسلام) شنيد كه مىگويد: ((خدا، به سبب مردى از ما، فتنهها و آشوبها را برطرف مىسازد و آنان (فتنهگران) را خوار و ذليل مىكند، و به آنان جز شمشير چيزى نمى دهد (آشوبگران را مىكشد) و شمشير بر دوش نهاده و هشت ماه به شدت مبارزه مىكند تا اين كه مىگويند: "به خدا قسم! اين، از فرزندان فاطمه نيست! اگر از فرزندان فاطمه نيست! اگر فرزندان فاطمه بود به ما رحم مىكرد!")).
حديث 2-... عَن عيسى بنِ الخَشَّابِ، قالَ: قُلتُ لِلْحُسَيْنِ بن على (عليهماالسلام): ((أنتَ صاحِبُ هذا الأَمرِ؟)). قال: ((لا؛ وَلكِن صاحِبُ الأمْرِ الطريد الشريد المَوتُورُ بأبيه، الْمَكْنِّى بِعَمِّهِ يَضَعُ سَيفَهُ على عاتِقِهِ ثمانِيَةَ أشْهُرٍ.))(34)؛
... از عيسى بن خشاب نقل شده كه به امام حسين بن على (عليهماالسلام) عرض كردم: ((آيا شما صاحب اين امر هستيد؟)). فرمود: ((نه؛ ولكن صاحب الامر، رانده شده، دور افتاده، خون خواه پدرش و داراى كنيهى عمويش(35) است. شمشيرش را هشت ماه بر دوش خود مىنهد.)).
حديث 3-... عَنْ أبي بَصيرٍ، قال: سَمِعْتُ أبا جَعْفَرٍ الباقر (عليهالسلام)، يقول: ((... وَيَضَعُ السَّيفَ عَلى عاثِقةِ ثَمانيَةَ أشْهُرٍ هَرْجاً هَرْجاً، حَتَّى يَرْضَى اللهُ.)). قُلْتُ: ((فَكَيْفَ يَعْلَمُ رضَا اللهِ؟)). قال: ((يَلَقَى اللهُ في قَلبِهِ الرَّحْمَةَ...)).(36)
... از ابوبصير نقل شده كه گفت: شنيدم امام باقر (عليه السلام) مىفرمود: ((... شمشير را هشت ماه بر دوش خود مىنهد و به شدّت مبارزه مىكند؛ تا اين كه خداوند راضى شود.)). عرض كردم: ((چه گونه رضايت خدا را مىداند (از رضايت خدا آگاه مىشود)؟)). فرمود: ((خداوند، به دل ايشان رحمت مىاندازد...)).
ابن الاثير مىگويد: ((الهرج: قتال و اختلاط.))(37).
شايد مراد، اين باشد كه مدّت عمليّات تهاجمى لشريان حضرت قائم (عجّل اللّه تعالى فرج الشريف) كه منجر به تضعيف و شكسته شدن شوكت ظالمان و متلاشى شدن آنان مىشود. هشت ماه به طول مى انجامد و پس از آن، آنان، به عمليّات ايذائى و موضعى و مقطعى روى مىآورند كه در فاصله هاى زمانى بعد، با آنان مقابله، و براى هميشه ريشه كن مى شوند.
از نظر سند هر سه روايت كه در آن هرج و مرج ذكر شد، ضعيف است؛ و چون عمر بن قيش و عيسى بن الخشاب، در سند روايت اول و دوم، مجهولاند و در سند روايت سوم، ابن ابى حمزه است كه آن هم مورد بحث و تضعيف قرار گرفته است.
قاطعيّت امام در برخورد با اشخاص و گروههاى مختلف
ائمهى طاهر، (عليهمالسّلام)، مهربان بودند و همه، منشأ رحمت و بركاتاند. امام رضا، (عليهالسّلام)، مىفرمايد: ((الإمام، الأنيسُ الرَّفيقُ، والِدُ الشّفيقُ، وَالأَخُ الشَّقيقُ والأمُّ البَرَّةُ بالوَلدِ الصَّغيرِ و مَفزَعُ العِبادِ في الدّاهِيَةِ النّادِ...؛(38) امام، همدمى رفيق، پدرى دل سوز، برادرى برابر، مانند دو نيمهى خرما كه به هم متصل باشند، مادر مهربانى نسبت به فرزند خردسالاش، پناه امّت در گرفتارىهاى هول ناك است.)).
نيز ابوربيع شامى گويد: به امام صادق، (عليه السّلام)، عرض كردم: ((حديثى از عمر بن اسحاق به من رسيده است.)). فرمود: ((عرضه بدار.)). گفتم: ((عمرو، پيش اميرالمؤمنين (عليه السّلام) رفت و آن حضرت در چهره ى او زردى مشاهده كرد. حضرت فرمود: "اين زردى چيست؟" گفت: "به مرضى مبتلا بودم." پس حضرت على، (عليه السّلام)، به ايشان فرمود:
همانا، ما، در شادى شما شاديم و در غم و اندوه شما، اندوه ناك و در مريضى شما، مريض مىشويم و براى شما دعا مىكنيم. پس شما دعا كنيد و ما آمين مىگوييم... . پس امام صادق، (عليه السّلام)، فرمود: ((عمرو، راست گفت.)).
نظير اين جريان را رميله از اميرالمؤمنين (عليه السّلام) نقل مىكند.(40)
نيز امام عصر(عج) در توقيعى به شيخ مفيد(ره) مىفرمايد: همانا، ما، سرپرستى شما را وا نگذاشته ايم [شما را مراعات و مواظبت مىكنيم] و فراموشتان نمىكنيم، اگر جز اين بود، گرفتارى ها، شما را از پاى مى انداخت و دشمنان، شما را از بين مىبردند...)). (41)
امثال اين احاديث بسيار است: ائمهى طاهر، (عليهمالسّلام)، مايهى رحمتاند و مقتضى رحمت آنان برداشتن موانع از سر راه است. مقابله ى قاطع با ظالمان و مخالفان حاكميت اسلام، يكى از مصاديق رأفت و رحمت امام به مؤمنان است. با توجه به اين كه شرايط ويژهى هنگام ظهور طورى است كه جايى را براى كوچكترين اغماض و مدارات با معاندان نمى گذارد، قاطعيّت امام و ياران مقتدر و شهادت طلب آن حضرت در رويارويى با دشمنان و ايجاد رعب و وحشت در ميان آنان، هر مخالف ستم پيشه اى را به تسليم وا مىدارد و آنان، چنان مرعوب مىشوند كه بعضاً، خلع سلاح شده. و قدرت رويائى را ندارند. و بدين ترتيب دامنه برخورد نظامى و خون ريزى، تقليل مىيابد و به حدّاقل مىرسد. از طرفى، زمينهى گناه نيز از ميان مىرود؛ چون، امنيّتى براى طاغيان و عاصيان نخواهد بود.
بنابراين، اكثريّت مردم، مظلوم و ستمديده و طالب خير و صلاح و از كسانى خواهند بود كه امام عصر(عج) آنان را مورد لطف قرار مى دهد و تنها گروهى اندك مقاومت نشان مىدهند. و اين جا است كه در چنين شرايطى، صلح و تقيه و رحمت و رأفت با اين گونه افراد و گروه ها و خطوط، معنا ندارد و چارهاى جز شمشير و اِعمال قوّهى قهريّه و قضاوت هاى داودى و سليمانى كه در آن نيازى به شهادت شاهدى ندارد،(42) نيست.
