ام سلمه، مادر مسلمانان

(زمان خواندن: 9 - 18 دقیقه)

هند یا ام سلمه، یکی از زنانی است که در طول تاریخ بلند اسلام، جایگاه ویژه ای را به خود اختصاص داده است و در ردیف زنان برجسته اسلام قرار دارد. وی همسر پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) بود و در عقل و درایت و زیبایی، زبانزد خاص و عام شده بود. علاقه وافر ام سلمه به خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بسیار معروف است و بی شک فرازهای مختلف زندگیش برای زنان مسلمان، درسی آموزنده می باشد. از این رو، برای آشنایی زنان مسلمان با شخصیت و خصوصیات اخلاقی این بانوی بزرگ اسلام، در چند شماره، نگاهی گذرا به زندگی سراسر پند و اندرز او می افکنیم.

نسب ام سلمه
نام ام سلمه، هند و دختر امیّة بن مغیرة بن عبدالله بن عمر بن فحزوم بود.
مادرش عاتکه دختر عامر بن ربیعه بود و شوهر اولش ابوسلمه عبدالله بن عبدالاسد فحزومی نام داشت. وی از شوهر اولش: سلمه، عمر، درة و زینب را به دنیا آورد و پس از شهادت ابی سلمه با پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) ازدواج نمود.

ام سلمه در قرآن
نام و یاد بسیاری از افراد در قرآن ذکر شده که برخی از آنان افتخار را برای خود جاودانه کرده اند و برخی دیگر نامشان در ردیف بدکاران و ستمگران، ماندگار شده است. در این میان، ام سلمه بانویی است که آیاتی چند در مورد او نازل شده است و مفسران در شأن نزول برخی از آیات، به او اشاره نموده اند:

1 - برخی از مفسران قرآن بر این عقیده اند که آیه شریفه:«هَلْ جَزاءُ الْاِحْسانِ اِلاَّ الْاِحْسان»(الرحمن/60)
«آیا پاداش نیکویی، جز نیکی است؟» ، در مورد ام سلمه، نازل شده است.

2 - روزی ام سلمه از پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) پرسید: ای پیامبر خدا! چرا نام مردان در جریان هجرت، ذکر شده است، اما به زنان اشاره ای نشده است؟ خداوند در پاسخ او، این آیه را بر پیامبرش فرو فرستاد:
«فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُم اِنّی لا اُضیعُ عَمَل عامِلٍ مِنْکُمْ مِنْ ذَکَرٍ اَوْ انثی»(آل عمران/195)
«خداوند دعای آنان را اجابت کرد که من هرگز عمل عمل کننده ای را ـ خواه مرد باشد یا زن ـ ضایع نمی کنم.»

3 - ام سلمه بیشتر لباس سفیدی می پوشید که دو بند در پشت آن قرار داشت و آویزان می شد. عایشه با تمسخر به حفصه همسر دیگر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، می گفت: نگاه کن، آنچه در پشت ام سلمه آویزان است، همانند زبان سگ می باشد و گفته اند آن دو نفر، ام سلمه را به سبب کوتاهی قدش مسخره می کردند. از این رو آیه نازل شد که:
«یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنوُا لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسی اَنْ یَکوُنوُا خَیْرا مِنْهُم، وَ لا نِساء مِنْ نِساءٍ عَسی أَنْ یَکُنَّ خَیْرا مِنْهُنَّ.»(حجرات/11)
«ای کسانی که ایمان آوردید، گروهی از شما، گروه دیگر را مسخره نکند؛ چه بسا از آنها بهتر باشند و هیچ یک از زنان، زنان دیگر را مسخره نکند، چرا که شاید، آن زنان، از مسخره کنندگان بهتر باشند.»

ام سلمه، حافظ سنت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)
ام سلمه یکی از راویان احادیث پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) شمرده می شود و بسیاری از علماء علم رجال، همچون برقی و شیخ طوسی، او را در ردیف راویان احادیث پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) قرار داده اند. وی از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، فاطمه زهرا(سلام الله علیها) و ابی سلمه، روایاتی را نقل می کند. گروه بسیاری از صحابه و تابعین نیز از وی احادیثی را نقل کرده اند. بی شک چنین مقامی برای ام سلمه، بسیار افتخارآمیز است و او را در میان همسران پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) ممتاز می کند. تعداد احادیث وی به 378 حدیث می رسد.
وی از جمله راویانی است که این سخن پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را نقل کرده است: «مَنْ کُنْتُ مَولاه فَعَلیٌّ مَولاه» «هر کس که من مولای او هستم، علی مولای اوست.» همچنین او در زمره راویانی قرار دارد که حدیث مربوط به آیه تطهیر که در مورد اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شده است را نقل می کند. وی ناقل حدیث ثقلین نیز می باشد: «گویا می بینم که خوانده می شوم و باید بروم، من در میان شما دو شی ء گرانبها را می گذارم که یکی از دیگری بزرگتر است: کتاب خدا که ریسمانی است که از آسمان به سوی زمین کشیده شده است و اهل بیتم را. مراقب باشید که از آن دو تخلف نکنید.»

