با عرض سلام
لطفاً بفرمائید:
1- آیا امام علی (علیه السلام) در زمان آن سه نفر از نظر نظامی (به عنوان فرمانده) به آنها کمک می کردند؟ دیگر ائمه و یا فرزندان آن امام چطور؟
2- آیا در فتح ایران امام علی و یا فرزندانشان حظور داشتند؟
3- آیا صحت دارد در حمله اعراب به دزفول و شوشتر زنان آن مناطق جهت طرد آنها اقدام به عریان شدن نمودند ولی امام علی منصرف شدند ولی آن دومی اقدام به حمله نمود. این تفکر در اعراب خوزستان در مواجه با دزفولیها بیان می شود.
با تشکر
پاسخ :
نمیتوان چنین سخنی را پذیرفت كه امام علی(علیه السلام) به طور مطلق جنگ هایی را كه در دوره خلفا، اتفاق افتاد، تأیید و یا طرد نمودند.
به صورت حكم كلی و به مقتضای ضوابط و ایدئولوژی اسلام؛ یعنی با توجه به محتوای دین اسلام (كه مشتمل بر جهاد، دفاع، امر به معروف، نهی از منكر، دادخواهی و كمك به مظلومان و استضعاف زدایی و... است) و سیره پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان(علیهم السلام) میتوان گفت: جهاد و دفاع و اتخاذ شیوه جنگی برای زدودن موانعی كه در مسیر گسترش اسلام وجود دارد، تا حدودی، آن هم با وجود یك سری ضوابط و شرایط پذیرفته است.
جنگ هایی كه مورد تأیید اسلام است، جنگهای كشور گشایی و فتوحات پادشاهان با اهداف مادی نیست، بلكه مبارزاتی رهایی بخش است. شعار پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) شعار رستگاری، آزادی و آزادگی بشریت بود «قولوا لا اله الاّ اللَّه تفلحوا» و میكوشید با اقدامات فرهنگی مردم را به راه رستگاری رهنمون سازد. جنگهای پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) تنها برای رفع موانع بود، چون كه دشمنان در مسیر فعالیتهای سازنده آن حضرت موانع ایجاد میكردند، حال اگر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) موانع را از مسیر راه بر نمیداشت، نمیتوانست به هدفهای والای خویش -كه همان هدایت و رستگاری بشر بوده- نایل گردد؛ به ناچار از استراتژی جهاد و دفاع بهره میگرفت تا مانعهای مسیر رشد زدوده و راه، برای سعادت و رستگاری هموار گردد.
اسلام استفاده از قدرت نظامی را تنها در سه مورد روا میداند:
1. برای نابودی آثار شرك و بت پرستی. چون از نظر اسلام شرك و بت پرستی، انحراف و بیماری و خرافه است. از این رو پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) اوّل بت پرستان را از راه تبلیغ به سوی توحید دعوت میكرد، آن گاه كه مقاومت كردند، به زور متوسّل شد.
2.كسانی كه نقشه نابودی و حمله به مسلمانان را میكشند، اسلام دستور جهاد و توسل به قدرت نظامی بر ضد اینان را صادر كرده است.
3. هر آیینی حق دارد آزادانه و به صورت منطقی خود را معرفی كند و اگر كسانی مانع این كار شوند، میتوان با توسل به زور این حق را به دست آورد.(1)
اما مشروعیت جهاد ابتدائی منوط به اذن امام معصوم(علیه السلام) میباشد.
میتوان همه این موارد سه گانه را در دایره دفاع از رشد و تعالی و كمال انسانها قرار داد. دفاع یكی از ضروریات در زندگی بشر است به عبارت دیگر: دفاع در زندگی بشر همانند غرایز است كه از دورن انسان میجوشد، اسلام این ویژگی را هدایت نموده و با برنامه خاصی، به آن جهت داده است.
هر كس دین اسلام را بپذیرد بر اساس آن، برنامه دفاعی خود را تنظیم میكند. این برنامه دفاعی خردمندانه است و با منطق و برهان میتوان از آن دفاع نمود.
وضع امام على(علیه السلام) در زمان خلافت سه خلیفه :
1. در دوره بیست و پنج ساله سكوت حضرت.
1-1. در دوره كوتاه خلافت ابوبكر وجود شورشهاى گسترده، ظهور پیامبران دروغین، وجود مانعین زكات و جنگهاى رده موجب شد تا ابوبكر مجال فراوانى براى دستیابى به فتوحات چشمگیرى همانند دوران پس از خود نداشته باشد.
