وجدد به ما امتحی...

(زمان خواندن: 17 - 33 دقیقه)

وجدد به ما امتحی من دینک و اصلح به ما بدل من حکمک و غیر من سنتک حتی یعود دینک به و علی یدیه غضا جدیدا صحیحا لا عوج فیه و لا بدعه معه حتی تطفی بعدله نیران الکافرین فانه عبدک الذی استخلصته لنفسک و ارتضیته لنصر دینک و اصطفیته بعلمک و عصمته من الذنوب و براته من العیوب و اطلعته علی الغیوب و انعمت علیه و طهرته من الرجس و نقیته من الدنس اللهم فصل علیه و علی آبائه الائمه الطاهرین و علی شیعته المنتجبین و بلغهم من امالهم ما یاملون و اجعل ذلک منا خالصا من کل شک و شبهه و ریاء و سمعه حتی لا نرید به غیرک و لا نطلب به الا وجهک.
ترجمه: و تازه کن بوسیله او (امام علیه السلام) آن بخشی را از دینت که محو گردیده، و اصلاح فرما با او آنچه را که تبدیل شده از حکمت و تغییر یافته از سنتت، تا دینت به وسیله و به دست او تر و تازه و صحیح و جدید گردد که نه کجی در آن باشد و نه بدعتی همراه آن بماند، تا خاموش کنی به عدل او آتش های کافران را، زیرا او بنده توست بنده ای که او را خاص خود فرمودی، و او را برای یاری دینت پسندیدی، و به علمت او را برگزیدی، و معصوم از گناهش کردی، و از عیبها دورش داشتی، و او را بر نهانها و غیبها آگاه ساختی، و بر او انعام فرمودی، و از زشتی ها پاکش نمودی و از آلودگی و پلیدی نگاهش داشتی، خدایا، پس رحمت فرست بر او و پدرانش که امامان پاکند، و بر شیعیان برگزیده اش، و آنان را به آرزوهایش برسان، و خالص گردان آن را از ما (آن عقیده را که باعث دا کردن ما شده، یا خود دعا کردن ما را) از هر شک و شبهه و ریا و سمعه و تظاهر تا اراده نکنیم با آن غیر تو را، و نخواهیم بدان جز تو را.
شرح
در این بخش از دعا می خوانیم: و اطلعته علی الغیوب یعنی خدایا تو امام زمان - علیه السلام - را بر غیب ها آگاه ساختی، در قرآن کریم آیات متعددی علم غیب را مخصوص حضرت حق - جلت عظمته - کرده و از غیر او سلب می نماید، این یک اصل مسلم و صحیحی است که هیچ مسلمانی در آن شک ندارد، لکن صحبت در فهم صحیح آن آیات است، کج فهمی در قرآن و جمود بر ظاهر آیات، و نظر تنگی در فهم معارف الهیه باعث خسران دنیا و آخرت است، اکنون باید دید آیا این آیات با امثال این جمله ها و اطلعته علی الغیوب یا با جمله و ارتضاکم لغیبه که در زیارت جامعه کبیر آمده و مانند اینها منافات دارد؟ در اینجا چند مطلب اساسی ارکان این بحث را تشکیل می دهد:
الف: چند نمونه از آیاتی که نفی علم غیب از غیر خدا می کند.
ب: آیاتی که گروهی را از نفی علم غیب استثناء نموده.
ج: اقوال مفسرین
د: معنای اختصاص علم غیب به خداوند چیست؟
ه: آیا خداوند ائمه طاهرین را هم مانند پیامبران بر غیب مطلع می سازد؟
چند نمونه از آیاتی که نفی علم غیب از غیر خداوند می کند
۱ - و عنده مفاتح الغیب لا یعلمها الا هو. [انعام: ۵۹]
ترجمه: نزد اوست گنج های غیب که جز او کسی علم به آنها ندارد.
۲ - قل لا یعلم من فی السماوات و الارض الغیب الا الله. [نمل: ۶۵]
ترجمه: بگو در آسمانها و زمین غیب را جز خدا نمی داند.
آیاتی که گروهی را از نفی علم غیب استثناء می کند
۱ - و ما کان الله لیطلعکم علی الغیب ولکن الله یجتبی من رسله من یشاء [آل عمران: ۱۷۹]
ترجمه: خدا شما را بر غیب مطلع نمی سازد، لکن بر می گزیند از فرستادگانش هر که را که بخواهد.
۲ - عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا الا من ارتضی من رسول [جن: ۲۶ و۲۷]
ترجمه: خدا دانای غیب است، پس کسی را بر غیب خود مطلع نسازد مگر پیامبری را که برای آگاه نمودن از غیب بپسندد.
اقوال مفسرین:
در میان آیات مربوط به غیب شاید بتوان گفت که این آیه (عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا) و آیه بعدی آن بیشترین بحث یا بزرگترین معرکه بحث علمی را در بین مفسرین از شیعه و سنی بر پا نموده است.
گفتار زمخشری
زمخشری در تفسیر آیه شریفه می گوید: و فی هذا ابطال الکرامات، لان الذین تضاف الیهم و ان کانوا اولیاء مرتضین فلیسوا برسل، و قد خص الله الرسل من بین المرتضین بالاطلاع علی الغیب. (1)
ترجمه: و این دلیل، کرامات را باطل می گرداند، زیرا کسانی که کرامات به آنها نسبت داده می شود اگر چه اولیاء مرتضین (اولیائی که خدا آنها را پسندیده و از آنها راضی است) هستند لکن پیامبر نیستند، و خدا تنها پیامبران را از میان مرتضین مخصوص اطلاع بر غیب قرار داده است. اعتراض بر این سخن بسیار شده، ناصرالدین احمد بن منیر اسکندری مالکی در کتاب (الانتصاف فیما تضمنه الکشاف من الاعتزال) گفته: ادعی عاما و استدل خاصا، فان دعواه ابطال الکرامات بجمیع انواعها، و المدلول علیه بالایه ابطال الولی علی الغیب خاصه.
