متن ادبی « عطر سلام »

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

« عطر سلام »

هر صبح، پیش از طلوع آفتاب به تو سلام می‏دهم؛ پیش از آنکه روز از ماه پیشانی‏ات تابیدن آغاز کند. هر صبح، نفس‏هایم را در عطش رودها سرازیر می‏کنم، شاید صدای جاری رودها، عطر سلام‏هایم را در پیش قدم‏هایت جاری کند.
شاید تو در دورترین نقطه نزدیک به ما ایستاده‏ای، اما بوی اشک‏هایت، همیشه به ما می‏گویند که همین نزدیکی‏هایی؛ خیلی نزدیک‏تر از همین نفس‏هایی که همیشه تشنه شنیدن عطر کلامت بوده‏اند. خیلی نزدیک‏تر از همین ستاره‏های غریبانه اشک‏هایی که راه گونه‏ها را بهتر از هر ابری می‏دانند. تو دورترین سروی هستی که سایه‏ات را بر سر ابدیت ما گسترانیده‏ای!
تو کهن‏ترین عشقی هستی که در جان‏های همیشه عاشق ما، از ازل ریشه داشته است. من بوی تو را پیش‏تر از آنکه بوی باران را بشناسم، استشمام کرده‏ام.
من نام تو را سال‏ها پیش از آنکه زمین آفریده شود، خواب دیده‏ام.
تو کهن‏ترین توفانی هستی که کشتی‏های عشق را به تلاطم درآورده است. من مهربانی تو را از تمام پرنده‏ها پرسیده‏ام. حتی همه خیابان‏های این شهر، به جاده زیر قدم‏های تو منتهی می‏شوند.
من ایمان دارم که تو فردا، پیش از خورشید طلوع خواهی کرد
عباس محمدی

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page