پس اشخاص و گروه هايى مورد نقمت واقع مى شوند كه مى خواهند مانع پيشرفت، و به اصطلاح سد راه و صد ((عن السبيل)) هستند. اين جا است كه طبق روايت، ((واى به حال كسى كه مانع حركت حضرت بشود.)).
بعضى از آنان، قوم و نژاد خاصى اند و برخى پيرو اديان ديگرند و گروه ها و فرقههايى به ظاهر مسلمان ولى منافق صفت و يا مقدّسان كج انديش خواهند بود. امام زمان(عج) با هر يك، به شيوه ى خاصى برخورد خواهند داشت. با نقل رواياتى، اين موارد را بازگو مىكنيم.
1- قوم عرب
در رواياتى كه از قوم عرب صحبت به ميان آمده است، شايد منظور، اهل مكّه و قبيلهى قريش و مخصوصاً بنى اميه و بنى عباس و بنى شيبه و يا حكومتهاى عربى دست نشانده باشد.
اينان، با اهل بيت، (عليهمالسّلام)، مشكل داشتند و عمده ترين سبب آن، جنگ بدر است.
در تاريخ نقل شده كه در مكّه، بيست و پنج قبيله بودند و بيست و سه قبيله متحد شدند و عليه پيامبر اكرم (صلى اللّه وعليه وآله سلم) و مسلمانان جنگ بدر را ترتيب دادند. واقدى - كه از علماى عامه است - در كتاب خود، هنگامى كه مقتولان جنگ بدر را ذكر مىكند، مى گويد:
همهى قبائل، كشته داشتند. در ميان آنان، تعدادى را حضرت اميرالمؤمنين (عليه السّلام) به قتل رسانده بود.
لذا آنان، كينه ى شديدى از امام على و اهل بيت، (عليهمالسّلام)، داشتند.
از طرفى، حكومتهاى بعد از پيامبر اكرم (صلى اللّه وعليه وآله سلم) مردم را عليه امام على (عليه السّلام) تحريض و تحريك مىكردند و موقعى كه معاويه و بنى اميّه، جبهه ى ائتلاف مخالفان را تشكيل دادند، همه ى طوايف و قبايل مذكور، اطراف محور بُغض و كينه و انتقام جمع شدند. در طول تاريخ، بيشترين مخالفت ها با اهل بيت، (عليهمالسّلام)، از ناحيهى اين گروه هاى انحرافى و نژاد پرست بوده است، در حالى كه خود، مناقب اهل بيت، (عليهمالسّلام)، را مى دانستند.
بنابراين، عمدهترين عواملِ ضدّيت قريش را با اهل بيت، (عليهمالسّلام)، در دو امر مىتوان بيان داشت:
1- امام على، (عليه السّلام)، تعدادى از آنان را در جنگها كشته بود، لذا آنان كينه به دل داشتند.(43)
2- رؤساى حكومت پس از پيامبر اكرم، (صلى اللّه وعليه وآله سلم)، با طرح مسائل فرعى و عاطفى مبنى بر اين كه على، (عليه السّلام)، اجداد آنان را كشته است، مردم را عليه آن حضرت تحريض و تحريك مىكردند.
اينك، به احاديثى در مورد قريش و اهل مكّه در شش بند اشاره مىكنيم:
الف) اهل مكه و دشمنى با اهل بيت، (عليهمالسّلام)
ابوبصير گويد: امام باقر، (عليه السّلام)، در ضمن حديث مفصّل و طولانى فرمود: يقولُ القائمُ، (عليهالسّلام)، لِأَصحابِهِ: ((يا قومُ! إنَّ أهلَ مكّةَ لايُريدُونَني وَلكِنّى مُرسِلٌ إلَيهِمِ لِأَحْتَجّ عَلَيْهِم بِما يَنْبَغي لِمِثلي أنْ يَحَتجَّ عَلَيْهِم.)). فَيَدْعُو رَجُلاً مِن أصحابِهِ فَيَقُولُ لَه: ((اِمضِ إلى أهلِ مكَّةَ، فَقُل: يا أهلَ مَكَّةَ، أنَا رسولُ فُلانٍ إليكُم وَهُو يَقولُ لَكُم: إنَّا أهلُ بيتِ الرَّحمَةِ، وَمَعدِنُ الرِّسالَةِ والخِلافَةِ، و نَحنُ ذُرِّيَّةُ مُحَمَّدٍ وَسُلالَةُ النَّبِيِّينَ وَإنّا قَدْ ظُلِمْنا وَاضطَهِدنا و قُهرِنا وَابْتُزَّمِنّا حَقَّنا مُنْذُ قُبِضَ نَبِيُّنا إلى يَومِنا هذا فَنَحْنُ نستنصركم فانصرونا.)). فإذا تكَلّم هذا الْفَتى بهذا الكلامِ، أتَوْ إلَيهِ فَذَبَحُوهُ بينَ الرُّكنِ وَالمقام، وهى النّفسُ الزَّكيّة. فإِذا بَلغَ ذالك الْإمام، قالَ لِأَصحابِهِ: ((أَلا أخبَرتُكُم أنَّ أهلَ مَكَّةَ لايُريدُونَنا...)).(44)
حضرت قائم به اصحاب خود مىگويد: ((اى قوم! همانا، اهل مكّه، مرا نمى خواهند و لكن خدا مرا به سوى ايشان فرستاده به جهت اين كه بر ايشان حجّت باشم به نوعى كه به مثل من سزاوار است آن چنان اتمام حجّت كند.)). پس مردمى از اصحاب خود را مى طلبد و به او مىفرمايد: "به نزد اهل مكّه برو و به ايشان بگو كه من فرستاده ى فلانى هستم و او به شما مىگويد كه من از اهل بيت رحمت و معدن رسالت و خلافتام و ماييم ذرّيّه ى محمد، (صلى اللّه وعليه وآله سلم)، و سلاله و نسل پاك پيغمبران و همانا ما مظلوم شديم و مقهور گرديديم، و از وقتى كه پيغمبر ما رحلت فرمود تا اين روز، حق ما را گرفته اند و غصب كردهاند و ما از شما يارى مىطلبيم پس ما را يارى كنيد". همين كه آن جوان اين سخن را مىگويد، اهل مكّه، بر وى هجوم مىآورند و او را در ميان ركن و مقام ذبح مىكنند. و او نفس زكيّه است. پس هنگامى كه اين خبر به آن حضرت مىرسد. به ياران خود مى فرمايد: "آيا من به شما خبر ندادم كه اهل مكه ما را نمى خواهند؟"...)).
ب) برنامه ى نو و ناسازگارى عرب
ابوبصير، در ضمن حديث طولانى از امام باقر، (عليه السّلام)، روايت مىكند كه آن حضرت فرمود: (45)؛
حضرت مهدى(عج) با برنامه اى نو، سنّتى جديد، و قضاوتى تازه، قيام مىكند. بر عرب ها روزگار بسيار سختى خواهد بود. شايستهى شأن و موقعيّت او، جز كشتن دشمنان نيست و در اجراى امر الهى، سرزنش هيچ ملامت كنندهاى او را تحت تأثير قرار نمى دهد.
واضح است محور اين روايت عرب است و آنان را مورد فشار قرار مى دهد. و چنانچه اشاره شد، منظور حكومت هاى دست نشانده عرب و يا قريش و بنى اميه و... مىباشند.