در خانه ابی سلمه
خانواده ابی سلمه، از معدود خانواده هایی بود که بر پایه مهر و وفاداری بنا شده بود و شادمانی و سرور، در و دیوار گلی آن را مزین نموده بود. ابی سلمه و ام سلمه، عموزادگان یکدیگر بودند و تفاهم و همکاری خانوادگی بر خانواده کوچک آنان سایه افکنده بود. هنگامی که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در اوج خفقان و آزار و اذیت قریش، دعوت خود را آغاز کرد، ابوسلمه، از نخستین افرادی بود که به ندای روح بخش اسلام، پاسخ داد و علی رغم تهدیدها و آزار بی حد مشرکین، دین اسلام را پذیرفت. سپس همسرش نیز دیبای مقدس اسلام را به تن کرد و خانواده کوچکشان، جزو نخستین خانواده هایی بود که اسلام را پذیرفتند.
هنگامی که آزار و اذیت قریش، افزایش یافت، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) دستور هجرت به حبشه را صادر فرمود. در این میان ابوسلمه و خانواده اش در جمع نخستین گروه مهاجرین قرار داشتند. مهاجرینی که دیار اجداد خود را با تمام دلبستگیها رها می کردند و برای دفاع از مرزهای عقیده و ایمان خود، راه سخت هجرت را بر خود هموار می نمودند. در حبشه خانواده ابی سلمه در کنار سایر مسلمانان و در سایه عدل و داد پادشاه آن دیار، آزادانه به انجام فرایض می پرداختند و در همین دوران بود که تولد دختری به نام «سلمه»، امید و روح تازه ای در کالبد خسته این زوج جوان دمید.
در حبشه، اخبار خوشحال کننده ای از مکه می رسید. اخباری که حکایت از تغییر موضع قریش نسبت به اسلام و مسلمانان داشت. این اخبار سبب شد ابی سلمه و خانواده اش که عشق به پیامبر و وطن، قلبشان را لبریز کرده بود، به سوی مکه حرکت کنند. اما هنگامی که به مکه رسیدند، دریافتند که تمامی این اخبار، دروغی بیش نبوده است و مشرکین نه تنها با مسلمانان مهربان نشده اند که بر آزار و اذیت خود نیز افزوده اند. ابوسلمه برای نجات از ستم مشرکین مکه، به خانه بزرگ مکه ـ ابوطالب ـ پناه برد و ابوطالب نیز با تمام وجود، از او در برابر مشرکین دفاع کرد.
آزار و اذیت بیش از حد مشرکین، سبب شد که پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) دستور هجرت به مدینه را صادر کند. ابوسلمه و خانواده اش، نخستین افرادی بودند که ندای پیامبر را لبیک گفتند و دگر بار پای در طریق سخت و مشقت بار هجرت نهادند. اما هر چند ابوسلمه توانست خود را از چنگ مشرکین رها کند، خانواده اش در چنگال مشرکین گرفتار شدند و مصیبت بزرگتر این بود که آنان حتی میان مادر و فرزند نیز جدایی افکندند. قریب یک سال ام سلمه روز و شب به یاد همسر و فرزندش می گریست، تا آنکه قریش او را رها کردند و فرزندش را به او برگرداندند و او به سوی مدینه حرکت کرد.
هنگامی که به مدینه رسید و نگاهش در نگاه شوهر مهربانش گره خورد، اشک شادی، پهنای صورتش را فرا گرفت و به سجده افتاد. دیگر دو زوج، خود را غرق در شادی و سرور می دیدند. از یک طرف پس از مدتی طولانی به یکدیگر رسیده بودند و از سوی دیگر در جوار مقدس پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) می توانستند، روز به روز بر کمالات و محاسن خود بیافزایند. عشق و علاقه ام سلمه به شوهرش بی حد و حساب بود، تا آنجا که می گفت: شنیده ام که اگر شوهر زنی بمیرد و آن زن، پس از مرگ شوهرش ازدواج نکند، خداوند در بهشت او را به شوهرش خواهد رساند. اکنون می خواهم با تو عهد ببندم که پس از تو ازدواج نکنم.
ابوسلمه پاسخ داد: آیا از من اطاعت می کنی؟ زن در جواب شوهرش گفت: هر چه بگویی انجام می دهم. ابوسلمه ادامه داد: هنگامی که من مُردم، ازدواج کن! سپس گفت: خدایا به ام سلمه همسری عنایت فرما که بهتر از من باشد و او را خوار نکند و نیازارد.
ابوسلمه، مبارزی نستوه بود و در میادین جنگ، دوشادوش مسلمین شمشیر می زد. در جنگ بدر حضور مستمر داشت و در جنگ احد نیز پیشاپیش سایرین با دشمنان می جنگید. در این جنگ تیری بر بدن او نشست و زخمی کاری بر وی وارد کرد. این زخم سبب شد مدت یک ماه بستری شود. اما هنوز زخم به هم نیامده بود که بار دیگر ابوسلمه برای جهاد از مدینه خارج شد. این بار او فرماندهی یکصد و پنجاه نفر را به عهده داشت. پیامد این جنگ شوکت و عظمت برای مسلمین بود. اما از سوی دیگر سبب شد که زخمهای کهنه ابوسلمه، سر باز کند، و بار دیگر او را به بستر بکشاند. این بار به سبب عفونت زخمها، ابوسلمه نتوانست از بستر برخیزد و در میان اشک و ناله ام سلمه شربت شهادت نوشید. بار مصیبت بر ام سلمه بسیار سنگین بود و گویی باور داشت که شریکی همچون ابوسلمه یا بهتر از او در زندگیش ظهور کند. پس از مدتی، ابوبکر شخصی را برای خواستگاری نزد او فرستاد، اما ام سلمه پیشنهاد ابوبکر را رد کرد. سپس عمر درخواست ازدواج با او نمود، اما ام سلمه نپذیرفت. آنگاه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فردی را برای خواستگاری او فرستاد. هنگامی که فرستاده، پیشنهاد پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را با ام سلمه مطرح کرد، ام سلمه، بسیار شادمان شد و با آغوش باز پذیرفت. اینک، معنای دعای ابوسلمه که گفته بود: خدایا مردی بهتر از من نصیب او بفرما را با تمام وجود، می فهمید.

