متن ادبی « شکایت دارم »

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

گلایه می‏کنم از دیوارهای سرد و خاموش مدینه، از این کوچه ‏ها که آشنای دیرینه ‏اند با حضور روشن تو، از این خشت‏ها که لب فرو بسته ‏اند؛ حال آنکه بارها سلام و تحنیت پر مهر پیامبر، به تو و خاندانت را شنیده ‏اند. از این آسمان افسرده و محزون که شاهد بود حبیب خدا، کلام الهی را بر در خانه شما تلاوت می‏کرد: «انما یرید اللّه‏ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرا».
گلایه دارم از چشمان سرخ این آفتاب که هنوز بعد تو، دیده به این کوچه‏ های تهی از عطر یاس می ‏دوزد.
شکوه می‏کنم از ملاقات سرخ در و دیوار خانه با سینه پاک تو که هنوز جای بوسه پیامبر بر آن تازه بود.
به ستاره ‏ها گفته ‏ام برایت آرام بگریند تا آزرده نشوی. به ماه سپرده ‏ام شیون چشم ‏هایش را پنهان کند تا نشان قبر تو، از دیدگان شب مخفی بماند. کودکانت، ناله یتیمی را در بغض گلوهاشان فرو می‏برند تا تو را مخفیانه غسل دهم و به دستان سپید پدرت بسپارم.
به زمین سفارش کرده ‏ام پیکر مجروح یاس را آرام در آغوش بگیرد.
فاطمه جان! «بعد تو اندوه من جاودانه و شب‏ هایم شب زنده ‏داری است، تا آن روز که خدا خانه زندگی تو را برای من برگزیند».

فاطره ذبیح ‏زاده