ج) آغاز قيام و نخستين پايگاه دشمن
حديث 1- ابوبصير گويد: امام صادق (عليه السّلام)، فرمود:(46) ((هشت ماه، شمشير برهنه بر دوش دارد و به شدّت و پى در پى مى كُشد. پس نخستين مرحله شروعش، قبيله ى بنى شيبه (پرده داران كعبه) است كه دستهاى آنان را قطع و آنان را در كعبه مىآويزد و منادى آن حضرت ندا مىدهد و اعلام مىكند: "اينان، دزدانى هستند كه از خدا دزدى مىكردند." سپس به قريش مىپردازد و با ايشان جز با شمشير برخورد نمىكند و به ايشان جز شمشير نمى دهد. (يعنى فقط زبان سلاح و زور را مى فهمند) و قائم (عليه السّلام) قيام نمىكند تااين كه دو كتاب مبنى بر بيزارى از امام على، (عليه السّلام)، خوانده مىشود: فرمانى در بصره و فرمانى در كوفه.))
البته، سند روايت، مورد نظر و تامّل است؛ چون، در سند، يونس بن كليب است و او مجهول است.
نيز، ابن ابى حمزه، مورد تأمّل و بحث است.
حديث 2- سدير صيرفى، از مردى از اهل جزيره نقل مىكند كه او كنيزى را براى خانه ى خدا نذر كرده بود. او را به مكه آورد. به ملاقات حَجَبه و پرده داران رفت و آنان را نسبت به نذرش مطلع ساخت. براى هر كس از آنان، موضوع را بيان مىكرد، او مى گفت: ((كنيز را براى من بياور كه خدا نذرت را مى پذيرد.)). هر كدام از پرده داران خانهى خدا توقع داشت كه كنيز را به او بدهند.
پس وحشت شديدى از اين موضوع بر او راه مىيابد ماجرا را به يكى از ياراناش كه اهل مكه بود مىگويد. او مىگويد ((آيا از من مىپذيرى؟)). عرض مىكند: ((آرى)). او مىگويد: ((نگاه كن! به مردى كه رو به روى حجرالاسود نشسته و مردم دور او هستند. و او، ابوجعفر محمّد بن على بن الحسين (عليهمالسّلام) است. به پيش او برو و ايشان را از اين ماجرا آگاه كن و ببين به تو چه مىگويد، به همان عمل كن.)).
وى مىگويد، به نزد او رفتم و عرضه داشتم: ((خدا، تو را رحمت كند! از اهل جزيره هستم. همراه من، كنيزى است كه او را به خانهى خدا نذر كردهام و موضوع را به هر كدام از پردهداران گفتم، در پاسخ گفتند؛ ((كنيزت را نزد من بياور تا خدا نذرت را قبول كند.)) و از اين واقعه، وحشتى شديد به من دست داده است.)). حضرت فرمود: ((اى بنده خدا! همانا، خانه، نه چيزى مى خورد و نه مى آشامد. پس كنيز خود را بفروش و در ميان همشهريانت كه به زيارت اين خانه آمده اند، جست و جو كن و بنگر هر كدام از ايشان كه از خرجى خود عاجز و درمانده شده است، آن مبلغ را به او بده، تا بتواند به شهر خود برگردد.)). او نيز همان كار را مىكنند. هريك از پردهداران كه به او مىرسند، حضرت را مردى دروغگو و ناآگاه مىشمارند!
او، گفتهى آنان را به امام باقر (عليه السّلام) عرض مىكند. آن حضرت مىفرمايد: ((تو، سخن آنان را به من گفتى، آيا از من نيز به آنان مىگويى؟)). عرض مىكند: ((آرى)). پس حضرت مىفرمايد: ((به ايشان بگو، ابوجعفر به شما پيغام داد، چه گونه خواهيد بود اگر دستها و پاهايتان بريده شود و در كعبه آويخته گردد، سپس به شما گفته شود، فرياد كنيد كه "ما دزدان كعبه هستيم".)).
هنگامى كه مىخواهد برخيزد. حضرت مى فرمايد: ((البتّه، من، آن كار را انجام نمىدهم، بلكه آن را مردى كه از من است، انجام خواهد داد.))(47).
د) اهل مكّه و جانشين امام
همان طورى كه در بند ((الف)) همين بخش ذكر شد، اهل مكّه، نه تنها فرستادهى امام را به قتل مىرسانند، بلكه جانشين آن حضرت را نيز شهيد خواهند كرد. ابوخالد كابلى از امام باقر (عليه السّلام) نقل كرده كه آن حضرت فرمود: ((يُبايَعُ القائمُ بِمَكَّةَ عَلى كِتابِ اللَّهِ وَسَنّةِ رَسُولِهِ، وَيَسْتَعْمِلُ عَلى مَكَّةَ، ثُمَّ يَسيُر نَحْوَ الْمَديَنةِ فَيَبْلُغُهُ أنّ عامَلَهُ قُتِلَ، فَيَرجِعُ إليهمْ فَيُقْتَلُ المُقاتَلَةَ ولا يَزيدُ على ذالك...))(48).
با حضرت قائم (عليهالسلام) در مكّه، بر اساس كتاب خدا و سنّت رسول اللّه بيعت مىكنند و آن حضرت، جانشين را بر مكّه مىگمارد. به سوى مدينه حركت مى كند كه در ميان راه، به وى خبر كشته شدن جانشينش را مى رسانند. حضرت، بلافاصله بر مىگردد و ايشان را با جنگ مىكُشد و بيش از اين كارى نمى كند...
ه) اهل مدينه و جانشين امام
ابوخالد كابلى در خبر ديگرى از امام باقر (عليه السّلام) روايت كرده كه آن حضرت فرمود: ((... يَخْرِجُ إلَى المَدينةِ فَيُقيمُ بِها ما شاء، ثُمَّ يَخْرُجُ إلىَ الكوفَةِ وَيَسْتَعْمِلُ عَلَيْها رَجُلاً مِنْ أصحابِهِ. فَإذا نَزَلَ الشَّفْرَةَ جاءهُمْ كِتابُ السُّفْياني إنْ لَمْ تَقْتُلُوهُ لَأَقْتُلَنَّ مُقاتِليكُمْ وَلأَسْبِيَنَّ ذَرارِيَكُم.)). فَيُقْبِلوُنَ عَلى عامِلِهِ فَيَقْتُلُونَه، فَيَأتيهِ الخَبَرُ، فَيَرْجِعُ إلَيْهِمْ، فَيَقْتُلُهُم وَيَقتُلُ قُرَيْشاً حَتّى لايَبْقى مِنْهُم إلاَّ أَكَلَةُ كَبْشٍ ثُمَّ يَخْرُجُ إلَى الكُوفَةِ وَيَسْتَعْمِلُ رَجُلاً مِنْ أصْحابِهِ فَيُقبِلُ و يَنزِلُ النَّجَفَ.))(49)؛
... (حضرت مهدى(عج)) به سوى مدينه مىرود و در آن جا هر قدرى كه بخواهد، مىماند. مردى از اصحاب خود را در آن جا جانشين خويش قرار مىدهد. به طرف كوفه حركت مىكند. هنگامى كه به ((شقره)) فرود مىآيد. كتاب و نامهى سفيانى به اهل مدينه مىرسد، مبنى بر اين كه اگر او را (قائم(عج)) نكشيد. مردان شما را مىكشم و زنانتان را اسير مىكنم. مردم مدينه بر والى هجوم آورده و او را به قتل مىرسانند. اين خبر به آن حضرت مىرسد و به مدينه بر مىگردد. و ايشان را مىكشد و به نحوى قريش را نابود مىكند كه جز به مقدار خوراك و علف قوچ باقى نمى ماند. سپس به طرف كوفه مىرود و يكى از ياراناش را جانشين و عامل خويش تعيين و بعد از آن به نجف روى آورده و در آن جا منزل مىگزيند.
