متن ادبی « عطر حضور »

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

« عطر حضور »

وقتی آوای جدایی بر دل‏ها و نوای وداع بر لب‏ها نواخته شد، نگاه‏ها در پیچ و خم جاده‏های تنهایی، سکوت کردند و زمان برای بدرقه گام‏هایت ـ غمگنانه ـ متوقف ماند، اما خاک، هنوز هم از عطر حضورت سرشار است.
تو می‏آیی از پس ثانیه‏های سرشار از امید و بیم؛
بیم از دیر آمدنت،
و امید برای وصلی دوباره.
تو می‏آیی از پشت لحظه‏های دور؛ تا تلخی درنگ در لحظه‏های بی‏تو بودن را به فراموشی بسپاریم و با تو بودن را به لبخند بنشینیم.
تو می‏آیی؛ همچون آفتاب که از پس تاریکی شبی طولانی، روز را به ارمغان می‏آورد و نوید صبحی دیگر را به ما می‏دهی.
کاشکی سکوت سنگین زمین و زمان، با شیهه اسب‏های سپید یاران سبزپوش و آسمانی‏ات بشکند!
کاشکی صدایت از پشت دیوارهای بلند فاصله، در دل‏ها طنین افکند!
کاشکی...
تو می‏آیی؛
این را دلم می‏گوید که عاشق است.
نفیسه بابایی

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page