بیان روایت با تلخیص، عایشه میگوید؛
شبی آقا رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم) در خانه من بود، کمی استراحت نموده و به محض اینكه گمان كرد من خوابیدهام، آهسته از منزل خارج شدند.(از بیم خیانت) من هم بلافاصله لباس پوشیده و ایشان را تعقیب کردم. تا اینكه رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم) وارد قبرستان بقیع شد و برای اهل قبور بسیار دعا كرد. سپس به خانه برگشت.
من هم دوان دوان قبل از رسیدن ایشان، به خانه آمده و خودم را به خواب زدم. وقتی ایشان وارد شد فرمودند؛ ای عایشه چرا به نفس نفس افتادهای؟ گفتم اتفاقی نشده.
ایشان فرمودند؛ جریان را میگوئی یا خداوند مرا خبر دهد؟ من هم اقرار کردم. سپس فرمود؛ آن سیاهی که در تعقیب من بود تو بودی؟ گفتم بله من بودم.
سپس آقا رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم) انگشتان خود را مشت کرد و با مشت چنان به سینه ام کوبید که ضرب آن را هنوز حس میکنم. سپس فرمودند؛ تو گمان میکنی كه خدا و رسولش به تو ظلم میکنند؟ گفتم؛ بله، گرچه آنچه را که مردم پنهان كنند، خدا میداند.
مَا لَکِ یَا عَائِشَهُ حَشْیَا رَابِیَهً؟ قَالَتْ لَا. قَالَ لَتُخْبِرِنِّی اَوْ لَیُخْبِرَنِّی اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ؟ قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ، بَابِی اَنْتَ وَاُمِّی، فَاَخْبَرْتُهُ الْخَبَرَ، قَالَ فَاَنْتِ السَّوَادُ الَّذِی رَاَیْتُ اَمَامِی؟ قَالَتْ نَعَمْ، فَلَهَزَنِی فِی صَدْرِی لَهْزَهً اَوْجَعَتْنِی، ثُمَّ قَالَ اَظَنَنْتِ اَنْ یَحِیفَ اللَّهُ عَلَیْکِ وَرَسُولُهُ؟ قُلْتُ؛ (نَعَم) مَهْمَا یَکْتُمُ النَّاسُ فَقَدْ عَلِمَهُ اللَّهُ.
منابع روایت از اهل تسنن؛
سنن نسائی، ج ٤، ص ٩١.
صحیح مسلم، ج ۳، ص ٦٤.
صحیح مسلم، ج ۵، ص ۱۰۲.
مسند احمد بن حنبل، ج ٦، ص ٢٢١.
امتاع الاسماع، ج ۱۰، ص ۲۳۵.
شفاء الغرام، ج ۲، ص ٤٦۵.
وفاء الوفاء، ج ۳، ص ۷۷.
مثیر الغرام، ص ٤٩٤.
الدرة الثمینة، ص ۱٦۵.
تهذیب الکمال، ج ۱۵، ص ٤٦٧.
تاریخ المدینة، ج ۱، ص ۸۹.
رسائل فقهیه، ج ٦، ص ٦١٨.
غرر الفوائد، ص ۱٤٨.
المعجم للذهبی، ج ۲، ص ۱۱۰.