در اين روايت نيز؛ فرض صحّت سند، محور درگيرى، قريش است و نه تمامى مردم. قريش نيز در اثر تعدّى و اقدام به قتل و جنايت، به سزاى اعمال خود مىرسند.
و) آمار مقتولان قريش و سابقه ى آنان
حديث 1- عَن مُحَمَّدِ بنِ مُسلِمٍ، قال: سمعتُ أبا جعفر (عليهالسّلام) ((لَوْ يَعْلَمُ النَّاسُ مايَصَنعُ القائمُ إذا خَرَجَ لأَحَبَّ أَكْثَرُهُمْ ألاَّ يَرَوْهُ مِمَّا يَقتُلُ مِنَ النّاس. أما إنَّهُ لايَبْدَأُ إلاَّ بِقُرَيشٍ فَلا يَأْخُذُ مِنها إلاّ السَّيفَ حتَّى يَقُولَ كَثيرٌ مِنَ النَّاسِ: "لَيْسَ هذا مِن آلِ مُحَمَّدٍ، وَلوْ كانَ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ لَرَحِمَ...))(50)؛
محمّد بن مسلم گويد: شنيدم امام باقر (عليهالسّلام) مىفرمود: ((اگر مردم [مخالفان ]مىدانستند كه حضرت قائم(عج) چه برنامهاى دارد و چه كارهايى انجام مىدهد، اكثر آنان، آرزو مىكردند كه هرگز آن حضرت را نبينند؛ زيرا، حضرت، كشتار زيادى مىكند. به يقيين، اوّلين كشتار را در قبيله ى قريش خواهد داشت. از قريش نخواهد گرفت جز شمشير و به آنان نخواهد داد مگر شمشير، [حضرت كار را به جايى مىرسانند] كه بسيارى از مردم مىگويند: اين شخص، از محمّد (صلى اللّه وعليه وآله سلم)، نيست و اگر از اهل بيت پيامبر بود، رحم مىكرد".)).
كلمه ى ((ناس)) در روايات، به معناى ((مخالفان اهل بيت)) است و كسانى كه هميشه بناى دشمنى با آنان داشته اند و دارند.
حديث 2- روى عَبدُاللَّهِ بنِ المغيرة، عنْ أبي عَبدِاللّهِ (عليهالسّلام):)) إذا قامَ القائِمُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ (صلى اللّه وعليه وآله سلم)، أقامَ خمسمئة مِنْ قُرَيْشٍ، فَضَربَ أَعْناقَهُمْ، ثُمَّ أقامَ خمسمئة، فَضَرَبَ أعْناقَهُمْ، ثُمَّ خمسمئة أُخْرى، حَتَّى يَفعَلَ ذالك سِتْ مَرَّاتٍ!)). قُلتُ: ((وَيَبْلُغُ عَدَدُ هؤُلآء هذا؟)). قال: ((نَعَمْ، مِنْهُمُ و مِنْ مَواليهِمْ.))(51)
عبدالله بن مغيره گويد: امام صادق (عليهالسّلام) فرمود: ((هنگامى كه قائم آل محمد(عج) ظهور مىكند، پانصد تن از قريش را ايستاده، اعدام مىكند. سپس پانصد نفر ديگر را به همين گونه اعدام مىكند و اين كار، شش بار تكرار مىشود.)). عبدالله مىپرسد: ((آيا تعدادشان به اين اندازه مىرسد؟)). حضرت فرمود: ((آرى؛ خودشان و دوستانشان.)).
در روايات ديگر از ((موالى قريش)) به ((احابيش)) تعبير شده است. منظور. كسانى است كه در منطقهى جبشى پايين مكه زندگى مىكنند و با قريش همپيمان شدند كه براى هميشه در كنار آنان باشند.(52)
حديث 3-از ابوجارود، در ضمن حديثى از امام باقر (عليه السّلام) نقل شده كه فرمود: ((هزار و پانصد تَن از قريش را مىكُشد كه در ميان آنان، جز زنازاده نيست...)). (53)؛
در اين روايت، محدودهى مقتولان و هويّت و تعداد آنان، كاملاً، روشن شده است.
حديث 4- ... حادث بن عبدالله اعور همدانى گويد: امير المؤمنين (عليه السّلام) فرمود: ((پدرم فداى فرزند برگزيدهى كنيزان - يعنى قائم از فرزنداناش - بادا! او، آنان را خوار مىسازد و جام شرنگ به ايشان مىنوشاند و به آنان جز شمشير خونريز مرگ آخرين نخواهد داد. پس در اين هنگام، زشتكاران قريش آرزو مىكنند كهاى كاش دنيا و هر آن چه در آن است، از آن ايشان بود و آن را فدا مىدادند تا گناهانشان بخشوده شود، ولى دست از ايشان بر نخواهيم داشت تا اين كه خداوند راضى شود.)). (54)
اين روايات، شايد بر روايات ديگر حاكم باشد و آن روايات را نيز تفسير و تبيين كند، چون، به طور واضح و آشكار مىفرمايد، محدوده ى قتل، همانا زشتكاران قريش است.
2- اهل عراق (اهل السواد)
حديث 1- ....رفيد، غلام ابن هبيره گويد: به امام صادق (عليه السّلام)، عرض كردم: ((يابن رسول الله! فدايت بشوم! آيا قائم(عج) در ميان اهل سواد (اهل عراق) به سيرت و طريقه على بن ابىطالب (عليه السّلام)، رفتار مىكند؟)). فرمود: ((نه، يا رفيد! همانا، على بن ابى طالب، (عليه السّلام) در ميان اهل عراق، به طريقى رفتار كرد كه در جفرا بيض است؛ يعنى، به طريق ملايمت با ايشان رفتار كرد، ولى قائم (عليه السّلام) به روشى با عرب رفتار مىكند كه در جفراحمر است.)). عرض كردم: ((فداى تو بشوم! جفراحمر چيست؟)). آن حضرت، انگشت خود را به حلقاش كشيد و فرمود: ))اين گونه رفتار مىكند.))؛ يعنى سرهاى دشمنان را مىبرد. (55)
بعد از آن فرمود: ((يا رفيد! البته، با هر اهل بيتى نجيب و جواب دهنده اى است كه به كردههاى اهل خود شاهد است. و به امثال آنان شفاعت كننده است.)).
در مورد ((رفيد))، مرحوم خوئى، ساكت است، ولى مامقانى گويد، از اين روايت، حسن عقيدهى او ظاهر است(56).
در اين روايت نيز حدود محورها، كاملاً، مشخص شده است و آن، اين كه تمامى عراق و تماى عرب مورد نظر نيست. خود حضرت على با تمامى عراق و عرب، سر جنگ نداشت، اينكه خصوص ناكثين و عهد شكنان بودند. امام عصر(ع) نيز با خصوص ناكثين و مخالفان مقابله مىكند.
