شعر ((«امام جمعه جهان»))

(زمان خواندن: 1 دقیقه)
امام جمعه جهان


سعید محمدی

باز از تو می‏نویسم، از تو ای تمام جان   *** از تو می‏نویسم ای امام جمعه جهان

شعله شعله آتشی به پاست در درون من   *** تند و پرشتاب هرچه می‏رود جلو زمان

ترسم از خطوط فاصله است در بهار عمر   *** ترسم از ندیدن شماست، ترسم از خزان

ورنه روشن است این که لطفتان همیشگی است   *** این که مهرتان بدون قید و بند، بی‏کران

از خودم سؤال می‏کنم همیشه: از زمین    *** تا شما چه‏قدر فاصله است؟ چند کهکشان؟

تا شما که مویمان سپید شد به راه‏تان   *** تا شما که فرش راه‏تان شده‏است آسمان

روزهای هفته کارمان شده است انتظار   *** عصرهای جمعه، بغض گریه‏های بی‏امان

یعنی این که بی‏تو آسمان همیشه ابری است   *** یعنی این که بر شبم بتاب ماه مهربان!

یعنی این که با تو روزهایمان بهاری‏اند   *** یعنی این که بی تو بی‏صفاست روزگارمان

جمعه هم گذشت و تو نیامدی و من هنوز   *** از تو می‏نویسم ای امام جمعه جهان!

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page