متن ادبی «به وسعت همه مهربانی‏ ها»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

دوباره به سمت تو تمام می‏شوم، مادر!
پیشانی‏ ام، بوسه‏ گاه مهربانی ‏های توست و دست‏هایت، سایه ‏بان دل‏ خستگی‏ هایم.
مادر! نمی‏دانی، گاهی از تمام دنیا دلم می‏گیرد، اما پیش تو رو نمی‏کنم تا زخمی بر زخم‏ های دلت نیفزایم؛ ولی مادر! دل بی ‏طاقتم، در وسعت بی‏ ساحل نگاهت، تاب تنهایی را ندارد.
هنوز نتوانسته ‏ام یک دل سیر تو را دوست بدارم. تقصیر دلم نیست؛ که طعم عشق تو را نمی‏شود با واژه‏ های ناچیز «دوستت دارم» چشید.
مادر! هنوز آن قدرها بزرگ نشده ‏ام که عصای پیری تو باشم؛ جوانه‏ های ضعیف وجودم به استواری دست‏هایت محتاج است؛ من نیازمند توام، مادر!
هر وقت چهره ‏ات خدا گونه می‏شود، می‏فهمم که وقت نماز است.
می‏فهمم که وقت خداست.
می‏فهمم که حالا دیگر نوبت درد دل کردن تو با خداست؛ در خلوتت پا نمی‏گذارم، اما با چشم‏ هایی غرق التماس، نگاهت می‏کنم تا یادت نرود دعایم کنی.
وقتی می‏خندی، تمام خانه رنگ بهشت می‏گیرد و بوی بهشت می‏دهد.
وقتی دلت می‏گیرد، آسمان در بغض نگاهت جمع می‏شود، اما نمی‏بارد.
وقتی خانه از گرمای مهربانی‏ ات خالی است، سرما از در و دیوار می‏ بارد؛ انگار نبودنت همه جا را تاریک می‏کند و آسمان شب‏هایمان سوت و کور و بی‏ ستاره می‏شود.
فرصت بوسیدن دست‏هایت را از من مگیر، هر چند که جبران ذره ‏ای از ناسپاسی‏ هایم را نیز نمی‏کند، اما دلم خوش است به این بوسیدن ‏ها.
تمام گل‏های سپید باغستان‏ ها را به پایت می‏ریزم تا بر چشم‏هایم قدم بگذاری.
هنوز جای زخم‏های دل، در عمق نگاهت پیداست و هر از گاهی، با زلال چشمانت، غبار کدورت ‏های روزگار نامراد را از دل می‏شویی و جلا می‏دهی.
آسمان، به احترام حضور ملکوتی تو تعظیم می‏کند و فرشتگان، به حرمت مادری‏ ات سوگند می‏خورند.
ای الهه صبر و امید! در امتداد نگاهت، مهربانی تفسیر می‏شود؛ تو از مهربانی خدایت رنگ و بو گرفته ‏ای.
مادر! مخواه که در وسعت آسمانی تو، بی‏پر و بال بمانم که تنها امید پروازم تویی.
ام البنین امیدی