حديث 2- ... عن عبد الرحمان بنِ الحجاج، عنِالصّادق (عليه السّلام) قالَ: ((إذا قام القائم و أتى رَحبةَ الكوفةِ))، فقالَ برِجلِهِ هكذا أوْ أوْمأَ بيدهِ الى موضعٍ ثمَّ قالَ: ((احفِروُا ها هنا.)). فَيَحفِروُنَ، فَيَستخرجون اثنَىْ عَشَرَ ألف دِرْعٍ (وَاِثْنَىْ عَشَرَ دِرْعٍ) وَاثْنَىْ عَشَرَ ألف سَيفٍ، وَاثْنَى عَشَرَ ألف بَيضَةٍ لِكُلِّ بَيْضَةٍ وَجْهانِ، ثُمَّ يَدْعوُ اثنَى عَشَرَ ألف رَجُلٍ مِن المَوالِى من العَرَب والعَجَمِ فَيُلْبِسُهُم ذالك، ثُمَّ يَقولُ: ((مَنْ لَمْ يَكُنْ عَلَيهِ مِثْلُ ما عَلَيْكُمْ فَاقْتُلُوهُ.)) (57)؛
از عبدالرحمان بن حجّاج نقل شده كه امام صادق (عليه السّلام) فرمود: ((چون قائم (عليه السّلام) قيام، كند، در رحبهى كوفه (محله يا ميدانى در كوفه است) مىآيد و به جايى اشاره كند و فرمايد: ((اين جا را حفر كنيد)). چون حفر كنند، دوازده هزار زره، دوازده هزار شمشير و دوازده هزار كلاه خود، بيرون آرند. سپس دوازده هزار مرد از غلامان عرب و عجم را بخواند كه اسلحه بر اندامشان بپوشاند و گويد: ((هر كه را چنين سلاحى در برندارد، بكشيد.)).
اين روايت، از نظر سند، مرفوعه و ضعيف است، شايد اين اقدام، در ارتباط با نقطه ى خاصّى از كوفه - رحبه - باشد، نه اين كه تمامى افرادى را كه اين فرم خاص از لباس را ندارند؛ زيرا، معناى آن، چنين مىشود كه تمامى ساكنان كرهى زمينى را بايد نابود كنند!
حديث 3 (قِتال با سفيانى در كوفه) - چون حديث. طولانى است، به ترجمهى آن اكتفا مىشود.
سيّدعلى بن عبد الحميد، در كتاب الغيبة، حديث مرفوعه اى را از امام صادق (عليه السّلام) نقل مىكند كه آن حضرت فرمود: ((قائم (عليه السّلام) مىآيد تا اين كه به نجف مىرسد. در آن حال، لشكر سفيانى، از كوفه به سوى آن حضرت و اصحاب او بيرون مىآيند، در حالى كه جمعيّت خلايق با آن حضرت است. اين قضيه، در روز چهارشنبه واقع مىشود. آن حضرت. مردم را دعوت مىكند و به حق خود سوگند مىدهد و به ايشان خبر مىدهد كه من مظلوم و مقهور شدهام. و مىفرمايد: ((هر كه در خصوص خدا با من مصاحبه و گفت و گو كند، همانا، من، نزديكترين مردم به خدا هستم...)). در جوابش گويند: ((از هر جا كه آمدهاى بازگرد به همان جا، ما را به تو نيازى نيست، زيرا، ما، شما را شناخته و امتحان كردهايم.)).
پس بدون جنگ و خونريزى متفرق مىشوند. چون روز جمعه مىرسد، باز آن حضرت، ايشان را دعوت مىكند و اتمام حجت مىكند. در آن حال، تيرى از كمال بيرون مىآيد و بر يكى از مسلمانان اصابت مىكند و او را مىكشد. پس در آن حال گفته مىشود: ((فلانى كشته شد.)). در اين هنگام، آن حضرت پرچم رسول خدا را مىگشايد. وقتى كه آن را گشود، ملائكه بدر به خدمتاش فرود مىآيند. پس همين كه وقت ظهور مى رسد، نسيم فتح براى آن حضرت مىوزد. آن حضرت، خود و اصحاباش، بر ايشان حمله مىكنند. خداى تعالى. او را بر ايشان غالب مىگرداند. و از پيشاش مىگريزند جمعى را نيز به قتل مى رساند تا اين كه به خانه هاى كوفه داخل مىشوند. منادى آن حضرت ندا مى كند كه "آگاه شويد كه هيچ كس از شما فراريان را تعقيب نمىكند و زخمى ها را نكشد". با ايشان به طريقه اى رفتار مىكند كه على (عليه السّلام) در جنگ جمل با اهل بصره كرد.)).(58)
در اين روايت نيز با قطع نظر از صحّت سند، محور خاصّى را مورد تهاجم و قتل قرار داده و آن، لشكريان سفيانى است كه اصولاً. خودشان، به عراق و بلاد اسلامى تهاجم وسيعى مىكنند و به قتل و غارت و تجاوز دست مىزنند پس از شكست دادن آنان و فرار از صحنه و پناه بردن به خانه هاى كوفه، حضرت مهدى(عج) از تعقيب آنان نهى و جلوگيرى مىكند.
اين روايت با آنچه كه به حضرت نسبت مى دهند، منافات دارد.
3- اهل كتاب
ابوبصير مىگويد: به امام صادق (عليه السّلام) عرض كردم: ((حضرت قائم(عج) تا پايان زندگانى، در مسجد سهله (كوفه) خواهد ماند؟)). فرمود: ((آرى)). پرسيدم: ((اهل ذمّه در نظرش چه گونه خواهد بود؟)) فرمود: ((با آنان، از راه مسالمت آميز وارد مىشود، همان طور كه پيامبر اكرم (عليه السّلام) رفتار مىكرد. آنان در حال خوارى، جزيه مىپردازند.))(59).
مرحوم مجلسى مىگويد: ((شايد اين حكم، مربوط به آغاز قيام باشد؛ زيرا، ظاهر روايات، اين است كه از آنان جز ايمان پذيرفته نيست و اگر نپذيرند، كشته مى شوند.))(60).
طبق اين روايت و طبق بيان مرحوم مجلسى. نسبت به اهل كتاب (يهود و نصارى نيز سياست نرمش را پيش مىگيرد. و از آنان مطالبه ى جزيه مىكند، نه اين كه در همان ابتدا، به جنگ آنان برود و قتل عام كند.
آرى، در مرحلهى بعد، فقط اسلام آورده و پذيرش دين حق را از آنان مى خواهد؟ و در غير اين صورت محكوم به قتل و غنا هستند. البته، در هر مرحلهاى، عدّه اى زياد از آنان به اسلام مىگروند و يا دفع جزيه را، پذيرند، و در آخر، درصدد كمى خواهد ماند كه قطعاً، جزء افراد عنود و لجوج هستند كه چارهاى جز ريختن خون آنان، نخواهد بود.
4- فرقه هاى انحرافى
امام صادق (عليه السّلام) مىفرمايد: ((... وَإنَّ القائمَ(عج) يَخْرُجُونَ عَلَيهِ فَيَتأَوَّلُونَ عَلَيْهِ كتابَ اللَّهِ وَيُقاتِلُونَهُ عَلَيْهِ.))(61).؛
همانا قائم (عليه السّلام) در شرايطى ظهور خواهد كرد كه عليه او كتاب خدارا تأويل و بر مبناى آن با آن حضرت به جنگ بر مىخيزند.
