این جا گوشه ای از جهان است.
گوشه ای از تمام جهان که غربت زمین را یک جا انباشته است.
این جاست که داغ بهار را بر پیشانی کوچه های بنی هاشم حس میکنم.
این جاست که ناله های بی دریغ کائنات را از خشت خشت دیوارها میشنوی
این جاست که آواز هزار زنجره زخمی را شعله ور میبینی
این جاست که لعن گداخته در و دیوار را میشنوی
این جاست که باید زخم تو در توی شعله های کبود را فرو بریزی در جانت
این جاست که باید سرازیر شوی در اندوهان همیشگی
این جاست که باید در داغ بی کسی خاکستر شوی
این جا... زیر همین بقعه سبز آسمانی
روبه روی همین دیوارهای مرمرین
کنار همین ستونهای افراشته
این جا، آغاز غربت انسان است
این جا، آغاز مظلومیت است
این جا، ابتدای داغ های انباشته جهان است
این جا، بدایت زجر است.
این جاست که قالب تهی میکنی از روزهای منافقانه و خدنگ
این جاست که چشمانت شعله شعله میپوکد از هم
این جاست که دلت تکه تکه میسوزد و خاکستر میشود
این جا خانه بهشتی زهرا علیه السلام است.
با همان دقایق رازناک نیایش های شبانه اش
با همان عطر ملکوتی درهم فشرده اش
با همان نگاه های دردمندش
با همان مهربانی بی دریغش
با همان ناله های گداخته اش
این جا، پشت همین در نیمه سوخته، هیجده بهار یکجا به خزان نشست.
پشت همین در نیمه سوخته، استخوان در گلوگاه آفتاب نشست
پشت همین در نیمه سوخته، خار، چشمان آسمان را خلید
پشت همین در نیمه سوخته، اقیانوسهای جهان گریستند.
پشت همین در نیمه سوخته، یاسهای جهان ریشه دادند
این جا خانه شب های دلتنگی زهرا علیه السلام است.
این جا خانه ای است که فرشتگان، مقیم آستان مهربانی اش بودند.
خشت خشت این خانه از گل سرخ است.
خشت خشت این خانه از سلام و صلوات است.
این جا، پشت همین در نیم سوخته، تمام مردانگی جهان، یکجا بغض کرد و درهم فروشکست.
روبه روی همین ستونهای افراشته...
زیر همین آسمان سبز...
تمام درختان جهان موپریشان کردند.
تمام آبهای جهان شعله ور شدند.
مریم سقلاطونی