مضمون اعتراض این است که آیه ناظر به مطلب خاصی است، زمخشری آن را دلیل ابطال همه کرامت ها گرفته است، کرامت که منحصر در علم غیب نیست. البته باید دانست که زمخشری در میان دعوا نرخ طی کرده است زیرا اکثر معتزله که زمخشری خود از آنها است، قائل به بطلان کرامات هستند، تفتازانی در شرح مقاصد گفته: و ذهب جمهور المسلمین الی جواز کرامه الاولیاء (2)، و منعه اکثر المعتزله یعنی همه مسلمانان عقیده بر جواز صدور کرامت از اولیاء دارند، و بیشتر معتزله آن را ممتنع دانسته اند. آلوسی که از مشاهیر علماء اهل سنت است می گوید: اکثر اهل سنت بر این عقیده هستند که ولی، به کرامت، از غیب آگاهی (3) یابد.
ابن حجر عسقلانی در شرح حدیث مشهور ما زال عبدی یتقرب الی بالنوافل حتی احببته فکنت سمعه الذی یسمع به الخ از ابن عطاء سکندری که از بزرگان علماء و عرفاء اهل سنت است نقل می کند که او گفته: و فیه دلاله علی جواز اطلاع الولی علی المغیبات باطلاع الله تعالی له، و لا یمنع من ذلک ظاهر قوله تعالی (عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا الا من ارتضی من رسول) فانه لا یمنع دخول بعض اتباعه معه بالتبعیه، لصدق قولنا: ما دخل علی الملک الیوم الا الوزیر، و من المعلوم انه دخل معه بعض خدمه. (4)
ترجمه: این حدیث دلالت دارد بر امکان مطلع شدن ولی از غیب، به یاری و اذن خداوند متعال، و این منافات با ظاهر گفتار خدای تعالی (عالم الغیب الخ) ندارد، زیرا ما اگر بگوئیم، امروز جز وزیر کسی به حضور شاه نرسید، راست گفته ایم، در صورتی که می دانیم برخی از خادمان وزیر به هنگام وارد شدن وی به حضور شاه همراهش بوده اند.
گفتار فخر رازی
فخر رازی می گوید: مقصود از غیب در آیه شریفه (فلا یظهر علی غیبه) یک غیب است که آن روز قیامت باشد، وموید این سخن آیه قبلی است که در مورد قیامت است، و آیه دلالت نمی کند بر اینکه غیر رسل هیچ غیبی را ندانند، سپس می گوید: و علم انه لابد من القطع بانه لیس مراد الله من هذه الایه ان لا یطلع احدا علی شیء من المغیبات الا الرسل، و الذی یدل علیه وجوه: احدها: انه ثبت بالاخبار القریبه من التواتر ان شقا و سطیحا کانا کاهنین یخبران بظهور نبینا محمد - صلی الله علیه [و آله] و سلم - قبل زمان ظهوره، و کانا فی العرب مشهورین بهذا النوع من العلم، حتی رجع الیهما کسری فی تعرف اخبار رسولنا محمد - صلی الله علیه [و آله] و سلم، فثبت ان الله تعالی قد یطلع غیر الرسل علی شیء من الغیب. و ثانیها: ان جمیع ارباب الملل و الادیان مطبقون علی صحه علم التعبیر و ان المعبر قد یخبر عن وقوع الوقائع الاتیه فی المستقبل و یکون صادقا فیه. و ثالثها: ان الکاهنه البغدادیه التی نقلها السلطان سنجر بن ملک شاه من بغداد الی خراسان و سالها عن الاحوال الاتیه فی المستقبل، فذکرت اشیاء ثم انها وقعت علی وفق کلامها.
قال مصنف الکتاب ختم الله له بالحسنی: و انا قد رایت اناسا محققین فی علوم الکلام و الحکمه حکوا عنها انها اخبرت عن الاشیاء اخبارا علی سبیل التفصیل و جاءت تلک الوقائع علی وفق خبرها، و بالغ ابو البرکات فی کتاب المعتبر فی شرح حالها، و قال: لقد تفحصت عن حالها مده ثلاثین سنه حتی تیقنت انها تخبر عن المغیبات اخبارا مطابقا. و رابعها: انا نشاهد فی اصحاب الالهامات الصادقه و لیس هذا مختصا بالاولیاء بل قد یوجد فی السحره ایضا من یکون کذلک، و نری الانسان الذی یکون سهم الغیب علی درجه طالعه یکون کذلک فی کثیر من اخباره، و ان کان قد یکذب ایضا فی اکثر تلک الاخبار، و نری الاحکام النجومیه قد تکون مطابقه موافقه للامور، و ان کانوا قد یکذبون فی کثیر منها، و اذا کان ذلک مشاهدا محسوسا فالقول بان القرآن یدل علی خلافه مما یجر الطعن الی القرآن و ذلک باطل، فعلمنا ان التاویل الصحیح ما ذکرناه. (5)
ترجمه، بدان حقیقت این است باید قطع کرد به اینکه مقصود خدا از این آیه این نیست که احدی را جز پیامبران بر هیچ چیزی از غیب مطلع نمی سازد، و چندین وجه بر این گفته ما دلالت دارد: اول: اینکه با اخبار نزدیک به متواتر ثابت شده شق و سطیح دو کاهن بودند، و از ظهور پیامبر ما حضرت محمد - صلی الله علیه و آله و سلم - خبر می دادند پیش از آن که زمان ظهور آن حضرت فرا رسیده باشد، و این دو نفر در میان عرب به این نوع از دانش مشهور بودند، تا جائی که کسری در شناخت و به دست آوردن اخبار پیامبرمان حضرت محمد - صلی الله علیه و آله و سلم - به آن دو مراجعه کرد، پس ثابت شد که خدای تعالی غیر پیامبران را نیز بر چیزی از غیب مطلع می گرداند.