الف) زيديّه
در ضمن حديث مفصّلى از امام صادق (عليه السّلام) چنين بيان شده: ((سيّد حسن آن جوانمرد خوشروى ديلمى(62) خروج مىكند... و دست بيعت به حضرت مهدى(عج) مىدهد و خود و اصحابش با آن حضرت بيعت مىكنند، امّا چهل هزار نفر صاحبان مصاحف كه به زيديّه معروف هستند، بيعت نمىكنند و مى گويند: "اين كار سحر بزرگى است.")).
در ابتداى حديث، آمده كه حضرت مهدى. معجزاتى را نشان مىدهد.
با اين كلام، دو لشكر، با هم درگير مىشوند. حضرت مهدى(عج) به طرف طائفه ى منحرف آمده و آنان را نصيحت و به پيروى خويش دعوت مى كند، ولى ايشان بر لجاجت و طغيان خود مى افزايند و آن حضرت، فرمان به كشتن آنان مىدهد. پس همه را از بين مىبرند...(63)
ب) بَتْرِيّة(64)
...عن أبي الجارود، عَن أبي جعفر (عليهالسّلام): ((... يَسيرُ إلَى الكُوفةِ فَيَخْرُجُ منها ستَّه عَشَر ألفاً مِنَ البَتْرِيَّةِ، شاكّينَ فِىالسّلاحِ، قُرَّاء القُرآن، فُقَهاءٌ فِى الدين...))(65)؛
ابوجارود، نقل مىكند كه امام باقر (عليه السّلام) فرمود: ((... هنگامى كه حضرت قائم قيام كند، به سوى كوفه رهپسار مىشود. در آن جا... شانزده هزار نفر از فرقه ى بتريّه، مسلّح در برابر امام مىايستند. آنان، قاريان قرآن و فقيهان دينى هستند و پيشانى آنان از عبادت زياد پنيه بسته، چهره هاىشان در اثر شب زنده دارى زرد شده است و نفاق سراپاىشان را پوشانده است يك صدا فرياد بر مىآورند و به حضرت مى گويند: ((اى پسر فاطمه! از همان جا كه آمده اى باز گردد؛ زيرا. به شما نيازى نداريم.)). پس آن حضرت، شمشير مىكشد و همه را از ميان بر مى دارد...
اين روايت نيز با قطع نظر از سند، محور خاصّى را كه همان خوارج از طائفه بتريه است، مورد بحث قرار مىدهد، نه اين كه جهانيان را به قبل برساند و نفوذ بالله. كشتار راه بيندازد.
ج) خوارج
مروج الذهب. حديث مرسله را از اميرالمؤمنين (عليه السّلام) نقل مىكند كه آن حضرت فرمود: اميرمؤمنان (عليهالسّلام) پس از شكست خوارج، هنگام گذشتن از گشستگان آنان فرمود: "آن كس شما را به كشتن داد كه شما را فريفت.)). پرسيد شد: ((او كيست؟)). فرمود: ((شيطان و نفس هاى پليد)). اصحاب گفتند: ((خداوند، ريشهى آنان را تا پايان دنيا قطع كرد.)).
حضرت پاسخ داد: ((نه؛ سوگند به آن كه جانام در دست او است! آنان در صلب هاى مردان و رحم زنان خواهند بود و پى در پى خروج خواهند كرد تا آن كه بر سركردگى شخصى به نام ((اشحط))(66) ميان رود دجله و فرات خروج كنند. در آن روزگار، مردى از اهل بيت ما، به جنگ او مىرود و او را به هلاكت مىرساند و از آن پس هيچ قيامى از خوارج تا روز قيامت نخواهد بود.))(67)
باز در اين روايت مرسله، سخن از كشتار نيست. بلكه محور، بحث قتل رئيس و فرمانده خوارج به دست حضرت است. و پس از آن، هيچ گونه تحريكى از آنان صورت نمىگيرد.
د) مرجئه(68)
بشير ابن اراكه نبّال. روايت كرده كه امام باقر (عليه السّلام) فرمود: ((واى به حال مرجئه، هنگامى كه قائم ما قيام كند، به چه كسى پناه خواهند برد؟)). راوى گفت: ((مى گويند: در آن هنگام كه ما و شما در برابر عدالت يكسان خواهيم بود.)). فرمود: ((هر يك از آنان توبه كنند، خدا، از او مىگذرد و اگر در درون خود نفاق و دورويى داشته باشد، خداوند، جز او كسى را تبعيد و آواره نمىكند و اگر چيزى از آن نفاق را آشكار سازد، خداوند خونش را خواهد ريخت.)). سپس فرمود: ((سوگند به ان كه جانام در دست او است! همچنان كه قصاب، گوسفندش را سر مى برد، آنان را خواهد كشت.)) و يا دست به پيشانى اشاره كرد. (69)
ه) مقدّس نماها
محمد بن ابى حمزه، به واسطه ى يكى از اصحاب خود، از امام صادق (عليه السّلام) روايت مىكند آن حضرت فرمود: ((القائمْ يلقى في حَربِهِ مالَمْ يَلْقَ رَسُولُ اللَّهِ إنَّ رَسولَ اللّهِ أتاهُم وَهُمْ يَعْبدُنَ حِجارَةً مَنقُورَةً وَخُشُباً مَنْحوُتةً، وَإنَّ القائمَ يَخْرُجوُنَ عَلَيهِ فَيَتَأَوَّلوُنَ عَلَيْهِ كتابَ اللَّهِ، وَيُقاتِلُونَهُ عَلَيْهِ.))(70)؛
قائم (عليهالسلام)، در پيكار خود با چنان چيزى مواجه خواهد شد كه رسول خدا (صلى اللّه وعليه وآله سلم) با آن مواجه نگرديد. همانا، رسول خدا، در حالى به سوى آنان آمد كه بتهاى سنگى وجوب هاى تراشيده را پرستش مىكردند، ولى قائم(عج) چنان است كه عليه او خروج مىكنند و كتاب خدا را عليه او تأويل مىكنند. و به استناد همان تأويل، با او به جنگ برمىخيزند.
از اين روايت چنين به دست مى آيد كه حضرت، مورد فجا و ظلم و بى مهرى مردم قرار مى گيريد. بنابراين، هر واكنشى را كه دشمنان ديدند، نتيجه ى طبيعى عمل خودشان است. لذا جا دارد به جاى بررسى روايات قتل، به بررسى روايات مظلوميت حضرت مهدى و بى مهرى مردم به ايشان بپردازيم.
5- ناصبى ها
ابوبصير مىگويد: به امام صادق (عليه السلام) غرض كردم: ((رفتار امام مهدى(عج) با ناصبى ها و كسانى كه با شما دشمنى دارند چه گونه خواهد بود؟)) فرمود: ((يا أبا مُحَمَّد! ما لِمَنْ خالَفَنا في دَوْلَتِنا مِنْ نَصيبٍ. إِنَّ اللَّهَ قَدْ أحَلَّ لَنادِ ماءَهم عِنْدَ قيامِ قائمِنا. مُحَرَّمٌ عَلَيْنا وَعَلَيْكُمُ ذالِكَ، فَلا يَغُرَنَّكَ أحَدٌ! إذا قامَ قائِمُنا اِنْتَقَمَ لِلَّهِ وَلِرسوُلِهِ وَلَنا أجْمَعينَ))؛(71)
اى ابا محمد! در دولت و حكومت ما، مخافان، بهرهاى نخواهند داشت. خداوند، براى ما، خونشان را در آن هنگام حلال خواهد كرد، ولى امروز، خونشان بر ما و شما حرام است، پس كسى تو را فريب ندهد. بدان كه روزگارى كه قائم ما قيام كرد، حضرت، براى خدا و رسولاش و براى ما، انتقام خواهد گرفت.
