متن ادبی « چگونه ناله نکنم »

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

« چگونه ناله نکنم »

ما غریبیم در دنیایی سرشار از فریب؛ در دنیایی که هر چه خوبی، رنگ باخته است.
کوله‏بار اندوه بر پشتمان، سنگینی می‏کند.
حرف‏های در گلو مانده، فراوان داریم امّا مجال گفتن دست نمی‏دهد.
هیچ‏گوشی نیست تا سفره دل در پیشگاه آن بگستریم.
هیچ شانه‏ای نیست تا تکیه‏گاه اشک‏های هزار ساله‏مان باشد.
در جهانی نفس می‏کشیم که جز آه، سهمی از آن نداریم.
تنها سوختن و دم بر نیاوردن، سرنوشت سال‏های بی توست؛ سرنوشتی که راه رهایی از آن، قیام توست.
ای خوب! برگرد؛ برگرد و زنده بودنمان را به زندگی پیوند بزن.
برگرد، ای شاه بیت غزل هستی! عاشقی شیوه دو چشمان توست؛ چشمانی که شور زندگی را در نگاه زمین، روشن می‏کند.
موعود! ما نمگ‏گیر توییم.
سال‏هاست که خانه به دوشی بر پیشانی تقدیر ما حک شده‏است.
سال‏هاست که خراب توییم.
سال‏هاست که زندگی‏مان نقشی بر آب است.
برگرد، تا باران حضورت بر پنجره‏های ماتم‏زده، طراوتی دوباره بپاشد.
برگرد، تا درختان به احترامت، قیام کنند، ای بالا بلند!
«به روز واقعه، تابوت ما ز سرو کنید   ***    که مرده‏ایم به داغ بلند بالایی
بگذارید بنالم از فراق.
اصلاً چگونه ناله نکنم، وقتی آفتاب در آسمان گرما و روشنی می‏پراکند و من نمی‏بینمش!
چگونه ناله نکنم و ترانه غم سر ندهم، وقتی با بال و پری شکسته، در قفس خاک دست و پا می‏زنم!
همه گویند فلانی ناله کم کن   ***    تو آیی در خیالم چون ننالم
بیا و ببین که چگونه برگ‏ها یک به یک از شاخه‏ها فرو می‏افتند و زیر پای رهگذران لگدکوب می‏شوند!
بیا و ببین، بی‏تو چگونه در خویش می‏شکنیم؛ چگونه در آتش تشویش می‏سوزیم!
علی خیری

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page