ام سلمه در خانه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)
هنگامی که ام سلمه به خانه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) پای گذاشت، گویی دنیایی جدید در برابر دیدگانش، آشکار شد. او که می پنداشت ابی سلمه بهترین مرد دنیاست، اینک آنچنان مجذوب و شیفته رفتار پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) شده بود که خود را خوشبخت ترین زن دنیا می دانست. از هیچ محبتی نسبت به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) کوتاهی نمی کرد آنچه را که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) دوست داشت، او نیز گرامی داشت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به خدیجه بسیار علاقه داشت و ام سلمه نیز مجذوب خدیجه بود پیامبر به علی(علیه السلام)، فاطمه(سلام الله علیها)، حسن و حسین(علیه السلام) علاقه وافر داشت و ام سلمه نیز به آنها عشق می ورزید.
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نیز به او علاقه داشت و در خانه او احساس آرامش می کرد تا آنجا که عایشه و برخی از زنان دیگر به حال او غبطه می خوردند. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) روزی به او فرمود: «من هدایای بسیاری را برای نجاشی پادشاه حبشه فرستاده ام اما پیش از آنکه هدایا به او برسد، او از دنیا می رود و هدایا بار دیگر به مدینه باز می گردد، هنگامی که به دست برسد، آنها را به تو می بخشم.» پس از مدتی نجاشی از دنیا رفت و هدایا را نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) باز گردانید. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بخش کوچکی از آن را بین سایر همسرانش تقسیم کرد و بقیه را به ام سلمه بخشید.