البته امام با توجه به اين كه نواصب، دشمن ائمه ى طاهر هستند و دشمنى با آنان را دين خود مى دانند، از از اين باب، محدور الدم هستند، ولى آن بدين معنا نيست كه حضرت، هر محدور الدم را به قتل برساند. چنان كه دسته ى ديگر، بويژه كسانى كه از قدرت ظاهر نيز برخوردار بودند، دست به اين كار نزدند.
6- منافقان
ابو حمزه ى ثمالى از امام صادق (عليه السلام) نقل مىكند كه آن حضرت فرمود: ((... ولوْ قد قامَ القائِم (عليهالسلام) مَا احْتاجَ إلى مسائِلَتِكُمْ عَنْ ذالك وَلأَقامَ في كثيرٍ مِنكُمْ مِن أهلِ النقاقِ حَدَّ اللَّهِ))؛
هنگامى كه حضرت قائم قيام (عليه السلام) قيام كند. نيازى ندارد كه از شما درخواست يارى كند و نسبت به بسيار از شما منافقان، حدّ خدا را جارى مىكند.(72)
در اين روايت نيز محور ما منافقان هستند. ايشان، حدّ خداوند را اجرا مىكند. اين از اوّليات و لوازم حكومت الهى است.
نيز امام حسين (عليه السلام) به فرزندش امام سجاد (عليه السلام) مىفرمايد: ((سوگند به خدا! خون من از جوشش باز نمى ايستد تا اين كه خداوند، مهدى(عج) را برانگيزد. آن حضرت، به انتقام خون من از منافقان فاسق و كافر. هفتاد هزار نفر را مىكشد.)).(73)
اولاً، اين روايت؛ مرسل است.
ثانياً، محور، منافق و فاسق و كافر است.
ثالثاً، به قرينهى روايات ديگر. اين روايت را حمل بر موردى مىكنيم كه بر نفاق و كارشكنى و لحاجت خود اصرار مىورزند.
نيز امام باقر، (عليه السلام) مىفرمايد: ((هنگامى كه حضرت قائم(عج) قيام كند، به كوفه مىآيد. چندين هزار مسلّح فرياد بر آورند كه از هر جا كه آمدى، به آن جا بازگرد كه ما را نيازى به فرزندان بنى فاطمه نيست. امام، آنان را تا آخرين نفرشان مىكشد. سپس وارد كوفه مىشود و هر منافق شك گرايى را مى كشد و كاخهاى شهر را ويران مىكند و هر مسلّح مخالف را از بين مىبرد تا اين خداى عزوجل راضى شود.))(74)
اين، همان روايت بثريّه است كه بحث آن قبلاً گذشت. از نظر سند، مرسل است.
قاطعيّت امام در برخورد با خودى ها
سعدان بن مسلم، ار بعض رجالاش. از امام صادق (عليه السلام)، روايت مىكند كه آن حضرت فرمود: ((...بَينا الرَّجُلُ عَلى رأسِ القائِمِ يَأمُرُه وينهاهُ(75) (يَأمُرُ وَيَنْهى) إِذْ قالَ: ((أديرُوهُ)). فَيُديرونَهُ إلى قُدّامِهِ، فَيَأمُرُ بِضَرْبِ عُنُقِهِ، فَلا يَبقى في الخافِقَيْنِ شَيءٌ إلاَّ خافَهُ))؛(76)
در آن ميان كه مردى پشت سر قائم ايستاده و امر و نهى مىكند، ناگاه آن حضرت امر مىكند و دستور مىدهد كه او را برگردانيد. پس او را به پيش روى آن حضرت بر مىگردانند و حضرت فرمان مىدهد كه گردن او زده شود. پس در شرق و غرب، چيزى باقى نمى ماند جز اين كه از او (قاطعيت او در اجراى احكام الهى) مىهرساد.
از نظر مسند، اين روايت، مرسل است و اين روايت، دلالت بر اين دارد كه حضرت، به علم خود، در مقام قضا و اجراى حدود عمل مىكند.
بالاخره، پس از برسى روايات، چنين به دست مىآيد كه دربارهى حجم و عدد قتل و انتقام، جانب افراط و تفريط گرفته شده و واقع، چيز ديگر است. سياست امام، همان سياست پيامبر اكرم(ص) است. گاهى مقتضاى رأفت و عدالت و گستردن عدالت بر جامعه اين است كه دشمنان لجوج و اعداد لدود كه هرگز و به هيچ وجه با حكومت حضرت مهدى كنار نمىآيند. كه البته عدد آنان هم زياد نيست، ولى متأسفانه مبالغه بسيارى شده - از سر راه بردارد.
از طرفى، براى پا كردن حكومت الهى، آن هم به گستردگى جهان، اين حجم عدد از تلفات، طبيعى به نظر مىرسد مخصوصاً با توجّه به جمعيّت جهان آنروز كه اين مقدار، درصد بسيار ناچيزى شمرده شود.
نجم الدين طبسي
________________________________________
1) ر.ك: حاشيهى سير أعلام النبلاء، ج 3، ص 339؛ تفسير ابن كثير، ج 4، ص 17.
2) الغيبة نعمانى، ص 283، باب 15، ح 1؛ إثبات الهداف، ج 3، ص 543؛ بحارالأنوار، ج 52، ص 356؛ معجم الأحاديث، ج 3، ص 305.
3) مرحوم مجلسى فرمايد: ((العلق، خون غليظ را مىگويند. اين جمله (مسح العرق والعلق) كنايه از برخورد با سختيها و مشكلاتى است كه موجب عرق كردن و جراحاتى مىشود كه از آن خون بيرون ريزد.)) (بحارالانوار، ج 5، ص 358).
4) همان، ح 2.
5) همان، ح 3.
6) بحار الانوار، ج 20، ص 54.
7) سفينه البحار، ج 1، ص 565.
8) چشماندازى به حكومت مهدى (عجّلاللّهتعالىفرجهالشريف)، ص 131.
9) همان.
10) واقع در شما او غرب قسطنه طنية است حموى مىگويد: امروز اين نقاط، در دست فرنگ است و پاپ در آن سكونت دارد. (معجم البلدان؛ ج 3. ص 10. به فرهنگ معين؛ ج 5، ص 634 رجوع شود).
11) عقدالدرر، ص 189، باب 9، ف 1؛ معجم الأحاديث، ج 3، ص 124.
12) عقدالدور، 89.
13) البدايه والنهاية، ج 7، ص 44.
14) كمال الدين، ج 2، ص 655 - 656، ب 57، ح 29؛ الغيبة، طوسى، ص 206 (با اندكى تفاوت در عبارت ((قلنا: إذا ذهب ثلثا الناس فمن يبقى؟)))
15) الغيبة، نعمانى، ص 274، ب 14، ح 54.
16) كمال الدين، ج 2، ص 655، ب 57، ح 27.
17) الغيبة، نعمانى، ص 284، ب 15، ح 4.
