متن ادبی «تو می‏آیی»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

«تو می‏آیی»

سلام به شعبان؛ ماهی که ستاره‏ها همگی بر مدارش چشم دوخته‏اند و در این قصه‏ی دنباله دار سوخته‏اند.
و سلام بر تو و نجات سبزی که در تو جاری است.
سلام بر تو و مهربانی‏ات.
سلام بر تو که ذرات با تو در تکاپویند کرات، مدار تو را در جستجویند.
سلام بر تو و بغض‏های نشکفته و شکفته‏ات.
سلام بر تو و موزونی گام‏هایت که جان هر چه موسیقی است.
می‏خواهم نگاهم را در زلال نگاهت جلادهم و سلام‏های دست اوّل ستارگان را تقدیم تو کنم.
تو را می‏خوانم؛ به زبان پرنده‏های بهار آور هستی و ترانه ساز رودهای وسوسه‏انگیز.
تو می‏آیی؛ در مرده سالی باغ‏ها، از لابه لای انبوه باغ‏ها.
تو می‏آیی؛ از سمت دهکده‏ای آسمانی به سمت تالارهای درختان شرقی و ابدیت را به خویش پیوند می‏زنی.
تو می‏آیی تا صبح زنده شود و در سایه سار چشم‏های تو به اشراق برسد.
ای مهربانی که چشمان تو شرحی بر نهج البلاغه است و دستان تو شرحی بر صحیفه‏ی سجادیّه.
می‏آیی و رودها به احترام تو از جا بر می‏خیزند. می‏آیی و ابرهای مهربانی را در زمین می‏تکانی و سیب سرخ ایمان را در آسمان. می‏آیی؛ درست رأس ساعت ستاره‏ها.
ای بهانه‏ی هر چه زیبایی؛ تو را می‏خواهم، به ازای آن که در پای تو افتم.
نگاه شرقی را بر تاریکی بگستران که جهان به فراوانی عدالت چشم دوخته است و تاریخ، در بی‏کرانگی نامت.
تو می‏آیی و در آن ساعت موعود می‏دانم     که آونگ شب و روز از غم تکرار می‏افتد.
محمّدکامرانی اقدام

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page