دوم: پیروان همه ادیان همگی علم تعبیر را صحیح می دانند، و معبر گاهی از وقوع حوادثی در آینده خبر می دهد و صدق گفتارش آشکار می شود. سوم: اینکه زن کاهنه بغدادی را که سلطان سنجر بن ملک شاه با خود به خراسان برد و از احوال و حوادث آینده از وی پرسید، آن زن از مسائل و حوادثی خبر داد، سپس آنها بر وفق گفته او به وقوع پیوست. مصنف این کتاب - که خدا عاقبت او را نیکو گرداند - می گوید: من مردمان محقق در علوم کلام و حکمت را دیدم که گفتند: آن زن بغدادی از چیزهائی به تفصیل خبر داد و وقایعی را که ذکر کرده بود بر وفق کلامش واقع شد، و ابو البرکات (6) در شرح حال آن زن در کتاب المعتبر سخن بسیار گفته، و گفته، من سی سال از حال او تفحص نمودم تا یقین کردم به اینکه او به گونه مطابق با واقع از غیب خبر می دهد. چهارم: اینکه ما در میان صاحبان الهامات راستین کسانی را می بینیم که گفته های صحیح و مطابق با واقع دارند، و این مخصوص اولیاء نیست بلکه در میان ساحران (7) نیز کسانی پیدا می شوند که اخبار صادقه ای دارند، و می بینیم انسانی را که سهم الغیب (8) بر درجه طالعش، می باشد همان گونه است در بسیاری از اخبار خود، اگر چه در اکثر آن اخبار دروغ می گوید، و می بینیم اخبار نجومی را که گاهی مطابق امور است، اگر چه در بسیاری از آنها دروغ می گویند، وقتی که این همه نمونه ها مشاهده شده و محسوس باشند، اگر بگوئیم قرآن بر خلاف اینها دلالت می کند، این گفتار منجر به طعن در قرآن خواهد بود، پس دانستیم تاویل صحیح همان است که ما گفتیم.
گفتار بیضاوی
قاضی ناصرالدین بیضاوی که از مشاهیر علماء و متکلمین اهل سنت است در تفسیر آیه شریفه چنین گفته است: و استدل به علی ابطال الکرامات، و جوابه تخصیص الرسول بالملک و الاظهار بما یکون بغیر وسط، و کرامات الاولیاء علی المغیبات انما تکون تلقیا عن الملائکه، کاطلاعنا علی احوال الاخره بتوسط الانبیاء. (9)
ترجمه: با این آیه استدلال شده بر بطلان کرامات (اشاره به گفتار زمخشری است، و جواب آن این است که بگوئیم: در اینجا مقصود از رسول تنها فرشته است، و مقصود از آگاه ساختن از غیب، آگاه ساختن بدون واسطه است، کرامات اولیاء (و آگاهی یافتن آنها) از غیب با دریافت نمودن از فرشتگان است، مانند آگاهی یافتن ما از احوال آخرت که به توسط پیامبران حاصل می گردد.
این سخن از دانشمندی به مانند بیضاوی مایه شگفتی است که بگوید مقصود از رسول فرشته است، در صورتی که خود او در سطرهای قبلی همین مبحث رسول را به معنای پیامبر بشری گرفته و گفته: خدا رسول را از غیب آگاه می سازد که گواهی بر پیامبری او باشد. محیی الدین شیخ زاده که شرح و حاشیه مبسوطی بر تفسیر بیضاوی دارد، سخن بیضاوی را چنین شرح نموده.
و تقریر الجواب ان المراد بالرسول الملک، و بالاظهار ما یکون بغیر واسطه، فاللازم من الاستثناء ان یختص الاظهار بغیر واسطه بالملک، و ذلک لا ینافی اطلاع الاولیاء علی بعض من الغیوب تلقیا من الملائکه الهاماتهم الصادقه، و فیه بحث، لان تخصیص الرسول بالملک یستلزم ان یکون اطلاع کل واحد من الاولیاء و الرسول علی الغیب بواسطه الملک، فلا یکون اخبار الانبیاء عن المغیبات معجزه لهم، و قد اشتهر بین العلماء انه تعالی یطلع رسله علی ما یشاء من الغیب لیستدل علی نبوتهم بالایه المعجزه و هی الاخبار عن الغیب علی ما هو به، و الاظهر فی الجواب ان یقال: الرسول من البشر یتلقی من الملک بالذات، و الولی لا یتلقی بالذات، بل بواسطه تصدیقه بالنبی، فلا حاجه الی تخصیص الرسول بالملک، لان معنی الایه لا یطلع علی الغیب المخصوص به علمه الا الرسول من البشر، فانه تعالی یطلعه علیه بواسطه ان یتلقاه من الملک و بالذات، و لا یطلع الولی علیه بان یتلقاه من الملک بالذات، و ذلک لا ینافی ان یتلقاه من الملک بواسطه تصدیقه بالنبی - صلی الله علیه و آله و سلم، مع انه یجوز ان یتلقی النبی الغیب من غیر واسطه الملک، کما صرح به المصنف فی قوله تعالی آخر حمعسق: (و ما کان لبشر ان یکلمه الله الا وحیا) قال: ان المراد بالوحی ما یعم المشافه به، کما روی فی حدیث المعراج و الاسراء، فانه یدل علی انه تعالی قد اظهر النبی علی بعض المغیبات بلا واسطه، فکیف یجوز تخصیص الرسول بالملک؟. (10)
