ای کاش دگر از سفر غیب، بیایی...
بر دیده ی خون بار جهان، رخ بنمایی
تو ناب ترین نسخهی اعجاز خدایی
بر تک تک امراض بشر، اصل دوایی
پژواک دل اهل زمین، اهل سمایی
یابن الحسن ای منجی اسلام؛ کجایی؟
بی تو همه جا، جای بهار است زمستان
بر نای نفس، چوبهی دار است زمستان
بر شانه ی ایام، سوار است زمستان
نابود گر دار و ندار است زمستان
بر کشتن دل، دست به کار است زمستان
بی تو نرسد بر لبمان آب بقایی...
با اینکه بیاموخت مرا نیک، مدرس
با اینکه سپر شد همهی عمر به مجلس
نشناختمت یک سر سوزن، گل نرگس
سنگینی دوری تو را سخت کنم حس
زر بود دلم با تو ولی بی تو شدم مس
بر من نظری کن سحر صبح رهایی
با اینکه دلیل همهی خلقتی آقا
بر سالک دین، راهبر و غایتی آقا
انگار نه انگار تو در غیبتی آقا
انگار نه انگار تو در غربتی آقا
هستیم همه شاد و تو در محنتی آقا
اما تو شب و روز در اندیشهی مایی
دنبال رُوی شرع و مسلمان، لقب ماست
افسوس که دین، لق لقهی روز و شب ماست
خودخواهیمان علت هر تاب و تب ماست
بیماری ما در عمل و در ادب ماست
چشمان ملائک به یقین در عجب ماست
نفعی نرسانده است به ما ندبه سرایی...
هر چند که با شیعگیات فاصله داریم؛
هر چند دل غافل و بیحوصله داریم؛
هر چند که دائم، سر پر مشغله داریم؛
از ظلمت دوران غیابت، گله داریم
با وضعیت خویش، بسی مسئله داریم
ما را بنما ای گل بی خار، دعایی
مولود بزرگ سحر نیمهی شعبان
موعود جهانگیر امم! باطن قرآن
ای جان زمین تشنهی تو، مبداء باران
ای دست خدا چشم خدا ظاهر و پنهان
رحمی بکن از جود به احوال محبان
ای کاش دگر از سفر غیب بیایی...
شاعر : محمد علی نوری
اهل بیت علیهم السلام
تو ناب ترین نسخه اعجاز خدایی
- بازدید: 1965