متن ادبی « فریاد کن بغض فرو خورده‏ ات را بقیع »

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

تاریک، مثل غربت زهرایی ای بقیع   ***   وقتی که مثل فاطمه تنهایی، ای بقیع!
دارالسلام نه...، که تو دارالملائکی   ***    یاس کبود را تو پذیرایی ای بقیع!...
سلام بر دارالسلام! سلام بر دارالملائک!
سلام بر ارواح مطهّری که هم ‏ناله همیشگی مظلومیت بقیع هستند و سلام بر تربت مقدّس بقیع!
چقدر غریب، چقدر مظلوم، چقدر تنها،
چقدر تاریک و چقدر دلگیر و همیشه مِه گرفته ‏ای، ای بقیع! به زخم زخمِ آغوشت قسم و به شعله، شعله توفان رنج ‏هایت! تنها صدفی هستی که استحقاق گوهری چون خاتون غم‏ها را داری که در آغوش مهربانت آرام بگیرد.
با بغض‏های در گلو مانده‏ ات، با فریادهای همیشه خاموشت و با خونْ گریه ‏هایی که دل شب‏های مدینه را می‏سوزاند، فقط تو لیاقت مهمان نوازی گلواژه آفرینش را داری، که تصویری از دردهای ناگفته بضعه طاهایی.
هان ای بقیع! کاش می‏دانستیم چه ناگفته‏ ها در دل غمینت می‏گذرد و چه غوغایی است، در حَنجره پر از شکایتت؟
کاش به سخن می‏ آمدی از همنشینی‏ هایت با پهلو شکسته بی‏یار و یاور!
ـ کاش مردم می‏دانستند که قطره، قطره اشک فاطمه علیه السلام ، لکّه ننگی بر چهره تاریخ بشریت است بریده باد دست‏هایی که به صورت آبروی هر دو گیتی سیلی زدند و دل بتول را خون کردند.
مگر نه این‏که پیامبر صلی ‏الله‏ علیه‏ و‏آله‏ و سلم فرموده ‏اند «فاطِمَةُ بِضْعَة مِنّی، مَن سَرَّها فَقَدْ سَرَّنِی وَ مَنْ ساءَها، فَقَدْ ساءَنِی، فاطِمَةُ أَعَزُّ النّاسِ عَلَیَّ» یعنی: فاطمه علیه السلام پاره تن من است، هر کس که او را شاد کند، به راستی مرا شاد کرده و هرکس او را اذیت کند، مرا اذیت کرده است، فاطمه علیه السلام عزیزترین مردم برای من است».
ای کاش صفحه روزگار در هم می‏پیچید و شعله‏ های آتش دوزخ، طومار زندگی‏شان را در می‏نوردید؛ آنهایی که با بی‏شرمیِ تمام، آتش بر آشیانه سیمرغ قاف مظلومیت زدند و بهار آرزوهایش را به خزان‏ترین فصل تبدیل کردند!
مگر نه این‏که فاطمه، مایه مباهات عالم و آدم است؟ گوهر بی‏ مثالی که از ازل تا ابد، برایش همتایی نیامده و نخواهد آمد. در عبادت، هم صدا با شب‏های مدینه، ملایکه مقرب الهی را به تعجب وا می‏داشت.
بانویی که دست‏های پینه بسته‏ اش، اشک را میهمان چشم هر عاشق دِلداده می‏کرد. «لَقَد طحَنَت فاطمه بنت رسول اللّه‏ صلی ‏الله‏ علیه‏ و‏آله‏ و سلم حتّی مجَلت یَدُها وَرَبا و أثّر قطب الرّحی فی یدها» «فاطمه دختر رسول اللّه‏ صلی ‏الله‏ علیه‏ و‏آله‏ و سلم آن قدر آسیاب کرد که دستش تاول زد و ورم کرد و چون آسیاب در دستش اثر گذاشت و پینه بست». فدای مزار پنهانت، ای مادر غم‏ها

ابراهیم قبله آرباطان