لشكر كشىهاى وى را تنها مىتوان در مصاف با رومیان و ایرانیان در برخى از مناطق شام و عراق دانست.(2)
امام على(علیه السلام) كه به سبب مهارتهاى فراوان جنگى و فداكارىهاى بى نظیرش در جنگهاى بدر، احد، خندق و خیبر كارنامه بسیار درخشانى از خود به یادگار گذاشته بود، نمىتوانست مورد غفلت و بى توجهى خلیفه و كارگزارانش در این برهه حساس قرار گیرد. عدم شركت حضرت در فتوحات و انزواى وى مىتوانست این سؤال را در اذهان مسلمانان برانگیزاند كه چرا آن حضرت با آن همه سابقه درخشان، اكنون كه زمان انتشار اسلام در سرزمینهاى كفر و شرك رسیده است، بىاعتنا یا منزوى باشد؟ همه مىدانستند كه علّت این امر، ترس او از مرگ یا سستى از جهاد نبوده و خودش هم متذكر شد كه اگر تمامى عرب با او به نبرد برخیزند، او نمىترسد و میدان نبرد را رها نمىكند.(3)
از این رو خلیفه و یارانش مىكوشیدند با ورود و شركت حضرت در فتوحات از یك سو زمینه طرح چنین پرسش و ابهامى را از بین ببرند، نیز با ورود امام(علیه السلام) به عرصه فتوحات، اعتبار و مشروعیت چنین اقدامى را در اذهان بسیارى از هوادارانش مستحكم سازند و از سوى دیگر از مهارتهاى جنگى آن حضرت در فتح شهرها بهره گیرد.
سیاست حضرت در این جریان، سیاست بینابین بود. از سویى امام نمىخواست با حضور خود در جنگها بر سیاستهاى خلیفه مهر تأیید بزند و مؤید خلفا باشد؛ و از جهتى هم نمىخواست سپاهیان اسلام شكست بخورند، حضرت در این ماجرا موضعى «بى طرفانه» و یا حداكثر «مشاورانه» را اتخاذ نمود.
طبق بعضى از گزارشهاى تاریخى، ابوبكر براى فتح شام از اصحاب نظر خواهى كرد. هر كس نظرى داد كه مورد پذیرش وى واقع نشد، ولى نظر امام را پذیرفت. حضرت فرمود: «چه خلیفه خود به این نبرد رو آورد و چه لشكرى از جانب خویش روانه كند، در هر دو حال پیروز خواهد شد؛ زیرا از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) شنیده است كه آیین اسلام بر همه ادیان غلبه خواهد كرد. آن گاه امام، خلیفه را به صبر و استقامت سفارش نمود.
ابوبكر در حالى كه از شنیدن چنین خبرى خوشحال شده بود، مسلمانان را به جهاد تشویق نمود و آنان را به اطاعت از خدا و پیروى از فرماندهانشان امر كرد.(4)
در جنگهاى این دوره گروهى از یاران امام على(علیه السلام) مانند مالك اشتر، خالدبن سعید بن عاص، هاشم بن عتبة بن ابى وقاص، معروف به هاشم مرقال و فضل بن عباس، حضورى فعال، بلكه در زمره فرماندهان لشكر اسلام قرار داشتند.
از دو جهت مىتوان گفت كه تا حدودى جنگهاى این دوره مورد تأیید امام بود: یكى از جهت رهنمودهاى ایشان كه پیروزى را پیش بینى كرد و آن را وعده پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) معرفى نمود، دیگرى شركت یاران صمیمى حضرت در این نبردها.
1-2. دردوره ده ساله خلافت عمر، موضعى كه امام در برابر فتوحات این دوره اتخاذ نمود، همانند موضعى بود كه در دوره خلافت ابوبكر اتخاذ نمود؛ یعنى نه تأیید مشروعیت حكومت و نه موضعى كه موجب تضعیف روحیه سپاهیان اسلام گردد.