ام سلمه پشتیبان حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها)
هنگامی که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) چشم از جهان فرو بست، غم و غصه بر شبستان دل ام سلمه خیمه زد و برای رهایی از غم و غصه، دست به دامن دخترش فاطمه زهرا(سلام الله علیها) آویخت. فاطمه ای که تمام وجود پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بود و پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به او عشق می ورزید.
پس از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) پیچک آتش کینه و تفرقه در میان مسلمانان رشد کرد و گروهی برای رسیدن به حکومت، دین و ایمان خود را فراموش کردند. شعله های این کینه، فاطمه(سلام الله علیها) که پاره تن پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بود را نیز در بر گرفت تا آنجا که او را از میراث پدرش نیز محروم کردند. در چنین شرایطی که بیشتر مسلمانان سر در گریبان ترس و نفاق فرو برده بودند، ام سلمه یکّه و تنها، در برابر سردمداران حکومت برآشفت و خطاب به آنان گفت:
«آیا چنین رفتاری را نسبت به فاطمه روا می دارید؟ به خدا سوگند! فاطمه فرشته ای در میان انسانهاست. در خانه پیامبران پرورش یافته است و به دست ملائکه شیر خورده و به
وسیله بهترین مربی تربیت شده است. آیا می پندارید پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) او را از ارث محروم کرده است، اما به او نگفته است؟!! در حالی که خداوند پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «بستگان نزدیکت را انذار کن! ... فاطمه بهترین زنان است و همردیف دختر عمران است و همسر شیر ژیان علی مرتضی(علیه السلام) می باشد. نبوت با پدر او خاتمه یافت. به خدا سوگند پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به او عشق و علاقه فراوان داشت ... وای بر شما اگر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) چنین رفتاری را از شما نسبت به دخترش ببیند ...»

برخورد ام سلمه با عایشه
پس از آنکه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) رحلت فرمود، ام سلمه کوشید تا نقش خویشتن را در یاری امیرالمؤمنین امام علی(علیه السلام) ادامه دهد. او که در خانه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) تربیت شده بود و با راهنمایی های پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) حق را از باطل می شناخت، اینک تنها راه سعادت را در حمایت و پشتیبانی از علی(علیه السلام) می داشت. از این رو در هر مناسبتی به هدایت مردم می پرداخت و افراد را با حقایق آشنا می نمود.
در همین راستا، هنگامی که عایشه خود را برای جنگ با علی(علیه السلام) آماده می کرد، به سبب آنکه عمل خویش را توجیه کند به نزد ام سلمه آمد و او را به خونخواهی عثمان خواند. اما ام سلمه، با بینش والایی که داشت، با سخنانی بسیار شیوا، جایگاه علی(علیه السلام) را یادآور شد و او را پند و اندرز داد. شیخ مفید پیرامون برخورد ام سلمه با عایشه چنین روایت می کند:
«هنگامی که عایشه آماده حرکت به سوی بصره می شد، در مکه به نزد ام سلمه آمد و گفت: «ای دختر ابی امیه، تو بزرگترین مادر مسلمانان هستی و پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در خانه تو بسیار به نماز می ایستاد و وحی نیز در خانه تو بر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نازل می گشت. ام سلمه گفت: ای دختر ابی بکر، تو به دیدار من آمدی در حالی که من دوست نداشتم و به چه سبب چنین سخنانی می گویی؟ عایشه پاسخ داد: پسرم و پسر برادرم گفته اند که عثمان مظلومانه کشته شده است و در بصره یکصد هزار شمشیر آخته به سبب خونخواهی او به جنگ پرداخته اند، آیا به همراه من می آیی تا میان آنها صلح و آرامش برقرار کنیم؟
ام سلمه گفت: آیا به خونخواهی عثمان پرداخته ای؟ در حالی که خود به شدت با او مخالف بودی! یا اینکه برای مخالفت با علی بن ابی طالب، چنین آماده شده ای؟ تو میان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و امت او همانند سدی هستی، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) جایگاه تو را به خوبی می دانست و تو را از چنین اعمالی نهی کرد...»