ترجمه: تقریر و شرح جواب بیضاوی چنین است: چیزی که به طور مسلم از استثناء (یعنی الا من ارتضی من رسول) فهمیده می شود این است که آگاه ساختن از غیب بدون واسطه، مخصوص فرشته گردد، و این منافات با مطلع شدن اولیاء بر بعضی از غیب با دریافت نمودن الهامات صادقه از فرشتگان ندارد، ولی این سخن جای بحث است، زیرا تخصیص رسول به فرشته (یعنی بگوئیم مقصود از رسول تنها فرشته است) مستلزم این است که آگاهی یافتن هر کدام از اولیاء و پیامبران از غیب به واسطه فرشته باشد، پس در این صورت اخبار پیامبران از غیب ها معجزه برایشان حساب نمی گردد، حال آن که مشهور در میان دانشمندان این است:
خدای تعالی آگاه می سازد پیامبرانش را از هر چیز غیبی که بخواهد تا استدلال کند بر نبوتشان با آن آیت معجزه و آن عبارت است از اخبار از غیب به معنای حقیقی خود، و اظهر در جواب این است که گفته شود: رسول بشری دریافت می کند و می گیرد غیب را از فرشته، بالذات، لکن ولی دریافت نمی کند از فرشته، بالذات، بلکه به واسطه تصدیق و ایمانش نسبت به پیامبر، پس نیازی نیست به تخصیص و تفسیر رسول به فرشته، زیرا معنای آیه چنین است: خدا آگاه نمی سازد از غیب مخصوص خودش جز رسول بشری را، پس او را مطلع سازد بر غیب به اینکه دریابد از فرشته، بالذات، لکن ولی را مطلع نمی سازد بر آن به اینکه دریابد از فرشته، بالذات، و آن منافات ندارد با اینکه ولی غیب را دریابد و بگیرد از فرشته (نه بالذات) بلکه به واسطه تصدیق و ایمانش نسبت به پیامبر - صلی الله علیه و آله - افزون بر این جواب، جایز است پیامبر غیر را بدون واسطه فرشته دریابد، چنانکه مصنف تصریح بدان نموده در تفسیر آیه شریفه (و ما کان لبشر ان یکلمه الله الا وحیا) و گفته: مراد از وحی چیزی است که گفتا با مشافهه را نیز در برگیرد، چنانکه در حدیث معراج و اسراء روایت شده است، پس این دلالت دارد بر اینکه خدای تعالی پیامبر را بر بعضی از مغیبات بدون واسطه مطلع ساخته است، با این توضیح، تخصیص و تفسیر رسول به فرشته چگونه جایز می گردد. خواننده عزیز، کلام شیخ زاده اگر چه خالی از غث و سمین نیست، ولی فوائد لطیفی نیز دارد که شایان تامل ودقت است.
کلام ابو السعود
ابوالسعود محمد بن محمد العمادی در تفسیر خود (ارشاد العقل السلیم الی مزایا القرآن الکریم) مشهور به تفسیر ابوالسعود، در تفسیر آیه شریفه گفته:
و لیس فیه ما یدل علی کرامات الاولیاء المتعلقه بالکشف، فان اختصاص الغایه القاصیه من مراتب الکشف بالرسل لا یستلزم عدم حصول مرتبه ما من تلک المراتب لغیرهم اصلا، و لا یدعی احد لاحد من الاولیاء ما فی رتبه الرسل علیهم السلام من الکشف الکامل الحاصل بالوحی الصریح. (11)
ترجمه: در این آیه چیزی نیست که دلالت بر نفی کرامات متعلق به کشف از اولیاء کند، زیرا اختصاص مرتبه نهائی از مراتب کشف به پیامبران، مستلزم این نیست که هیچ مرتبه ای از آن مراتب برای غیر آنان اصلا حاصل نگردد، و هیچ کس برای هیچ کدام از اولیاء ادعا نمی کند آن مرتبه ای را که پیامبران در کشف کامل حاصل شده با وحی صریح دارند.
سخن حقی بروسوی
شیخ اسماعیل حقی بروسوی در تفسیر خود سخن ابوالسعود را حرف به حرف تکرار نموده، به علاوه یک جمله کوتاه و پر معنا، می گوید: فیدخل فی الرسول وارثه (12) یعنی وارث پیامبر داخل در حکم اوست، یعنی به اذن الله تعالی از غیب آگاه می گردد.
گفتار حضرت علامه طباطبائی قدس الله روحه
علامه بزرگوار در تفسیر آیه شریفه می فرماید: معنای آیه این است که خدا عالم به کل غیب یعنی همه غیب ها است، به علمی که مخصوص خود اوست، پس کسی را بر غیب که مختص خود اوست مطلع نمی گرداند، و مفاد آن سلب کلی است، اگر چه بعضی از دانشمندان اصرار بر سلب جزئی بودن دارند، ظاهرا مقصود ایشان از بعضی، تفتازانی و آلوسی باشد، زیرا اولی در شرح مقاصد، و دومی در تفسیر خود گفته اند: سلب جزئی است.
و المعنی هو عالم کل غیب علما یختص به، فلا یطلع علی الغیب و هو محنص به احدا من الناس، فالمفاد سلب کلی و ان اصر بعضهم علی کونه سلبا جزئیا. (13) حضرت علامه می فرماید: جمله فلا یظهر علی غیبه احدا عامی است که با جمله الا من ارتضی من رسول تخصیص یافته، و این عام مخصص، تخصیص دیگری را از خود منع نمی کند. عموم قوله: (فلا یظهر علی غیبه احدا) لما خصص بقوله: (الا من ارتضی من رسول) عاد عاما مخصصا لا یابی تخصیصا بمخصص آخر. (14) سپس علامه بزرگ، مخصص های دیگر را ذکر فرموده، و به طور کلی بحث شریف و مبسوطی در تفسیر آیه شریفه ایراد نموده است، طالبین تفصیل به تفسیر المیزان مراجعه فرمایند.
