تو را با غروب چه نسبت است؟ با ستاره و کبوتر چه نسبت است؟
تو را با داغ و اندوه چه نسبت است؟ با گریه و شب و تازیانه؟
با صیحه و فریاد؟ تو را با فشار در و دیوار چه نسبت است؟
با گوشواره شکستن؟ با سرخی و کبودی و زخم؟
به راستی کدام روز برای علی سختتر بوده است روز سقیفه؟
روز به آتش کشیدن درِ خانه نبوت؟ روز سیلی و تازیانه؟
روز کبودی کتف و بازو؟ هنگام غسل و جاری شدن خون از پهلوی تو؟
ای مادر اولین شهید ولایت ای مادر مصیبت های بی شمار!
ای مادر کودکی که پیش از تولدش شهید شد! کجاست محسن؟!
کجاست مزار نوزاد تازیانه خورده! آه! میخ های داغ چوب های ناهموار شعله های کبود
چگونه در برت گرفتند؟ کجاست طالب خونت؟!
آنکه درِ نیم سوخته را هر غروب در بر میگیرد و اشک میریزد و هر جمعه کنار مزار گمشده ات خون میگرید.
کجاست؟ نفرین باد بر دستانی که تو را نشانه گرفتند نفرین باد بر چشمهایی که از آتش دوزخ لبریز شدند
نفرین باد بر تازیانه های بیشرم نفرین باد بر پنجره های قبیح آتش گردان
نفرین باد بر زبان های برخاسته از خاکستر نفرین باد بر دامان ناپاک افسار گسیخته
نفرین باد بر سینه های سیاه برآمده از مرگ نفرین باد بر هیزم آوران آتش گستر نفرین باد بر روشن کنندگان داغ خاندان نبوت
اَیْنَ النّار الْحاطِمَةِ لِقاصِدِ اِحْراقِ بَیْتِ الْفاطِمَةِ؟ چگونه نسوزیم از این داغ که لهیب آتش خانهات، کوثر اشک
چشمه خون و دریای اندوه را از دلهامان سرازیر میکند؟ چگونه سوگوارت نباشیم که داغ تو داغ تمام فاطمه های زمین است؟
داغ تمام زینب های مصیبت دیده است داغ تمام روزهای بی کسی است چگونه بر پنجره های بقیعت خیره نباشیم؟
چگونه سراغت را از کبوترها نگیریم؟ که تمام خاک، آفتاب نگاهت را باران است که تمام دشت، گلهای ارغوانی پهلویت را شکوفاست
که تمام ستارگان، دامن مهربانت را آرزو میکنند چگونه نگرییم که تو را تمام آبها در یک شب گریستند
که تو را تمام پنجرهها در یک آن صیحه کشیدند که تو را تمام مناره ها؛ به ناله درآمدند
چگونه بیشکیب نباشیم که تو را تمام حنجره ها، تمام اشکها زمزمه کردند.
سلام بر تو ای نور جاری از بهشت! سلام بر تو ای روشنی سپیده دمان آرزو! سلام بر تو ای شیرزن شیرزاد
سلام بر تو ای پرنده های غریب، عاشق ناپیداییات سلام بر تو ای دلهای عاشق، گرفتار غریبی ات سلام بر تو ای بانوی آفتاب!
سلام بر تو ای اذانها، یادآور لحظه های حزنآورت خاتون هجده بهار دلتنگی!خاتون دوازده بهار نور!
خاتون ستاره های قطعه قطعه شده خاتون چشمهای زخم دیده خاتون کوچه های عزادار بنی هاشم!
خاتون خاک های پهناور سنگ و آفتاب و کبوتر! خاتون پنجره های غبار گرفته از غم خاتون دقیقه های باران ریز اشک و دلتنگی
خاتون نور و آینه و فانوس به کدام گناه، نگاه مهربانت را از مدینه دزدیدند؟ به کدام گناه، بازوانت را زخم زدند؟
به کدام گناه، صورتت را سیلی زدند؟ به کدام گناه، پهلویت را شکستند؟ به کدام گناه، حُرمتت را شکستند؟
حَرَمت را آتش زدند بای ذنبٍ قتلت؟! ای بهاری که در دامانت زخم هزار اقیانوس داری!
ای گُلِ دست پرورده آفتاب! بگذر مزارت بی شمع بماند! بگذار غریب بمانی! بگذار دور باشی از چشم های خسیس این خاک نفرین شده
بگذار دور باشی از روزگار حیله و نیرنگ بگذار تو را فقط علی بداند و زینب حسن بداند و حسین
بگذار پرنده ها تو را بخوانند مناره ها تو را صدا بزنند بگذار حنجره های سوخته تو را ناله سر دهند
بگذار تو را خدا بداند و خدا بداند و خدا... آیا میرسد روزی که بر آستانت سر بگذاریم؟!
مریم سقلاطونی