این دو نوع بینش درباره حرکت تکاملی تاریخ، نتیجه دو نوع تلقی از انسان و هویت واقعی او واستعدادهای نهفته او است. بنابر یکی از این دو تلقی، انسان در ذات خود فاقد شخصیت انسانی است. هیچ امر ماوراء حیوانی در سرشت او نهاده نشده است، هیچ اصالتی در ناحیه ادراکات و بینشها و یا در ناحیه احساسات و گرایشها ندارد.
بنابراین تلقی اگر پرسیده شود انسان ایده آل، انسان کامل، انسان نمونه، آنچه انسان باید آن باشد و فعلا نیست چیست؟ پاسخ اینست که هیچ چیز، هر چه محیط به او بدهد همان است که باید باشد. خود انسان چیست که اگر از او گرفته شود از خود بیگانه شده است؟ باز پاسخ اینست که هیچ چیز یک ماده خام. به هر صورت و هر شکلی که در آید صورت خود اوست.
بنابراین تلقی آنچه در انسان اصالت دارد و به صورت غریزه در او موجود است جنبه های حیوانی او است. از اینرو انسان موجودی است اسیر منافع مادی، محکوم جبر ابزار تولید، در اسارت شرائط مادی اقتصادی، وجدانش، تمایلاتش، قضاوت و اندیشه اش، انتخابش، جز انعکاسی از شرائط طبیعی و اجتماعی محیط نیست، آیینه ای است که جز محیط خود را نمی تواند منعکس سازد، طوطیی است که در پس آیینه شرائط محیط قرار گرفته است، و بر خلاف اجازه محیط طبیعی و اجتماعی کوچکترین جنبشی نمیتواند بکند، ماده خامی است که در او اقتضای حرکت به سوی مقصد و هدف ویژه ای نیست.
اما بنابر تلقی فطری از انسان، انسان موجودی است دارای سرشت الهی، مجهز به فطریت حقجو و حق طلب، حاکم برخویشتن و آزاد از جبر طبیعت و جبر محیط و جبر سرشت و جبر سرنوشت.
بنابراین تلقی از انسان، ارزشهای انسانی در انسان اصالت دارد، یعنی بالقوه به صورت یک سلسله تقاضاها در سرشت او نهاده شده است، انسان به موجب سرشت های انسانی خود خواهان ارزشهای متعالی انسانی است، و به تعبیر دیگر خواهان حق و حقیقت و عدالت و مکرمتهای اخلاقی است و به موجب نیروی عقل خود می تواند طراح جامعه خود باشد و تسلیم سیر کور کورانه محیط نباشد و به موجب اراده و نیروی انتخابگری خود طرحهای فکری خود را به مرحله اجرا در می آورد. وحی به عنوان هادی و حامی ارزشهای انسانی او او را یاری میدهد و راهنمائی مینماید.
بدون شک انسان از محیط و شرائط خود متأثر می شود، ولی این تأثر و تاثیر یک جانبه نیست، انسان نیز روی محیط خود تاثیر می کند اما - نکته اصلی این جا است - تأثیر انسان بر روی محیط صرفا به صورت یک عکس العمل جبری و غیر قابل تخلف نیست، انسان به حکم این که موجودی آگاه، آزاد، انتخابگر، با اراده و مجهز به سرشتهای متعالی است، احیانا عکس العملهائی انجام میدهد بر خلاف آنچه یک حیوان نا آگاه و محکوم محیط انجام می دهد.
خصلت اساسی ویژه ای انسان که معیار انسانیت اوست و بدون آن از انسانیت فقط نام می ماند و بس، نیروی تسلط و حاکمیت انسان بر نفس خویش و قیام علیه تبه کاریهای خود است، روشنیهای حیات انسانی در طول تاریخ از همین خصلت ناشی می شود و این خصلت عالی در نظریه ابزاری نادیده گرفته شده است.
دو تلقی از انسان
- بازدید: 1028