ماجرای نزاع دو مادر بر سر پسر و دختر

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

برای دیدن عکس در اندازه اصلی اینجا کلیک کنید

دو زن مرافعه داشتند بر سر دختری و پسری. هر یک می‏گفت که پسر از آن من است و دختر از آن تو است. این منازعه را به نزد عمر آوردند تا حلّ و فصل خصومت بنماید عمر بیچاره شد. به هر یک از صحابه پناه برد همه را عاجز دید گفت: کجاست مفرج الکرب؟! و به روایت علامه مجلسی چون این نازله بر عمر وارد شد، پیوسته، برمی‏خاست و می‏ نشست و خود را به این طرف و آن طرف می ‏انداخت و می‏گفت: ای معشر مهاجرین و انصار! آخر بگویید آنچه در نزد شماست. همه گفتند: انت المفزع. عمر از این سخن در غضب شد و گفت: "یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و قولوا قولا سدیدا" اما و الله انا و ایاکم لنعرفنّ ابن یجدتها! صحابه گفتند: گویا علی بن ابی طالب(علیه السلام) را اراده کرده ‏ای. عمر گفت: کجا همانند علی را می‏توان پیدا کرد و آیا مادر روزگار دیگر می‏تواند به مثل علی فرزند بیاورد؟ صحابه گفتند: بفرست تا حاضر شود. عمر گفت: هیهات منزلت علی شامخ ‏تر و رفیع ‏تر از این است، شمخ من هاشم و لحمة من رسول ‏الله و اثرة من علم یوتی لها و لا یاتی.
عمر با جمعی از صحابه به طلب آن حضرت شتافتند. او را در باغی دیدند که زیرجامه ‏ای کوتاه در بر دارد و به شخم زدن زمین مشغول است و این آیه شریفه را تلاوت می‏کند: "ایحسب الانسان ان یترک سدی الم یک نطفة من منی یمنی ثمّ کان علقة فخلق فسوی" و اشک از دیدگان مبارکش جاری است. صحابه از گریه علی(علیه السلام) به گریه درآمدند. پس حضرت ساکت شد و سوال کرد که برای چه بدین جا آمده اید؟ عمر گفت: یا ابا الحسن! دو زن بر سر پسری و دختری نزاع دارند و هر یک می‏گویند پسر از آن من است و دختر از آن تو است ما در حلّ این مشکل بیچاره شدیم. حضرت دست برد و پر کاهی را برداشت و فرمود: جواب این مساله از برداشتن این پر کاه آسان ‏تر است. فرمان بده تا هر کدام از آن دو زن شیر خود را در ظرفی بدوشند. هر کدام از دو شیر که سنگین‏ تر است پسر از آن صاحب همان شیر است، خداوند متعال می‏فرماید: للذکر مثل حظ الاثیین.
عمر دست خود را برهم زد و گفت: به خدا قسم خداوند متعال تو را اراده کرده ولی قوم تو را نخواسته ‏اند. حضرت فرمود: یا ابا حفص! آرام باش و صوت خود را از اینجا و آنجا کوتاه کن، " انّ یوم الفصل کان میقاتا ". راوی گوید: عمر مراجعت کرد در حالی که گویی صورت او را قیراندود کرده بودند از فرط حزن و اندوه.

منابع :
قضاوت‏های امیرالمؤمنین ص۵۷
المناقب ابن شهرآشوب ج۲ ص۳۱
شرح نهج البلاغه معتزلی ج۱۲ ص۷۹
غاية المرام ج۵ ص۲۶۷
كنز العمال ج۵ ص۸۳۰
الفضائل ابن شاذان ص۳۸۰
بحارالانوار ج۴۰ ص۱۲۲
عدة الداعی ص۱۱۱

برای دیدن عکس در اندازه اصلی اینجا کلیک کنید

برای دیدن عکس در اندازه اصلی اینجا کلیک کتید