تتمیم نفعه عمیم:
دیدیدم که غالب مفسران و دانشمندان اسلام آگاه شدن از غیب را - باذن الله تعالی - فقط مخصوص پیامبران نمی دانند، با آن تفصیلی که از نقل اقوال و مباحث به دست آمد، در این میان - همان گونه که پیشتر اشاراتی رفت - گروهی هستند که با یک جمود بر ظواهر آیات و با یک علم ناقص به مصداق حفظت شیئا و ضاعت عنک اشیاء وارد تفسیر کتاب الله می شوند، و با این همه نقص در علم و نظر تنگی و سوء فهم در معارف آسمانی، خود را قطب فلک تحقیق می دانند، و می گویند: اصلا جز پیامبران، خدا غیب را مطلقا در اختیار کسی قرار نمی دهد، افزون بر این همه گفتارها، چند نمونه از کسانی که - باذن الله تعالی - بر غیب مطلع شده اند و پیامبر هم نبوده اند، از خود قرآن یافتم، و خدای اکرم الاکرمین را بر این نعمت و هدایت شکرگزارم الحمد لله الذی هدانا لهذا و ما کنا لنهتدی لولا ان هدانا الله. یک نمونه مادر حضرت موسی - علی نبینا و آله و علیه الصلاه و السلام - است، در قرآن می فرماید: و اوحینا الی ام موسی ان ارضعیه، فاذا خفت علیه فالقیه فی الیم، و لا تخافی و لا تحزنی انا رادوه الیک و جاعلوه من المرسلین. (15)
ترجمه: به مادر موسی وحی کردیم که او را شیر ده، پس هر گاه بر وی بیمناک شدی او را در دریا بیفکن، و مترس و غم مخور، ما او را به تو باز آریم و از پیامبرانش قرار دهیم. اکنون باید از این آقایان پرسید: آیا سرنوشت این کودک که خدا از آن خبر می دهد، و مادر حضرت موسی را که پیامبر نیست بر آن مطلع می سازد مصداق غیب نیست؟ ما نمی گوئیم مقصود از وحی در و اوحینا الی ام موسی وحی بالمعنی الاخص است: بلکه مقصود وحی بالمعنی الاعم است، و در این خصوص بحثی نداریم، محل شاهد ما مطلع شدن غیر پیامبر بر غیب است - باذن الله - همان گونه که گفتیم. نمونه دیگر حضرت مریم - صلوات الله و سلامه علیها - است، در قرآن می خوانیم: اذ قالت الملائکه یا مریم ان الله یبشرک بکلمه منه اسمه المسیح عیسی بن مریم وجیها فی الدنیا و الاخره و من المقربین. (16)
ترجمه: به یادآور هنگامی را که فرشتگان گفتند: ای مریم خدا تو را مژده می دهد به کلمه ای از خودش که نام آن مسیح عیسی پسر مریم است، در دنیا و آخرت آبرومند، و از مقربان است. آیا حضرت مریم پیامبر بوده، یا سرنوشت فرزند عزیز و بزرگوارش که پیش از ولادت به مادر نوید داده می شود، مصداق غیب نیست؟
معنای اختصاص علم غیب به خدا
در قرآن آیات بسیاری دلالت دارند بر اینکه علم غیب مخصوص خدا است، مانند: و عنده مفاتح الغیب لا یعلمها الا هو (17)، قل انما الغیب لله (18)، و لله غیب السماوات و الارض (19)، یا از قول پیامبران نقل می کند که می گفتند: ما غیب نمی دانیم، اگر غیب می دانستیم خیر فراوان به دست می آوردیم، و امثال اینها، مقصود از این آیه ها چیست؟ تا آنجا که این فقیر می داند بهترین جواب و سخن را در این مورد، علامه طباطبائی بیان فرموده است، علامه می فرماید: قوله تعالی: (الا من ارتضی من رسول) استثناء من قوله: (احدا) و (من رسول) بیان لقوله: (من ارتضی) فیفید ان الله تعالی یظهر رسله علی ما شاء من الغیب المختص فالایه اذا انضمت الی الایات التی تخص علم الغیب به تعالی کقوله: (و عنده مفاتح الغیب لا یعلمها الا هو) و قوله: (و لله غیب السماوات و الارض) و قوله: (قل لا یعلم من فی السماوات و الارض الغیب الا الله) افا ذلک معنی الاصاله و التبعیه فهو تعالی یعلم الغیب لذاته، و غیره یعلمه بتعلیم من الله. (20)
ترجمه: گفتار خدای تعالی الا من ارتضی من رسول استثناء است از احدا و من رسول بیان من ارتضی است، پس از آیه استفاده می شود که خدای تعالی پیامبرانش را مطلع می سازد بر هم قسم از غیب مخصوص به خود که بخواهد، این آیه اگر ضمیمه گردد به آیاتی که علم غیب را به خدا اختصاص می دهند مانند این آیات (آیاتی که ذکر شد): معنای اصالت و تبعیت به دست می آید، به این معنا که خداوند تبارک و تعالی غیب را بالاصاله و بالذات می داند، غیر خدا غیب را بالتبعیه و به تعلیم خدا می داند. علامه پس از فاصله ای از کلام دوباره مساله اصالت را خاطر نشان کرده و می گوید: و به یظهر ان ما حکی فی کلامه تعالی من انکارهم الغیب ارید به نفی الاصاله و الاستقلال. (21)
ترجمه: با این بیان واضح و آشکار می گردد معنای آن گفتارهای پیامبران که در کلام خدا آمده که می گفتند ما غیب نمی دانیم، مقصودشان نفی اصالت و استقلال بوده است، یعنی ما بدون تعلیم و اراده حضرت حق غیب نمی دانیم.
