صلّوا عَلی النّبی و صَلّوا عَلی علی

(زمان خواندن: 2 - 4 دقیقه)

قصیده ای غراء در مدح مولای و فخر عالمیان حضرت امیرمؤمنان علیه افضل الصلاة و السلام
تولی و تبری در ابیات بسیار زیبای شاعر چیره دست ایران زمین ابن حسام خوسفی

مَن أدرک العُلی فَاعلی العُلا علی
قد کان فی الولاءِ لویُّ الِولا علی
از ضُرّ و از بلا به پناه علی شتاب
زیرا که هست کاشف ضُرّ بلا علی
ذات علی و ذات نبی هر دو چون یکیست
قال النبیّ لَحمُک لَحمی ایا علی
چون واجب از خدا و ملایک درو دواست
صلّوا عَلی النّبی و صَلّوا عَلی علی
منظور ناظران دو عالم چو مرتضی است
والله لا نَظارت الی ما سِوا علی
آن کس که در خلافت او اختلاف نیست
دانی که بود بعد نبی مرتضی علی
فِی مَنطق الولاءِ و فِی بابِ خیبَرٍ
صاحب ولا علی بُد و ناصب ولا علی
باشد به حکم نص سَقاهُم به روز حشر
بر ساقیان جام سَقیهُم سقا علی
لب تشنگان روز قیامت چو در رسند
آرند روی خود بع سقیهم إلی علی
ز آنجا که خستگان شفا جوی را شفاست
بخشد به خستگان محبت شفا علی
کافی است در ستایش او اینقدر ترا
مِن عِنده مقّدمَتاً قُل کفی علی
بنمای إنّما و نمایش بدو نمای
ز آنرو که هست واسطه إنما علی
از آفتاب حشر به ظلّ علی خرام
ز آنجا که هست سایه لطف خدا علی
بر رغم گمرهان که به منزل نمی رسند
الحق بدان که هست تو را رهنما علی
در جود او ببین که کرا این وجود بود
آنجا که کرد هم سر و هم زر فدا علی
کروبیان به روضه رضوان مآب او
آواز می دهند که یا مرحبا علی
ما التجا به روضه پاکش همی کنیم
ملعون کسی که نیست ورا ملتجا علی
ما مقتدی به حیدر و او مقتدای ما
با دولت آنکه هست ورا مقتدا علی
او پیشوای راهروان شریعت ست
لعنت بر آنکه نیست ورا پیشوا علی
مشکین خطان ز طرّه او می برند مشک
زیرا که داشت نزهت مشک خطا علی
در اصل مادرش به حقیقت خطا بود
آن مخطیی که میل خطا داشت یا علی
کشّاف مشکلات بُد از بدو کاینات
زیرا که بود کاشف کشف الغطا علی
بیزارم از کسی که علی را مخالف است
ولَّیت فِی الوِلایَت عَمّا سِوی علی
خلقی بسوط و درد گرفتار درد و غم
ما بر امید آنکه نماید دوا علی
هستم امید اگر چه سیه شد مرا گلیم
خواند مرا به خلعت آل عبا علی
زیر گلیم پنج تن الحق مجاورند
از خمستُ العبا ، دویُم مصطفی ، علی
سبطین و فاطمه است که او خیرت النساست
دانی که بود همسر خیر النسا علی
چشمش چو آفتاب دهد نور و روشنی
آنکس دهد ز روضه خود توتیا علی
نعت و صفات احمد و حیدر مبیبن است
در وَالضُّحی محمد و در هَل أتی علی
هست از ازل به بازوی شمشیر تا ابد
مولای مالکان ممالک گشا علی
چون دست او به تیغ برد دست دستبرد
سرهای سروران بنهد زیر پا علی
روح الامین به مدحت او گفت بارها
الّا مقدّم از پس او لافَتی علی
برباید از سپر به نوک سنان تیز
از جزم هفت کوکب رخشان سُهی علی
خواهی که منهیان قضا رحمت آورند
پرهیز کن ز دیدن مِمّا نَهی علی
والی طلب همی کنی اندر ره ولا
میدان یقین که هست ولیُّ الولا علی
هر شامگه نهاده یکی قرص سیمگون
بر خوان عیسوی ز برای غذا علی
انوار صبح بر رخ پر نور مصطفی است
چون نور ماهتاب به وقت عشا علی
ابن حسام اگر چه به حسّان رسیده ای
مدح و ستایش تو کجا و کجا علی
در معرض سؤال کرامین و کاتبین
دست از لحد بر آرم و گویم که یا علی
امیدم آنکه روز قیامت به فضل خویش
بخشد ز حُلّه های بهشتم قبا علی
دارم طمع که از پس هشتاد سال و پنج
بنماید از عنایت خویشم لقا علی

شاعر : ابن حسام خوسفی