إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آَمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ(مائده:55) قال رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم): ألست أولى بالمؤمنين قالوا بلى قال اللهم من كنت مولاه فعلى مولاه (مسند احمد: ج1، ص118) اميرالمؤمنين علی(علیه السلام)، تنها رهبر و ولی مومنان بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)
هنگامیکه در محفلی سخن از واقعه غدير به ميان میآيد, اولين جملهای که به اذهان خطور میکند,کلام شريف رسول مکرم اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) است که خطاب به از حج برگشتگان فرمود: (من كنت مولاه فعلى مولاه). ما دراينجا به روش قبل يعنی به صورت خلاصه, اين کلام رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) را مورد بررسی قرار میدهيم و شبهات پيرامون آن را جواب خواهيم داد. (بررسی سند حديث) اين حديث شريف به اذعان و اعتراف علمای بزرگ اهل سنت در حد تواتر است.(1) حديث متواتر, به حديثی گفته میشود که آنقدر توسط راويان نقل شده باشد که به صدور آن از پيامبر و يا معصومين (عليهم السلام), قطع پيدا شود. طبق نظر علامه امينی اين حديث شريف از 110 تن از صحابه بزرگ پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است.(2) ترمذی بعد از نقل حديث, آن را حسن میداند(3) . حاکم نيشابوری در المستدرك, حديث را صحيح میداند.(4) هيثمیدر مجمع الزوائد, به نقل از بزرگان, روايت را ثقه میداند.(5) ابن حجر میگويد: اين حديث را ترمذی و نسائی نقل کردهاند و جدّا از طرق زيادی نقل شده است.(6) ابن ابی عاصم میگويد: حديث در نهايت صحت است.(7) خود ابن ابی عاصم از 22 طريق, اين حديث را نقل کرده است.(8) ابن عبدالبر, روايت را از بريده, ابوهريره, جابر, براءبن عازب و زيد بن ارقم از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرده است.(9) از مطالب فوق و دهها و بلكه صدها مطلب از بزرگان اهل سنت آشکار میشود که اين حديث,حديثی معروف, متواتر و بدون هيچ منکِری است. بعضی از مخالفين میگويند, بخاری درصحيح خود, روايت را نقل نکرده است. در جواب گفته میشود وی در کتاب التاريخ الکبير خود اين حديث را نقل کرده است.(10) (شبهات وارد شده به حديث) با توجه به اينكه, منکرين ولايت اميرالمؤمنين(علیه السلام) نتوانستند وجودِ اين حديث را به واسطه تواترِ آن زير سؤال ببرند, به دلالت آن هجوم آوردند و شبهات مختلفی را بر دلالت اين حديث به معنای خلافت و رهبریِ اميرالمؤمنين علی(علیه السلام) بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) وارد کردند. از مهمترين شبهات وارد شده, آن است که چرا اميرالمؤمنين(علیه السلام) در طول زندگی خود برای اثبات حقانيت خود به اين حديث استناد نکردند؟ در جواب گفته میشود که ايشان در طول 25 سال خانهنشينی و حتی در زمان خلافت خود بارها به اين حديث استناد کردهاند. بعد از شهادت پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در مناظرهای به عنوان مخالفت با خلافت ابوبکر در مسجد النبی(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: آيا بايد پيکر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) را بر روی زمين رها میکردم و قبل از کفن و دفن, بر سر جانشينی وی نزاع میکردم؟ مسأله خلافت چنان روشن بود که گمان نمیکردم کسی در صدد دستيابی به آن باشد. مگر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) در روز غدير حجّت را بر مردم تمام نکرد؟([11]) در جای ديگر پس از 7 روز از رحلت پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و واقعه سقيفه و وقتی که از جمع آوری قرآن فارغ شد, به ميان مردم رفت و خطبهای خواند که به خطبه وسيله مشهور شد و در آن, واقعه غدير و حديث (من کنت مولاه ...) را به مردم يادآوری کرد.(12) پس از قضيه سقيفه و زمانی که خليفه اول در صدد دلجويی از ايشان بود, امام(علیه السلام) به او فرمود: تورا به خدا سوگند میدهم آيا به استناد حديث رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) در روز غدير, من مولای تو و مسلمانان هستم يا تو؟ ابوبکر جواب داد. تو هستی.(13]) حاكم نيشابوری روايتی نقل میکند که در قضيه جنگ جمل اميرالمؤمنين(علیه السلام) با طلحه ملاقات داشت و به او فرمود: تو را قسم میدهم آيا شنيدهای که پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: (من کنت مولاه فعلی مولاه...؟) گفت: بله شنيدهام. امام فرمود: پس چرا با من میجنگی طلحه جواب نداد.(14) عبدالرحمن بن ابی ليلی میگويد: با علی در رحبه بودم و ميان مردم میفرمود: شما را قسم میدهم هرکه از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) شنيده که در روز غديرخم فرموده (من کنت مولاه ...) پس برخيزد و شهادت دهد. عبدالرحمن میگويد: 12 نفر از اهل بدر به پا خواستند و گفتند ما شهادت میدهيم که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) در روز غديرخم فرمود: آيا من سزاوارتر از مومنان بر مومنان نيستم و همسرانم مادران آنان نيستند؟ ما گفتيم: بله ای رسول خدا. پس فرمود هر که من مولای اويم، علی مولای اوست. خدايا دوستدارانش را دوست بدار و با دشمنانش دشمن باش. (15) طبرانی روايت فوق را از زيد بن ارقم نقل میکند و شهادت دهندگان را 16 نفر میداند. سپس از او نقل میکند که پس از آن, اميرالمؤمنين(علیه السلام) هر که اين حديث را کتمان کرد, نفرين نمود.(16) همچنين احمد بن حنبل آن را از راذان بن عمر نقل کرده است.(17) احمد در جای ديگر میگويد: امام(علیه السلام) برای اين حديث شاهد طلب کرد و 5 تا 6 نفر از جای برخواستند و بر اين حديث شهادت دادند.(18) همچنين نسائی نيز اين روايت را نقل کرده است.(19) از روايات فوق معلوم میشود که امام(علیه السلام) بارها بر اين حديث برای اثبات حقانيت خود استناد کردهاند و ادعای مخالفان, ادعايی موهوم است. از ديگر شبهاتی که مطرح میشود اين است که گفته میشود پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) حديث را در روز غدير خم بيان نکرده است. ما در اينجا منابع دست اوّل از علمای اهل سنت که به طور صريح, اين روايت را در روز غدير خم نقل کردهاند میآوريم: مسند احمد, روايت سعد بن ابی وقاص در مستدرک حاکم نيشابوری, مجمع الزوائد هيثمی, عمدة القاری العينی, المعيار و الموازنه ابو جعفر اسکافی معتزلی, المصنف ابن ابی شيبه, السنة ابن ابی عاصم, السنن الکبری نسائی, خصائص اميرالمؤمنين نسائی, مسند ابی يعلی, المعجم الکبير طبرانی, مسندالشاميين طبرانی, الاستيعاب ابن عبدالبر, شرح نهج البلاغه ابن ابی الحديد, الرياض النضرة محب طبری, تخريج الاحاديث والآثار زيعلی, کنزالعمال متقی هندی و دهها منبع ديگر از منابع اهل سنت. با اين تعداد منبع و حتی بيشتر نيز آشکار میشود که اين حديث, در منطقه غدير خم و هنگام برگشتن از اعمال حج بيان شده است. از جمله شبهاتی که حول محور اين حديث بيان شده و میتوان گفت که مهمترينِ اين شبهات میباشد, در باب معنای کلمه مولی است. اهل سنت مدعی هستند که اين کلمه دلالت بر معنای رهبری و خلافت بعد از پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نمیکند. در جواب گفته میشود که کلمه مولی, به 10 معنا در زبان عربی به کار رفته است, از جمله دوست, ناصر, صاحب اختيارِ بنده (غلام), بنده (غلام), پسر عمو و رهبر و صاحب اختيار مردم. از طرفی, حديث غدير بر اساس اکثر مصادر اينطور آمده است: قال رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم): الست اولی بالمؤمنين من انفسهم قالوا بلی قال فمن کنت مولاه فعلی مولاه الی آخر حديث). اگر قرار بود که کلمه مولی, معنای دوست بدهد يعنی علی دوست مومنين است. چه لزومی داشت که پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) قبل از آن بفرمايد: ألست اولی بالمؤمنين من انفسهم؛ يعنی من به مؤمنين بر خودشان اولويت دارم؟ همچنان که خود اين جمله دلالت بر رهبری پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بر مسلمانان دارد, لذا کلمه مولی هم به معنای رهبری اميرالمؤمنين علی (علیه السلام) بر مردم است. همانطور که پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در حديث ديگری میفرمايد: (علی ولی کل مومن من بعدی؛ علی, صاحب اختيار هر مومنی بعد از من است)(20) که به دليل وجود کلمه (من بعدی), اين حديث دلالت بر خلافت و رهبری اميرالمؤمنين(علیه السلام) بر مردم دارد. زيرا پُرواضح است که ايشان قبل از رحلت پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نيز دوست مؤمنين بوده است و معنا ندارد که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) بخواهد بر اين مسأله تأکيد کند. از طرفی پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) حکيم است و عمل عبث و بیهدف انجام نمیدهد. آيا درست است که ايشان, جمعيتی بالغ بر بيش از 100 هزار نفر را, در حالی که خسته از اعمال حج بودند, در يک روز بسيار گرم و زير آفتاب سوزان حجاز گردهم جمع کند و آنان را 3 روز معطل کند, تا آخر بخواهد به مردم اعلام کند که ای مردم علی را دوست بداريد؟ اگر خواننده محترم بجای مسلمانان حاضر در آنجا بود با خود نمیگفت که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) لازم نبود آنقدر برای گفتن اين مطلب ما را اذيت کند و وقت ما را تلف کند!؟ اينکه پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بخواهد بگويد علی را دوست بداريد, آن را در يک لحظه میتوانست بيان کند و لازم به اين همه مقدمهچينی نبود چه لزومی داشت که دستور دهد عقب افتادگان از کاروان برسند و جلو رفتگان برگردند؟ پس به طور حتم مطلب مهمتری بود که بايد رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به مردم بيان کند. اگر اين اتفاق درباره يکی از خلفای سه گانه صورت گرفته بود آيا اهل سنت آن را دلالت بر اعلام خليفه بعد از پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) قلمداد نمیکردند. خداوند متعال به ما انسانها چيزی به نام وجدان عنايت کرده است. (فاعتبروا يا اولی الألباب). آيا عاقلانه است که تصور کنيم ابوبکر و عمر برای خلافت بعد از خود برنامهريزی کردهاند اما رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) با اين همه زحمتی که برای اسلام کشيدهاند, آن را به حال خود رها کنند. زمانی که پادشاهان سعودی خود را ولی امر میدانند و برای خود وليعهد و حتی ولیِ وليعهد تعيين میکنند اين عملشان درست است اما برای پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) اين عمل صورت نگرفته است. میشود گفت آنان عاقلتر از پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بودند؟! اينان ظاهراً دلسوزتر از خدا برای دين خدا هستند چون برای پابرجا ماندن دين خدا بعد از خود ولی امر تعيين میکنند, ليكن خدا برای پابرجا ماندن دين خود به فکر جانشين برای پيامبرش نيست؟؟ {سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يَقُولُونَ عُلُوًّا كَبِيرًا؛ او منزه است، و از آنچه دربارهاش میگويند برتر و بالاتر است}(21) راستی چطور اينجا, ولی امر معنای حاکم و رهبر میدهد اما در روز غدير معنای دوست؟! از جمله دلايل ديگر براينکه کلمه مولی در اين حديث دلالت بر رهبری و حکومت میکند, شعرحسان بن ثابت است که در حضور رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم), خطاب به اميرالمؤمنين عرض کرد: (يناديهم يوم الغدير نبيهم * بخم واسمع بالرسول منادياً *فقال من مولاکم ووليکم تا آنجايی که گفت:رضيتک من بعدی اماماً و هادياً؛ پيامبرشان در روز غديرخم ندا داد و کلام رسول خدا را بشنو که گفت چه کسی صاحب اختيار شماست... من به امامت و راهنمايی تو راضی شدم).(22) شاعر وقتی میخواهد واقعهای را به شعر درآورد, آنچه ديده و شنيده و برداشت کرده را بيان میکند, در شعر فوق نيز, حسان بن ثابت از اتفاق غدير و بيان رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم), حکومت و امارتِ اميرالمؤمنين(علیه السلام) را برداشت کرده بود. همچنين خود امام(علیه السلام) در نامهای به معاويه در قالب شعری میفرمايد: پيامبر در روز غدير خم مرا صاحب اختيار مردم قرار داد و به حکم من رضايت داد و ولايت مرا بر شما واجب کرد.