آیا خداوند ائمه طاهرین را هم مانند پیامبران بر غیب مطلع می سازد؟
مقام امیر المؤمنین ویازده فرزند او - صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین - از همه پیامبران - جز رسول اکرم صلی الله علیه و آله که او اشرف خلق است - از جمیع وجوه بالاتر است، و این مساله مورد اجماع علماء امامیه و از جمله مسائل مفروغ عنه است (22)، علم غیب هم یکی از آن وجوه است، زیرا ائمه طاهرین - صلوات الله علیهم - وارثان اشرف و اعلم خلق از اولین و آخرین هستند، وارث پیامبر باید از هر لحاظ با او مشابهت داشته باشد، ختم رسل حیطه بر تمام موجودات دارد و کتاب نازل شده بر او جامع علوم و محیط به هر ظاهر و باطن است: (23)
نام احمد نام جمله انبیاء است               * * *               چون که صد آید نود هم پیش ماست
پس وارث او باید حیطه و اشرف بر عالم کونه داشته باشد. برای ایضاح بیشتر و محض نمونه به ذکر چند حدیث می پردازیم: در یک حدیث طولانی از امیر المؤمنین - صلوات الله علیه - که بخشی از آن وصف رسول اکرم و ائمه طاهرین - صلوات الله علیهم - می باشد، چنین روایت شده: و عرف الخلق اقتدارهم علی علم الغیب بقوله: (عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا) قال السائل: من هولاء الحجج؟ قال: هم رسول الله - صلی الله علیه و آله - و من حل محله من اصفیاء الله. (24)
ترجمه: و به مردم فهمانیده که آنان توانائی علم بر غیب دارند با گفتار خود: (آیه شریفه) سائل گفت: آن حجت ها کیانند؟ فرمود: آنها عبارتند از رسول خدا - صلی الله علیه و آله - و کسانی که جای او بنشینند از برگزیدگان خدا. محمد بن فضل هاشمی قضیه ای را در مورد حضرت رضا - صلوات الله علیه - نقل می کند که مجمل آن چنین است: امام - علیه السلام - نزد ابن هذاب خبری از غیب داد، که مربوط به خود ابن هذاب بود، او گفت: تصدیق نمی کنم، زیرا جز خدا غیب نمی داند، امام فرمود: او لیس انه یقول: (عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا: الا من ارتضی من رسول) فرسول الله صلی الله علیه و آله عند الله مرتضی، و نحن ورثه ذلک الرسول الذی اطلعه الله علی ما یشاء من غیبه، فعلمنا ما کان و ما یکون الی یوم القیامه. (25)
ترجمه: مگر خدا نمی گوید: (عالم الغیب...) رسول خدا - صلی الله علیه و آله - نزد خدا مرتضی (یعنی پسندیده است) و ما وارثان آن پیامبر هستیم که خدا او را بر هر قسم از غیبش که خواسته مطلع ساخته، پس دانستیم آنچه واقع شده و آنچه واقع می شود تا روز قیامت. ابو بصیر روایت می کند از حضرت باقر - علیه السلام - که فرمود: ان لله عز وجل علمین، علم لا یعلمه الا هو، و علم علمه ملائکته و رسله علیهم السلام، فما علمه ملائکته و رسله فنحن نعلمه. (26)
ترجمه: خدای عز وجل را دو علم است، علمی که نداند آن را جز خود او، و علمی که آن را به فرشتگان و پیامبران خود یاد داده، آنچه را بر فرشتگان و پیامبرانش تعلیم فرموده ما آن را می دانیم. ابوربیع شامی از حضرت صادق - علیه السلام - روایت کرده که فرمود: الامام اذا شاء ان یعلم علم. (27)
ترجمه: امام هر گاه بخواهد چیزی بداند، می داند. ابوبصیر می گوید: حضرت صادق - علیه السلام - فرمود: ای امام لا یعلم ما یصیبه و الی ما یصیر، فلیس ذلک بحجه الله علی خلقه. (28)
ترجمه: هر امامی که نمی داند به او چه می رسد و سرانجامش چیست، او حجت خدا بر خلقش نیست. عمرو بن سعید مدائنی از حضرت صادق - علیه السلام - روایت می کند که آن حضرت فرمود: اذا اراد الامام ان یعلم شیئا اعلمه الله ذلک. (29)
ترجمه: امام هر گاه بخواهد چیزی را بداند خدا آن را به او اعلام می کند. گروهی از یاران حضرت صادق - علیه السلام - می گویند: از آن حضرت شنیدیم که می فرمودند: انی لاعلم ما فی السموات و ما فی الارض و اعلم ما فی الجنه و اعلم ما فی النار، قال: ثم مکث هنیئه فرای ان ذلک کبر علی من یسمعه منه، فقال: علمت ذلک من کتاب الله عز وجل، ان الله عز وجل یقول: فیه تبیان کل شیء. (30)
ترجمه: به راستی من می دانم آنچه در آسمانها است و می دانم آنچه در زمین است، و می دانم آنچه در بهشت است و می دانم آنچه در دوزخ است، و می دانم آنچه بود و آنچه می باشد، سپس اندکی صبر کرد دید این سخن بر هر که شنید گران آمد، پس فرمودند من این را از کتاب خدا عز وجل دانستم، خدا عز وجل می فرماید: فیه تبیان کل شیء.
تبصره
احادیث در این معانی و مفاهیم از ساحت مقدسه ائمه طاهرین - صلوات الله علیهم اجمعین - بسیار نقل شده، در میان احادیث، احادیثی با این مضامین که ائمه فرمودند: ما غیب نمی دانیم وارد شده، جمع بین این دو دسته احادیث با آن اصلی است که از علامه طباطبائی نقل کردیم که این نفی ها و انکارها ناظر به دانستن غیب بالاصاله است، ائمه می فرمایند: اگر خدا غیب را در اختیار ما نگذارد ما غیب نمی دانیم. و این معنا بر کسی که مختصر تتبعی در قرآن و حدیث داشته باشد واضح و روشن است، و هر موحدی می داند که تمام امور در عالم هستی به اذن و اراده حضرت حق است. ائمه اطهار مقامشان از عقول ما خارج است، ما حتی در میان شاگردان آنها که مختصر نوری از مشکاه ولایت اقتباس نموده اند، و پیوسته اهل بیت عصمت را با زبان حال چنین خطاب می کنند:
از رهگذر خاک سر کوی شما بود               * * *                هر نافه که در دست نسیم سحر افتاد
کسانی وجود داشتند و دارند که اطلاعشان بر غیب - به اذن پروردگار متعال - به مرات ثابت شده است، در همین زمان ما یا قرب زمان ما بزرگانی مانند: حضرت آیه الله بهاء الدینی - دامت برکاته و اطال الله عمره الشریف - سید العلماء العارفین سید علی قاضی تبریزی، قبله الزهاد و العلماء آقا میرزا جواد آقا ملکی تبریزی، خاتم العرفاء و العلماء شیخ محمد بهاری، خاتم المجتهدین الاصفیاء حاج آقا جمال گلپایگانی، برهان الاصفیاء مرحوم حاج شیخ حسن علی نخودکی اصفهانی، زبده اهل اللطائف و اللوائح مرحوم شیخ رجب علی خیاط - قدس الله اسرارهم و افاض علینا من برکاتهم - و ده ها امثال این بزرگان که در طول قرون و اعصار آمده اند و کراماتشان و اینکه به مرات از غیب با خبر شده اند - باذن الله سبحانه و تعالی - از حد و حصر گذشته است.
