آیا می توان ثواب گریه بر سید الشهداء علیه السلام را با عقل ناقص سنجید ؟

(زمان خواندن: 2 - 4 دقیقه)

مرحوم علامه مجلسی ره می گوید: بعضی از بزرگان در تألیفاتشان از سید علی حسینی نقل کرده اند که گفته: من در مشهد الرضا (علیه السلام) ساکن بودم. با عده ای از مؤمنین در روز عاشورا مشغول عزادارای بودیم که یکی از آنان مقتل خوانی میکرد و روایتی خواند که امام باقر علیه السلام فرموده: «هرکس در مصائب امام حسین علیه السلام اشک از چشمش خارج شود، حتی اگر به اندازه بال مگس باشد، خداوند گناهان اورا میبخشد اگر چه به اندازه کف روی دریا باشد.» در آن جمع یک جاهل مدعی علم بود. تا این روایت را شنید گفت اینها دروغ است و باعقل سازگار نیست. بین ما بحث شد و او قانع نشد و اصرار بر تکذیب داشت و با آن حال جدا شدیم و به خانه رفتیم. آن شخص روز بعد گفت: در خواب دیدم که هنگام قیامت است و ترازوی اعمال و حساب و کتاب و هول و‌ هراس قیامت. من تشنه شدم بقدری که نزدیک بود هلاک شوم. دیدم یک حوضی که بسیار وسیع است و طول و عرض آن معلوم نیست نمایان شد. با خود گفتم‌ حوض کوثر است. برای رفع عطش به سمت آن حوض رفتم و دیدم یک زن و دو مرد که همگی سیاه پوشیده و‌ گریان و محزون بودند آنجا ایستاده اند. پرسیدم اینان چه کسانی هستند؟ گفتند رسول اکرم اسلام و امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا سلام الله علیهم اجمعین هستند. گفتم چرا سیاه پوشیده اند؟ گفتند مگر نمیدانی روز عاشورا است و زمین و آسمان محزون و گریان است! من رفتم خدمت حضرت زهرا (سلام الله علیها) گفتم من تشنه ام و آبم دهید. ایشان به من تندی کرد و فرمود: آیا تو بودی که ثواب اشک بر فرزند مظلوم و شهیدم حسین را انکار کردی؟ خدا قاتلانش و کسانی که او را از آب منع کردند لعنت کند. من از خواب پریدم و لرزان و ترسان بودم. و بسیار استغفار میکردم. حال آمده ام به هرکس که در آن جمع بود و در حضورش انکار روایت کردم، این موضوع را بگویم و اظهار پشیمانی کنم.
منبع : بحارالانوار، مؤسسة الوفاء : ج 44ص 293

متن عربی روایت :
ورأيت في بعض مؤلفات أصحابنا أنه حكي عن السيد علي الحسيني قال: كنت مجاورا في مشهد مولاي علي بن موسى الرضا عليها السلام مع جماعة من المؤمنين، فلما كان اليوم العاشر من شهر عاشورا ابتدأ رجل من أصحابنا يقرأ مقتل الحسين عليه السلام فوردت رواية عن الباقر عليه السلام أنه قال: من ذرفت عيناه علىمصاب الحسين ولو مثل جناح البعوضة غفر الله له ذنوبه، ولو كانت مثل زبد البحر. وكان في المجلس معنا جاهل مركب يدعي العلم، ولا يعرفه، فقال: ليس هذا بصحيح والعقل لا يعتقده وكثر البحث بيننا وافترقنا عن ذلك المجلس، وهو مصر على العناد في تكذيب الحديث، فنام ذلك الرجل تلك الليلة فرأى في منامه كأن القيامة قد قامت، وحشر الناس في صعيد صفصف لا ترى فيها عوجا ولا أمتا وقد نصبت الموازين، وامتد الصراط، ووضع الحساب، ونشرت الكتب، وأسعرت النيران، وزخرفت الجنان، واشتد الحر عليه، وإذا هو قد عطش عطشا شديدا وبقي يطلب الماء، فلا يجده، فالتفت يمينا وشمالا وإذا هو بحوض عظيم الطول والعرض، قال: قلت في نفسي: هذا هو الكوثر فإذا فيه ماء أبرد من الثلج وأحلى من العذب، وإذا عند الحوض رجلان وامرأة أنوارهم تشرق على الخلائق، ومع ذلك لبسهم السوادوهم باكون محزونون فقلت: من هؤلاء؟ فقيل لي: هذا محمد المصطفى، وهذا الإمام علي المرتضى، وهذه الطاهرة فاطمة الزهراء فقلت: ما لي أراهم لابسين السواد وباكين ومحزونين؟ فقيل لي: أليس هذا يوم عاشورا، يوم مقتل الحسين؟ فهم محزونون لأجل ذلك. قال: فدنوت إلى سيدة النساء فاطمة وقلت لها: يا بنت رسول الله إني عطشان، فنظرت إلي شزرا وقالت لي: أنت الذي تنكر فضل البكاء على مصاب ولدي الحسين ومهجة قلبي وقرة عيني الشهيد المقتول ظلما وعدوانا؟ لعن الله قاتليه وظالميه ومانعيه من شرب الماء؟ قال الرجل: فانتبهت من نومي فزعا مرعوبا واستغفرت الله كثيرا، وندمت على ما كان مني وأتيت إلى أصحابي الذين كنت معهم، وخبرت برؤياي، وتبت إلى الله عزوجل