(23) از جمله دلايل ديگر بر معنای صاحب اختياری مردم و حکومت, آيه شريفه {إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آَمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ؛ ولىّ شما، تنها خدا و پيامبر اوست و كسانى كه ايمان آوردهاند: همان كسانى كه نماز برپا میدارند و در حال ركوع زكات میدهند}(24) میباشد. در دلالت آيه بر ولايت و رهبری بايد گفت: اولاً طبق نظر بسياری از علمای اهل سنت مانند طبرانی در المعجم الاوسط, حاکم در معرفة علوم الحديث, زيعلی در تخريج الاحاديث, مقاتل بن سليمان و ابن ابی حاتم در تفاسير خود, جصاص در احکام القرآن(25) و دهها منبع ديگر, اين آيه در حق اميرالمؤمنين علی(علیه السلام) نازل شده است. ثانياً کلمه (إنما) در دستور زبان عربی, دلالت بر حصر چيزی برای کسی يا چيزی و نفی حکم برای غير آن میکند و معنای فقط و فقط میدهد. با دلايل فوق معلوم میشود که حکم ولايت در آيه, مخصوص به خدا و رسولش و علی بن ابی طالب(علیه السلام) است و چون معنای دوستی, به بسياری از مؤمنين اطلاق میشود و مخصوص فرد خاصی از آنان نيست پس در اينجا به معنای رهبری و صاحب اختيار بودن است. دليل ديگر بر اينکه مولی, معنای رهبر میدهد, جمله عمر بعد از اعلام پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) است که گفت: (بخ بخ لک يابن ابی طالب اصبحت مولای و مولی کل مسلم؛ تبريک بر تو ای علی که مولای من و مولای همه مسلمانان گشتهای.)(26) اگر مولی, معنای دوستی میداد, ديگر چه لزومی داشت که عمر بابت اين مسأله به اميرالمؤمنين(علیه السلام) تبريک بگويد؟ از مطالب گفته شده نتيجه میگيريم که اوّلاً حديث (من کنت مولاه ...) در غدير خم و در اجتماع مسلمانان بيان شده و ثانياً, از آن, غير از معنای خلافت و رهبری امت, بعد از پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم), امر ديگری فهميده نمیشود. خداوند ما را متمسک به ولايت اميرالمؤمنين و فرزندان معصومش (عليهم السلام) قرار دهد و در راه راست که همان راه علی است ثابت قدم نگاه دارد.
والسلام عليکم و رحمة الله و سلام علی المرسلين. سيد محمد جواد موسوی دفتر آيت الله سيد عبدالصاحب موسوی ـ اهواز ذی الحجه 1438 ـ شهريور 1396
منابع:
([1]) رسالة طرق حديث من كنت مولاه (ذهبی): ص11 و تفسيرآلوسی: ج6, ص195.
([2]) الغدير(علامه امينی): ج1, ص14 ـ 62.
([3]) السنن الترمذی: ج5, ص297.
([4]) المستدرک (حاکم نيشابوری): ج3, ص110.
([5]) مجمع الزوائد (هيثمی): ج9, ص103.
([6]) فتح الباری: ج7, ص91.
([7]) السنة (ابن ابی عاصم): ص552.
([8]) همان: ص590 ـ 593.
([9]) الاستيعاب: ج3, ص108.
([10]) التاريخ الكبير (بخاری):ج4, ص193.
([11]) الاحتجاج (طبرسی): ج1, ص184.
([12]) الکافی: ج8 , ص26.
([13]) الخصال(صدوق): ص548 و ارشاد القلوب: ج2, ص264.
([14]) المستدرک (حاکم نيشابوری): ج3, ص371.
([15]) مسند ابی يعلی موصلی: ج1, ص428؛ تاريخ مدينه دمشق: ج42, ص206 و اسد الغابه: ج4, ص28.
([16]) المعجم الکبير(طبرانی): ج5, ص170.
([17]) مسند احمد بن حنبل: ج1, ص84 .
([18]) همان: ج5, ص366.
([19]) سنن الکبری (نسائی): ج5, ص134 و خصائص اميرالمومنين(نسائی): ص96. ([20]) مناقب ابن مغازلی: ص191؛ السنن الترمذی: ج5, ص296 و المصنف (ابن ابی شيبة): ج7, ص504.
([21]) سوره اسراء: آيه43.
([22]) مناقب ابن مردويه: ص121؛ مقتل الحسين(خوارزمی): ص26؛ فرائد السمطين(جوينی): ج1, ص 46 و تذکرة الخواص: ج1, ص22.
([23]) فرائد السمطين(جوينی): ج1, ص241 والنعيم المقيم (عمربن محمد بن عبد الواهب): ورقه40 (نسخه خطی) ([24]) سوره مائده: آيه55.
([25]) المعجم الاوسط (طبرانی): ج6, ص218؛ معرفه علوم الحديث (حاکم): ص102؛ تخريج الاحاديث والآثار: ج1, ص409؛ تفسيرمقاتل بن سليمان: ج1, ص307؛ تفسير ابن ابی حاتم: ج4, ص1162 و احکام القرآن (جصاص): ج2, ص557.
([26]) تاريخ بغداد: ج8, ص284؛ تاريخ مدينه دمشق: ج42, ص233؛ البدايه والنهايه: ج7, ص386 واحاديث مختاره (ذهبی): ج1, ص78.