نتیجه
وجود پر نور حضرت خاتم السفراء الالهیین و وارث الانبیاء و المرسلین، ثمره فواد الرسول و المفتلذ من مهجه الزهراء البتول، کهف المضطرین بقیه الله فی الارضین مولانا صاحب الزمان - صلوات الله و سلامه علیه و علی آبائه الطاهرین - باذن الله تعالی از تمام اسرار و نوامیس کون با خبر است و اشراف بر عوالم هستی دارد، و این است معنای و اطلعته علی الغیوب همان گونه که ملاحظه فرمودید ما دلائل فراوان از احادیث و تفاسیر سنی و شیعه در مورد مساله غیب آوردیم و اینها برای قانع ساختن و تفهیم اهل دانش و ارباب عقول سلیمه کافی است، ولی در خاتمه عرض می کنم نباید از مساله محرمیت غافل بود، عمق این قبیل مطالب با محرمیت روشن می گردد، ولایت اسراری دارد که بی محرمیت نتوان به آنها رسید - رزقنا الله تعالی و ایاکم تلک المرتبه انه جواد کریم.

پاورقی :
(1) تفسیر کشاف ط قاهره مطبعه الاستقامه ۵۰۶:۴.
(2) شرح مقاصد ط ترکیه ۲۰۳:۲.
(3) روح المعانی ۹۷:۲۷.
(4) فتح الباری ط بیروت ۲۹۱:۱۱.
(5) تفسیر فخر رازی ط مصر ۲۳۳:۸.
(6) هبه الله بن علی بن ملکا البلدی مکنی به ابوالبرکات و ملقب به اوحدالزمان از بزرگان فلاسفه و اطباء بوده و در بغداد سکونت می کرده، ظهیرالدین بیهقی او را فیلسوف العراقین خوانده، ابوالبرکات یهودی بوده و در برهه ای از عمرش اسلام آورده تاریخ و فاتش را ۵۴۷ و بعضی ۵۶۰ ه ق. گفته اند کتاب المعتبر او در ۳ جلد در هند چاپ شده و نسخ آن بسیار کم است، گروهی از مولفین به جای المعتبر، کتاب التعبیر نوشته اند و این نشان می دهد که کتاب را ندیده بودند و در نقل هائی که از این کتاب می شده نساخ یا خود مولفین این تصحیف را به وجود آوردند. - در جلد ۲ صفحه ۴۳۳ و ۴۳۴  کتاب المعتبر ط هند گفته: و علائق النفوس بالابدان قد تکون علی ما قیل غالبه قاهره للنفس، معرفه لها فی شغل البدن و ما یتبعه حتی تضعف ارادتها و رویتها و تتبع ارادتها طباعها، و قد تکون العلاقه ضعیفه لا تتملک من النفس الا القلیل من وسعها حتی تستولی الاراده و الرویه علی الطباع فی مثلها، فاذا کانت قوه الاولی ضعیفه ضیقه الوسع مع غرقها فی علاقتها صار الانسان الذی هی نفسه کالبهیمه فی عدم الرویه و ضعفها، و اذا کانت الثانیه قویه واسعه کان الانسان الذی هی نفسه کالملک فی قوته و قدرته بحسب ارادته و مقتضی رویته، کما نری من الناس من رویته و افکاره - و ان قویت - منصرفه الی احوال بدنه و دواعیه، لا تنفذ فیها و لا تنجذب الا الیها، و متی جذبت الی امر عقلی و تفکر نظری نبت عنه و انثنت بایسر دواعیها، فلا تستبعدن من هذا القیاس ان تکون من النفوس نفس تملک رویتها و طباعها و تتحکم علیه حتی تنشی بمشیئتها الی رویتها و تتوجه بوسعها الی ارادتها و تصرف طباعها فیما تشاء بالرویه، فتفعل فی اجسام اخری فعلا یقارب فعلها فی البدن المخصوص بها صلاحا او فسادا، کما تفعل اصابه العین فی اجسام اخری من شق اراضی و تفجیر عیون و هدم جبال و اسوار مما تحکی امثالها، الا تری ان من النفوس ماله بفطرته من الحکمه العزیزیه ما تصدق به احکامه و تخلص انظاده و تهتدی الی ما لا نسبه له الی ما علمه معلمه، و کیف تنفذ فی ذلک بغیر کلفه و لا مهل، بل تهتدی بقدر ما تنظر، فلا تضل و لا تتحیر؟ و المراه العمیاء التی رایناها فی بغداد و تکررت مشاهدتنا لها مذ مده مدیده قدرها ما یقارب ثلاثین سنه و هی علی ذلک الی الان، تعرض علیها الخبایا فتدل علیها بانواعها و اشکالها و مقادیرها و اعدادها، غریبها و مالوفها، دقیقها و جلیلها، تجیب علی اثر السئوال من غیر توقف و لا استعافه بشیء من الاشیاء، سوی انها کانت تلتمس ان یری الذی یسال عنه ابوها، او یسمعه فی بعض الاوقات دون بعض، و عند قوم دون قوم، فتتصور الدهماء ان الذی تقوله باشاره من ابیها، و کان بالذی تقوله من الکثره ما یزید علی عشرین کلمه اذا قیل بصریح الکلام الذی هوا الطریق الاخصر فی العباده من الاشاره، و هو ربما کان یقول اذا رای ما یراه من اشیاء کثیره مختلفه الانواع و الاشکال معا فی مره واحده کلمه واحده، و اقصاه کلمتین، و هی التی تکررها فی کل قول مع کل ما تسمع و تری، فیقول: سلها، او سلها تخبرک، او قولی له، او قولی باصغیره، و لقد عاندته یوما و حاققته فی ان لا یقول البته و اریته عده اشیاء فقال لفظه واحده، فقلت له: الشرط املک، فاغتاض واحتد طیشه عن ان یملک نفسه، فباح بخبیئه و قال، و مثلک یظن اننی اشرت الی هذا کله بهذه اللفظه الواحده؟ فاسمع الان، ثم التفت الیها واخذ یشیر باصبعه الی شیء و یقول تلک الکلمه، و هی تقول: هذا کذا و هذا کذا علی الاتصال من غیر توقف، و هو یقول تلک ما یقوله و هی تلک اللفظه الواحده بلحن واحد و هیئه واحده حتی ضجرنا و اشتد تعجبنا و راینا ان هذه الاشاره لو کانت تتضمن هذه الاشیاء لکانت اعجب من کل ما تقوله العمیاء، و مع ذلک فکان ما یغلط فیه ابوها تقوله علی معتقد ابیها، ثم تقول ما لا یعلمه ابوها من خبیئه فی الخبیئه، فکانت تطلع مع ما تطلع علیه علی ما نفس ابیها. و حکایاتها اکثر من ان تعد، و عند کل واحد منها ما لیس عند الاخر، لانها کانت تقول من ذلک علی الاتصال لکل شخص و شخص جوابا بحسب السئوال.
