متن ادبی « عاشقان تو... »

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

« عاشقان تو... »

عاشقان تو، عشق را به قیمت نخریده‏اند تا با سودی اندک سودایش کنند. عشق در ایشان حلول کرده‏است؛ آن زما ن که نام تو را برده‏اند. جرعه جرعه بلا را می‏نوشند، امّا سبکبار از لحظه‏ها می‏گذرند و جان تشنه به جام امید زنده می‏دارند، دل‏هایشان به وسعت هستی است و هستی‏شان، سراسر، ارادتی است که در پای تو می‏ریزند.
تا طلوع خورشید، از آسمان چشمشان ستاره می‏بارد و نجوایشان تا رسیدن به ساحل صبح جاری است.
خندان لب و گشاده سینه، داغ‏ها را پذیرایند و به رسم ادب، هر آن‏چه را تو خواسته‏ای خوش آمد می‏گویند، و به شمیم، هر آن چه عطر تو را دارد، روح را تازه می‏کنند.
برای کسانی که دیده دلشان به تاریکی عادت کرده است و حریصانه هوای مسموم غفلت خویشتن خویش را می‏بلعند، انتظار چه معنایی دارد؟ اینان، دست‏هایشان برای لمس آبی حریر بی‏کران آسمان کوتاه است و نگاه‏شان آن‏سوتر از خودبینی نمی‏رود.
آینه‏دارانند که در آستانه آمدن آفتاب، مشتاقانه به انتظار ایستاده‏اند.
... و صبح نزدیک است... .
امیر خوش‏نظر

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page