و حالاـ من که نه ـ یک ماهی سرگرم با توفان *** به اسم شعر میجوید تو را در قرنها توفان
برای این سفر، از دشنه ها تا ساحل زخمت *** تمام پلکها کشتی شدند و ناخدا، توفان!
درست است آبروی آسمان، مدیون بالت بود *** حرامم کرده اما بعد تو پرواز را، توفان
ولی تا چادرت هفت آسمان، کفشت زمین باشد *** چگونه میتواند خم کند با در، تو را توفان
جنون با لهجه ای ساکت هیاهو را صدا میزد *** و دستاس و در و دیوار میگفتند: یا توفان!
اگرچه خرد شد دل، شب که پهلویت شکست ای خوب *** تحمل میکنم این زخم را تا صبح، تا توفان
همین فردا که سمت تربت آیینه می آید *** به من میگوید این شعرت چه فرقی داشت با توفان
محبوبه زارع
اهل بیت علیهم السلام
شعر « توفان »
- بازدید: 3420