عمر كوشید امام را به شركت در فتوحات وادارد، ولى موفق نشد. بنا به نوشته مورخ نامدار، مسعودى: چون عمر درباره جنگ با ایرانیان از عثمان نظر خواهى كرد، عثمان گفت: مردى را بفرست كه در كار جنگ تجربه و بصیرت داشته باشد. عمر گفت: آن كیست؟ عثمان گفت: على بن ابى طالب است. عمر گفت: پس ببین كه او به این كار تمایل دارد؟ عثمان با على(علیه السلام) مذاكره كرد، امّا على(علیه السلام) این را خوش نداشت و رد كرد.(5)
عمر كه نمىتوانست على(علیه السلام) را به طور مستقیم به همكارى و شركت در فتوحات حاضر كند، تلاش كرد از دیدگاهها و راهنمایىهاى آن حضرت بهرهمند گردد. حضرت چون نمىتوانست نسبت به سرنوشت اسلام و مسلمانان بىاعتنا باشد، تنها در قالب مشاوره و ارائه دیدگاههاى خویش، همانند یك كارشناس برجسته نظامى آنان را در این امر همراهى كرد. هرگاه عمر از حضرت نظر مشورتى مىخواست، حضرت از ارائه رهنمودها دریغ نمىورزید.(6)
بنا به روایتى از امام باقر(علیه السلام) عمر، امور حكومت را كه از مهمترین آنها فتوحات بود، با نظر خواهى از على(علیه السلام) به سامان مىرساند.(7)
1-3. در دوره دوازه ساله خلافت عثمان، رابطه بین امام و حكومت عثمان مانند دوره قبل نبود. حضرت در این دوره كمتر در صحنه حضور مىیافت و به مشورت و همكاى در امور حكومت مىپرداخت؛ از این رو هیچ گزارشى در منابع تاریخ مبنى بر راهنمایى و ارائه نظر در امر فتوحات از سوى حضرت، وجود ندارد.
در باره حضور امام حسن وامام حسین (علیهما السلام):
از منابع معتبر استفاده میشود که امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) در فتح ایران شرکت نکردهاند.
بنابر نقل، ابن خلدون، سید هاشم معروف الحسنی و همچنین باقر شریف قرشی، حسن و حسین(علیهما السلام) بعد از پیامبر در هیچ فتحی شرکت نداشتند...(8)
بیش تر مطالبی که مورخان در باره جنگهای صدر اسلام نوشتهاند، از تاریخ طبری میباشد، که پذیرش هر کدام نیاز به بررسی دقیق دارد.
طبری مطالب تاریخی را از راویان مختلف نقل میکند که برخی دروغگو و غیر موثق بودهاند، از جمله سیف بن عمر که خیلی از مطالب مربوط به جنگهای ایران و عربها و مطالبی را که از علی و فرزندان وی در این باره نقل شده، از طریق وی است.
جواد علی (از مورخان) معتبر میگوید: طبری در استفاده از مآخذ، اصول اهل حدیث را در نظر نگرفته و از چهرههای ضعیف هم روایت کرده است.
او روایات سیف بن عمر را که متهم به زندقه است و خود طبری هم نظر مساعدی نسبت به وی ندارد، نقل میکند.( 9)بر این اساس اگر در برخی از منابع سخن از شرکت امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) در جنگ ایران و مسلمانان آمده است، واقعیت ندارد .
براى توضیح بیشتر مىتوانید به تاریخ در آیینه پژوهش، جلد دوّم، مراجعه نمایید.
در باره ماجرای شوشتر وعریان شدن زنان باید گفت فاقد مستندی معتبر می باشد.
پى نوشتها:
1. تفسیر نمونه، ج 2، ص 206 و 207.
2. ابن اعثم كوفى، الفتوح، ج 1، ص 79 به بعد، بیروت، دارالأضواء، ط الأولى، 1411/1991.
3. نهج البلاغه، صبحى صالح، نامه 45.
4. ابن اعثم كونى، همان، ص 80 و 81؛ تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 133. بیروت ، دار صادر، بى تا.
5. مسعودى، مروج الذهب، ج 2، ص 310، قم، دار الهجرة، چ دوم، 1409.
6. درباره مشاوره خلفا با حضرت على(علیه السلام) به نهج البلاغه، خ 146 رجوع شود.
7. شیخ مفید، الاختصاص، ص 173، سال چاپ : 1414 - 1993 م، نشردار المفید للطباعة و النشر و التوزیع، بیروت، لبنان.
8. احمد زمانی، حقایق پنهان، ص 117. دفتر تبلیغات ،1378 ، چاپ دوم .
9 . رسول جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، سیره رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)، ص 124.
منبع : مركز ملی پاسخگویی به سوالات دینی