(7) باید توجه داشت به اینکه مقصود فخر رازی این نیست اولیاء و ساحران را در یک مرتبه قرار دهد، مقصود او صرفا ذکر مصداق و نمونه است از کسانی که از غیب به نحوی آگاهی می یابند، آگاه شدن اولیاء از مقیبات از راه تقرب و شرح و صدر و نورانیت است، و آگاهی یافتن ساحران از غیب از راه کفر و ظلمت و شیطان است، ساحر تا ده ها فرمان از شیطان نبرد نمی تواند یک عمل انجا دهد، حتی غیر ساحر نیز گاهی بازیچه دست شیطان می شود، بعضی از ارباب ریاضات غیر شرعی خود و شاگردانشان را طعمه شیطان قرار می دهند، بی چاره شاگرد خیال می کند سیر در ملکوت می کند غافل از اینکه صدها فرسنگ از معارف اهل بیت - صلوات الله علیهم - دور افتاده، مطلب در این باره بسیار است و خود رساله مستقلی لازم دارد. مطلب مهم دیگری در مورد کشف اولیاء باید مورد توجه قرار گیرد، و آن مساله محتوا در کشف و دانستن غیب است - باذن الله تعالی - اگر می بینیم یکی از اولیاء می گوید: فلانی فلان روز از سفر می آید، یا مریض خوب می شود، گم شده پیدا می گردد و امثال اینها، این خبرها، اولا بعد کاشفیت دارند، کشف از تقرب می کنند، البته در صورتی که ولی را خوب به ولایت شناخته باشیم، و ثانیا گاهی برای هدایت شخصی، یا قضاء حوائج مردم است که خود جزء سلوک آن بزرگان حساب می شود، وگر نه این محتواها برای یک ولی و مقرب مهم نیست، ای بسا کشفهای بزرگان محتواهائی داشته باشد که برای امثال ما نتوانند اظهار کنند.
(8) سهم الغیب از اصطلاحات علم نجوم است، در فرهنگ آنندراج جلد. ۲ صفحه ۴۸۲ ط لکهنو، گفته: به قاعده علم نجوم سهام بسیار است... و نیکوتر از همه سهم السعاده و سهم الغیب است، سهم السعاده حاملی است از فلک البروج که بعد از او از درجه طالع بر توالی بروج مثل بعد قمر باشد از شمس علی التوالی، مثلا هر گاه آفتاب در اول حمل و قمر در اول ثور باشد و در اول جوزا، طالع سهم السعاده اول سرطان است، و شمس در اول حمل و قمر در بیست و پنج درجه و بیست و چهار دقیقه حمل باشد، بیست و پنج درجه و سی و هشت دقیقه از میزان سهم الغیب است. مرحوم حاج ملا احمد نراقی - قدس سره - در خزائن گفته: سهم الغیب و آن نیز مثل سهم السعاده است، مگر اینکه در سهم الغیب به روز از ماه تا آفتاب گیرند و به شب از آفتاب تا ماه، بر عکس سهم السعاده است.
(9) تفسیر بیضاوی ط مصر محشی به حاشیه کازرونی ۱۵۶:۵.
(10) حاشیه شیخ زاده بر تفسیر بیضاوی ط دیار بکر ۵۶۱:۴.
(11) تفسیر ابوالسعود ۴۷:۹.
(12) تفسیر روح البیان ۲۰۱:۱۰.
(13) المیزان ۵۳:۲۰.
(14) المیزان ۵۶:۲۰.
(15) قصص: ۷.
(16) آل عمران: ۴۵.
(17) انعام: ۵۹.
(18) یونس: ۲.
(19) نحل: ۷۷.
(20) المیزان ۵۳:۲۰.
(21) المیزان ۵۵:۲۰.
(22) صدر المتالهین می فرماید: قد ثبت بالبراهین النیره و شواهد اهل البصیره، ان الکمیه الاتصالیه الزمانیه و هو یاتها الامتدادیه و ما یطابقها و ما یوازیها من الحوادث و الزمانیات و ما معها من الجواهر و الاعراض و الصور و الاشخاص کلها حاضره عند الباری جل اسمه و اهل القرب منه، و کلها متساویه الحضور لدیه، متوافقه المثول بین یدیه... و هذا مما لا یکشف الا لاهل البصیه.
(23) مثنوی دفتر اول.
(24) تفسیر نور الثقلین ۴۴۴:۵.
(25) تفسیر نور الثقلین ۴۴۴:۵.
(26) تفسیر نور الثقلین ۴۴۲:۵.
(27) نور الثقلین ۴۴۲:۵.
(28) نور الثقلین ۴۴۳:۵.
(29) نور الثقلین ۴۴۳:۵.
(30) مرآه العقول ۱۳۰:۳ - علامه مجلسی فرموده: (تبیان کل شیء) شاید نقل به معنا باشد؟ وگر نه در قرآن و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شیء است. مسود این اوراق می گوید: نقل به معنا شاید از ناحیه روای حدیث بوده است.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page