متن ادبی « ای یوسف عشق »

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

« ای یوسف عشق »

من در آرزوی آن لحظه، پلک‏هایم را با هم آشنا نمی‏سازم و دست‏هایم را از قفل‏های ضریح اجابت باز نمی‏کنم من می‏دانم و شنیده‏ام که قصه تو، شبیه‏ترین قصه‏ها به یوسف علیه‏السلام است.
کاش می‏دانستم آن‏گاه که او در پاسخ برادرانش گفت «اَنَا یوسفُ و هذا اخی» در دل پاکباخته برادرش چه گذشت؟!
راستی که امام صادق علیه‏السلام چه زیبا فرمود: «همان‏گونه که مردم و برادران یوسف او را می‏دیدند امّا نمی‏شناختند، علاقمندان به مهدی علیه‏السلام نیز اورا می‏بیند ولی نمی‏شناسند؛ درحالی که او آن‏ها را می‏شناسد چونان یوسف.»
آقا! می‏شود آیا ما تو را ببینیم و بشناسیم و خاک پایت را توتیای چشم کنیم؟
می‏شود آیا تو را که «عزیز» مصرِ دل‏های مایی، ببینیم و در عطر نگاهت غرقه شویم؟
شنیده‏ام که امام به حق ناطق می‏فرمود: «خداوند، گاه می‏خواهد که حجّت خود را مستور کند. حضرت یوسف، سلطنت مصر را در اختیار داشت و بین او و پدرش هجده روز راه بود و اگر خداوند جلیل و عزیز می‏خواست مکان یوسف را بنمایاند، قدرت داشت. به خدا سوگند که یعقوب، پس از شنیدن بشارت یوسف همراه با پسران خود، راه هجده روزه را در نُه روز طی کرد.»
... و من به خدا سوگند، اگر بیایی، یعقوب‏وار به سوی تو می‏شتابم و زمان و زمین را در زیر قدم‏های آهنین خود عاشقانه می‏نهم و شیفته‏تر از همیشه و مشتاق‏تر از هرکس خواهم شد. خاکبوس پای تو.
ناهید طیبی

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page