متن ادبی « واگویه فراق »

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

« واگویه فراق »

بغض گلویم را می‏فشارد؛ وقتی که مفاتیح را ورق می‏زنم و به دعای عهد می‏رسم. این‏ها که می‏گویم، خطبه نیست، ندبه است! هر شب، سررسیدِ دلم را وق می‏زنم و روزهای بی تو بودن را می‏شمارم. ای ستاره! آسمان شوقِ مرا تاریک مخواه. ای آخرین مسافر! به این عا شقانه ترنّم، تبسّم کن و از کوچه‏های ساده ما عبور کن. بی‏تو، بهارم هم با اکراه گل می‏شکوفاند و انتظار، آهوی خیال ما را به دشتِ دلواپسی می‏رمانَد.
ای طراوتِ روزهای پس از باران! شکوه مشرقی‏ات را به تماشا گذار. ای بنیان‏گذارِ مکتب عشق! مشربِ شقایقی‏ات را بیاموزان. ای سوار حجاز! اسب ظهور را زین کن. ای اقیانوس! بیابان تشنه انتظار را فراگیر. ای طاووس بهشتی! باغِ مبهوت خاکیان را پر از تجلّی کن. ای روح القدسِ شعرهای آسمانی! نزولِ سبزِ خود را میهمانِ کوه نور کن و ای یوسف! از مشرقِ چاه غیبت به درآ و یعقوبستانِ چشم‏ها را روشنی بخش.
بی‏تو، زانوانِ دخترانِ عاطفه بی‏رمقند و بهار، ادامه زمستان است. بی‏تو، گل‏های سجاده پژمرده می‏شود و مسجد نیایش، در انتظار امامِ جماعت خواهد گریست. بی تو، آینه‏ها در بی‏شماریِ زنگارها، کِدِر خواهد شد. بی‏تو، ماهی‏هایِ برکه زندگی، سر به زیر سنگ خواهند کرد و ماسه‏های خیس ساحلِ احساس، خود را به تلاطم دریا می‏سپارند. بی‏تو، شب‏های شعر، در شب‏های خاطره ادغام خواهدشد و دستِ هنرمندان، به واگویه فراقِ تو بر کاغذ خواهد لغزید. آری! بی‏تو طعم تلخِ «بی تو بودن» را می‏چشیم.
اکنون، ای مظهر اسما و صفاتِ زیبایی! دیگرگونه تجلی‏ات را به چشم‏های ما ارزانی دار و ما را به تماشای جمالِ جبروتی‏ات امیدوار کن. به دنبالِ ساحلِ امن ظهورت، سال‏ها کشتی عمر راندیم؛ بیش از این اسیر توفانمان مپسند.
جواد محمدزمانی

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page