« جمعه موعود »
کجاست جمعه موعود؟
سالهاست که روزهای جمعه، ندبهگویان، با اشک، چشمهایم را میگریم و گَرد میگیرم از غبار، تا مگر قدمگاه تو شود.
هر غروب غمانگیز، «سمات» را زمزمه میکنم و اشک حسرت میریزم؛ باشد که در ندبه دیگرم، تو باشی! خورشید، هزاران سال از مشرق طلوع کرد و بیدارمان نکرد؛ مگر با طلوع مغربی تو، این بار از خواب برخیزیم!
بیا و انتقام خون شفق، افتادن سر نورانی خورشید در تنور اُفق و پامال شدن پیکر روز در هجوم سواران شب را بگیر!
بیا و اقامه عشق را در گوش دنیا بخوان! بیا و با دَمِ مسیحاییات «نُرید أن نَمُنَّ...» را فریاد کن، تا مستضعفان خاکنشین، وارثین افلاک زمین باشند.
بیا، که آمدنت اتفاق شیرینی است.
حمزه کریمخانی