ام سلمه همراه با امیرالمؤمنین امام علی(علیه السلام)
پس از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) مسلمانان، از مسیر حق و حقیقت منحرف شدند، به جز گروهی اندک که چون پروانه بر گرد علی(علیه السلام) حلقه زدند. یکی از این افراد ام سلمه بود. فرزند ام سلمه چنین روایت می کند:
مادرم می گفت: پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و علی(علیه السلام) در خانه من نشسته بودند. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) دستور داد پوست گوسفندی آوردند و سپس بر روی آن مطالبی نوشت. سپس آن را به من داد و گفت: «هر که پس از من با این نشانه ها نزد تو آمد و این نوشته را خواست، آن را به او بده!»
پس از چندی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از دنیا رفت و ابوبکر زمام امور را در دست گرفت. مادرم ـ ام سلمه ـ مرا به مسجد فرستاد و گفت: برو و ببین ابوبکر چه می کند. من نیز به مسجد رفتم. ابوبکر خطبه ای خواند و سپس به خانه بازگشت. و من نیز ماجرا را برای مادرم باز گفتم. پس از چندی ابوبکر از دنیا رفت و عمر به جای او حکومت را در دست گرفت. من نیز به دستور مادرم همان کار را انجام دادم. پس از او نیز عثمان بر اریکه قدرت تکیه زد و من نیز همان کار را تکرار کردم. پس از عثمان، علی(علیه السلام) به سبب پافشاری مردم، حکومت را پذیرفت. مادرم مرا به مسجد فرستاد و گفت: ببین این مرد چه می کند. من نیز به مسجد رفتم. علی(علیه السلام) پس از آنکه خطبه اش پایان یافت، از منبر فرود آمد. هنگامی که در میان مردم، چشمش به من افتاد، مرا فرا خواند و گفت: «به مادرت بگو علی(علیه السلام) به دیدارت می آید. من نیز به مادرم سخن علی(علیه السلام) را گفتم. مادرم در پاسخ گفت: به خدا سوگند من می خواهم با او دیدار کنم. علی(علیه السلام) نزد مادرم آمد و فرمود: نامه ای که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به تو سپرده است، به این نشانه ها به من بده!» مادرم نیز برخواست و از داخل صندوقچه ای کوچک نامه ای را بیرون آورد و به علی(علیه السلام) داد و سپس به من گفت: «پسرم، همواره در رکاب علی(علیه السلام) باش. به خدا سوگند پس از پیامبر، رهبری جز او نمی بینم.»

ام سلمه همراه با امام حسین(علیه السلام)
یکی از فضایل ام سلمه این بود که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نکهتی از تربت پاک سیدالشهداء را به او داد و فرمود: هنگامی که از این تربت خون جوشید بدان که حسین(علیه السلام) به شهادت رسیده است.هنگامی که امام حسین(علیه السلام) به سوی عراق حرکت کرد، نامه ها و وصیتهایی را نزد ام سلمه باقی گذارد. پس از شهادت امام حسین(علیه السلام) ام سلمه این نامه ها و وصایا را به امام سجاد(علیه السلام) باز گرداند.
همچنین روزی ام سلمه را گریان دیدند. از او پرسیدند که چرا چنین مضطرب و پریشانی؟ گفت: «در عالم رؤیا پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را دیدم که بر سر و محاسنش پر از خاک بود. با ناراحتی گفتم: چه شده است ای رسول خدا؟! پیامبر پاسخ داد: هم اکنون حسین به شهادت رسید. به گفته ابن سعد، هنگامی که خبر شهادت امام حسین(علیه السلام) به ام سلمه رسید، با ناراحتی گفت: مرگ بر قاتلان او و خدا خانه هایشان را پر از آتش کند. سپس آنچنان گریه کرد که از هوش رفت، در حالی که می گفت: خداوند مردم عراق را لعنت کند.»

ام سلمه شاعری توانا
از ام سلمه اشعار بسیاری به یادگار مانده است، که حکایت از طبع روان و روح لطیف او دارد.
او اشعاری را در باره جشن ازدواج فاطمه (سلام الله علیها) و علی(علیه السلام) سروده است که شوق وصف ناپذیر او را نشان می دهد. همچنین هنگامی که در دوران کودکی حسین(علیه السلام) با او بازی می کند، اشعاری را برایش می سراید. برخی از اشعار او نیز پیرامون نهی عایشه از جنگ با علی(علیه السلام) است.

غروب ام سلمه
پس از عمری فداکاری و ایثار، ام سلمه چشم از جهان فرو بست و با افتخارات و فداکاریهایش برگی زرین را بر کارنامه زنان برجسته اسلام افزود. ام سلمه با عملکردش نه تنها راه و روش زندگی را به زنان آموخت، بلکه همواره کوشید تا خورشید حقیقت را از لابه لای ابرهای باطل، بیرون بکشد.
در تاریخ وفات این بانوی بزرگ اسلام، میان مورخین اختلاف است. برخی رحلت او را در سال 57 هجری ذکر کرده اند و برخی جریان رحلت او را از حوادث سال 61 هجری می شمارند.

مجله پیام زن خرداد 1377، شماره 75
موسوی 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page