شکوفه ها، شگفت زده از طراوات نوزادي شدند که عطر خدا را به همراه داشت و ستارگان، خيره در سيماي طفلي شدند که نور آفريدگار در آن باز تابيده بود و خديجه شادمان از ولادت دختري که بوي عصمت مي داد و طعم بهشت.
زن هاي مکه، خديجه را در واپسين لحظه ها و با همه دردهايش وانهادند، تا انتقام همراهي اش با رسول خدا(ص) را از او بستانند؛ بي خبر از آنکه زناني به رنگ خدا و به بوي بهشت، چشم به راه تولد نورند، تا خود را به عطر او متبرّک و دامان خود را قنداقه اين نوزاد آسماني کنند. و اين گونه، فاطمه بر روي فرشي از شکوفه هاي آسماني پا به زمين گذاشت تا به هستي رونقي دگر بخشد و خاکيان را به ملکوت پيوند زند.
ناطقه مرا مگر روح قُدس کند مدد *** تا که ثناي حضرت سيده نسا کند
فيض نخست و خاتمه، نور جمال فاطمه *** چشم دل از نظاره در مبدأ و منتهي کند
«مفتقرا» متاب رو از در او به هيچ رو *** زانکه مس وجود را فضّه او طلا کند
سيد محمود طاهري