18) اثبات الهداة، ج 2، ص 585، ب 32، ف 59، ح 792؛ بحارالأنوار، ج 52، ص 387، ب 27، ح 203 - و باسناده (السيّد على بن عبدالحميد فى كتاب الغيبة) الى كتاب الفضل بن شاذان رفعه الى عبداللّه بن سنان عن ابى عبدالله (عليهالسلام) قال:
19) شايد مقصود اين باشد كه يكى از فرزندان پيامبر و على عليهما اسلام بود.
20) معجم البلدان، ج 3، ص 283؛ موارد السجن، ص 367؛ مجمع البحرين، ج 5، ص 188.
21) بصائر الدرجات، ص 141. اثبات الهداة، ج 3، ص 523.
22) همان.
23) نهج البلاغة، حكمت 110.
24) الغيبة نعمانى، ص 253، ب 14، ح 13.
25) كافى، ج 8، ص 233؛ معجم الأحاديث، ج 4، ص 36.
26) بحارالانوار، ج 60، ص 213، ب 36، ح 23.
27) كمال الدين، ج 1، ص 327.
28) الغيبة، نعمانى، ص 231، ب 13، ح 14؛ عقدالدرر، ص 226، ب 9، ف 3؛ اثبات الهداة، ج 3، ص 539؛ بحارالانوار، ج 52، ص 353.
29) الكافى، ج 5، ص 33، ح 4: عن على بن ابراهيم، عن أبيه، عن إسماعيل بن مراد، عن يونس، عن أبي بكر الحضرمى. قال...؛ المحاسن، ص 320، ح 55؛ (معجم الأحاديث، ج 4، ص 38).
30) مراه العقول، ج 18، ص 361.
31) تنقيح المقال، ج 1، ص 145.
32) مستدركات علم رجال الحديث، ج 1، ص 365.
33) ابن حماد، ص 96 - حدّثنا أبو هارون، عن عمر بن قيس الملاي، فى المنهال، عن زر بن حبيش، سمع عليااً يقول: عرف السيوطى، ج 2، ص 73؛ كنز العمّال، ج 1، ص 589؛ ابن طاووس، ص 66؛ عرف السيوطى، ج 2، ص 73؛ كنزالعمال.... ابن طاووس.
34) كمال الدين، ج 1، ص 318، ب 30، ح 5.
35) اين حديث، به گونهى ديگرى تفسير و شرح داده شود. به مجله انتظار، شماره 3، ص 203 مقاله ((حكم تسميهى نام حضرت مهدى)) مراجعه شود.
36) الغيبة، نعمانى، ص 164.
37) النهاية، ج 5.
38) اصول كافى، ج 1، ص 200.
39) بصائرالدرجات، ج 5، ب 16.
40) بحارالأنوار، ج 26، ص 154.
41) احتجاج، ج 2، ص 323؛ بحارالانوار، ج 53، ص 174؛ مستدرك الوسائل، ج 3، ص 518.
42) اصول كافى، ج 1، ص 397؛ كمال الدين، ج 2، ص 671.
43) ر.ك: مقدمه كتاب الامام المكيّه.
44) بحارالانوار، ج 52، ص 307؛ اثبات الهداة، ج 3، ص 582 - 583، ح 773؛ معجم الاحاديث، ح 3، ص 295.
45) الغيبة، نعمانى، ص 253، ب 14، ح 13؛ بحارالأنوار، ج 52، ص 230.
46) الغيبة، نعمانى، ص 307، ب 19، ح 2؛ إثبات الهداة، ج 3، ص 545، ب 32، ف 27، ح 533؛ حليةالابرار، ح 2، ص 633.
47) الغيبة نعمانى، ص 236، ب 13، ح 25؛ بحارالانوار، ج 52، ص 349.
48) بحارالانوار، ج 52، ص 308، ح 83.
49) بحارالأنوار، ج 52، ص 308.
50) الغيبة نعمانى، ص 233، ب 13، ح 18؛ عقدالدرر، ص 227، ب 9، ف 3؛ اثباتالهداة، ج 3، ص 539، ب 32، ح 501؛ حلية الابرار، ج 2، ص 354؛ بحارالانوار، ج 52، ص 354.
51) ارشاد، ص 364؛ كشف الغمة، ج 3، ص 255؛ معجم الاحاديث، ج 4، ص 42.
52) مجمع البحرين، ج 2، ص 123؛ معجم البلدان، ج 2، ص 214؛ امام حسين در مكه، طبسى، ص 18.
53) دلائل الامامة، ص 241؛ معجم الأحاديث، ج 3، ص 306.
54) الغيبة نعمانى، ص 229، ب 13، ح 11.
55) بسائر الدرجات، ص 152. ب 14، ح 4؛ معجم الأحاديث. ج 4، ص 47.
56) تنفيع المقال، ج 1، ص 434. معجم رجال الحديث، ج 7، ص 200.
57) اختصاص، ص 334؛ بحارالانوار، ج 52، ص 377؛ معجم الاحاديث، ج 4، ص 47.
58) بحارالانوار، ج 52، ص 387؛ اثبات الهداة، ج 3، ص 585؛ معجم أحاديث الامام المهدى، ج 4، ص 44.
59) بحارالأنوار، ج 52، ص 376.
60) مرآة العقول، ج 26، ص 160.
61) الغيبة نعمانى، ص 297.
62) ديلم، محلى در منطقهى در ميان شمال قزوين و گيلان است.
63) بحارالانوار، ج 53، ص 15.
64) تَترية، يك از قرقههاى زيديّه، از پيروان كثير النوى هستند. آنان، عقايد مشابهى با سليمانيّه، يكى ديگر از فرقههاى زيديّه دارند. در اسلام و كفر عثمان توقف و ترديد دارند. در مسائل اعتقادى، مشرب اعتزال و در فروع فقهى، بيشتر پيرو ابوحنيفه هستند. گروهى از آنان نيز پيرو شافعى يا مذهب شيعه هستند. بهجة الامال، ج 1. ص 95، ملل و نحل، ج 1، ص 161.
65) دلائل الأمامه، ص 241؛ معجم الأحاديث، ج 3، ص 306 - 307.
66) الأشحط: الكثره والاشاع فى الشيىء.
67) مروج الذهب، ج 2، ص 418.
68) مرجئه، گروهى از فرقههاى اسلامى هستند كه معتقدند. معصيت كردن، ضررى به ايمان انسان نمىزند، و با كفر، طاعت خداوند سودى ندارد. به اين گروه مرجئه مىگويند، چون بر اين باور هستند كه خداوند عذاب دادن آنان را تأخير انداخته است. مجمع البحرى، ج 1، ص 177.
69) الغيبة نعمانى، ص 283؛ بحار الانوار، ج 52، ص 357؛ معجم الاحاديث، ج 3، ص 305.
70) الغيبة نعمانى، ص 297.
71) بحارالانوار، ج 52، ص 376.
72) تهذيب، ج 6، ص 172؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص 483؛ ماراذ الاخيار، ج 9، ص 455.
73) مناقب، اين شهر آشوب، ج 4، ص 85؛ بحار الانوار، ج 45، ص 299.
74) بحارالانوار، ج 52، ص 338؛ ارشاد، ص 364؛ معجم احاديث الامام المهدى، ج 3، ص 309.
75) كذا والظاهر زايدة الضميرُ فيهما والا ((يأمرْ وينهىويُويّدُ ذالك الخبرُ الآتي.
76) الغيبة نعمانى، ص 239، ب 13، ح 32.