متن ادبی « می‏آیی تا... »

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

« می‏آیی تا... »

با کدام جمعه از راه می‏رسی؟ از کدام راه می‏آیی؟ آخرین غروب زمین، چه زمان، با طلوع تو رنگ خواهد باخت؟ چه وقت عدالت، با تکیه بر دست‏های حیدری تو، کمر راست خواهد کرد؟
تا به کی ذوالفقار در نیامِ چشم انتظاری خواهد سوخت؟
تا به کی کعبه به شوق طوافت، حیران و سینه چاک، خواهد چرخید؟
چه زمان اندوه، بساط خود را از بقیع جمع خواهد کرد؟
ساعت خون‏خواهی حسین، در کدام نقطه زمان، فاش می‏شود؟
حق‏های لگدکوب شده، چه وقت از حلقوم ستم بیرون کشیده خواهد شد؟
کدام قاصدک، با مژده وصل، ما را به پایکوبی و دست‏افشانی خواهد کشاند؟
در هنگامه‏ای که دستی نیست تا دست‏های افتاده را بگیرد،
در روزگاری که قبرستان‏ها آبادترین نقطه زمینند و کوچه‏ها، بن‏بست‏های تکراری، در فصلی که ابرهای سیاه سترون، فضای آسمان را به اشغال درآورده است، در دنیایی که مرگ، دندان تیز کرده خود را به رخ می‏کشد و عدالت، در زیر زمین سازمان‏های بین‏المللی حقوق بشر مدفون شده است، جواب این همه پرسش با کیست؟
اگر هنوز رمقی جان، در تن فرسوده زمین باقی است، تنها به امید صبح ظهور است.
اگر هنوز دست‏هایی چند، به نشانه تسلیم در پیشگاه شیطان، بالا نرفته است، به پشتگرمی این باور است که: روزی سوار بر سپیده می‏آیی.
می‏آیی تا خواب‏های تعبیر نشده را به روشنایی صبح پیوند بزنی.
می‏آیی تا تاوان بغض‏های فرو خورده هزاران ساله را بگیری.
می‏آیی تا کار نیمه تمام هزاران هزار پیامبر را یکسره کنی.
می‏آیی تا پرچم سبز و سرخ محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم و علی علیه‏السلام را بر بام هستی برافشانی.
چون چشم تو دل می‏برد از گوشه‏نشینان   ***   دنبال تو بودن گنه از جانب ما نیست
از بهر خدا زلف مپیرای که ما را   ***   شب نیست که صد عربده با باد صبا نیست
باز آی که بی نور تو ای شمع دل‏افروز   ***   در بزم حریفان اثر از نور و صفا نیست
در صومعه عابد و در خلوت صوفی   ***   جز گوشه ابروی تو محراب دعا نیست
علی خیری

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page