متن ادبی « چاه‏های اندوهم »

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

« چاه‏های اندوهم »

در ژرف‏ترین چاه‏های اندوهم، نام تو تنها ریسمانی است که به آن چنگ می‏زنم، تو ای همیشه اجابت! برکه کوچک شادی ام را بارانِ دوری‏ات گل‏آلود می‏کند و کودکِ روحم از رعد و برق ابرهای هجران می‏ترسد. قدم‏های خسته‏ام، هر غروب، با نفسِ گرمِ جاده می‏دود تا شاید افق حضورِ تو را بیابد، ای پیدای پنهان!
نگاهم، هر شب از سقف آسمان آویزان است؛ به دنبالِ ستاره دنباله‏دارِ ظهورت.
من از قاصدک‏ها توقع دارم دلتنگی‏هایم را به گوش گل‏های باغِ تو برسانند؛ همان دلتنگی هایی که هر غروب، دل خورشید را خون می‏کند؛ همان که ابرها برایش گریه می‏کند، همان که موج‏ها از شنیدنِ آن، سر به صخره می‏کوبند، همان که ماهی‏های حوض مسجدمان، از شرمندگی‏اش قرمز شده‏اند، همان که خواب را از چشمانِ ماه گرفته است و آرامش را از توفان و همان که بادبادک صبرم را از زندانِ دستانم می‏رماند و به ناکجا آبادِ فریاد می‏رساند.
ای همیشه ناگهان!
ما را به ناگهانِ همیشه خود برسان.
ای مسیح!
در ما شب ماندگان فراق، سپیده‏دمان را بدمان.
ای کلیم!
چشمان ما را از نور دستانِ خود بنوشان.
ای ابراهیم!
آتش غربت را بر ما گلستان کن
ای نوح!
ما را به کشتی حضور خود نجات بخش
و ای قائم مقامِ پیامبر رحمت!
ظهورت را به ما مرحمت کن!
جواد محمدزمانی

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page