مسافر نور
رضوان محمدعلیخانی
پر از بهار و پر از گل شده است چشمانم *** بیا که دشت تغزّل شده است چشمانم
به کوچه باغ حضور، ای مسافر خورشید *** عبور سبز تو را، پل شده است چشمانم
زِ اشک دیده، چراغان نموده راهت را *** چقدر اهل تجمل شده است چشمانم
بیا که سیل روان سرشک میگوید *** بدون صبر و تحمل شده است چشمانم
بیا که آب شده است جامههای برفیِ ما *** بیا که باغ پر از گل شده است چشمانم
کدام جمعه، کدامین سمات میآیی؟ *** پر از دعای توسل شده است چشمانم