متن ادبی « سلطان روشنی‏ها »

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

« سلطان روشنی‏ها »

هر جمعه را با امید به طلوعِ رخسار نورانی‏ات، آغاز می‏کنیم و پایان انتظار را در خویش، مرور.
می‏دانیم روزی ندای شکوهمند و عزت‏آفرینت، زمین را بیدار خواهد کرد و خوابْ‏زدگانِ غفلت آلود را به خود وا خواهد داشت. آن جمعه، روز روشنی‏ها و اشتیاق‏ها خواهدبود.
آن روز، غمْ‏زدگانِ عالم و ستمْ‏دیدگانِ تاریخ، سربلند خواهند کرد و حضورِ عشق و عدالت را با چشم‏هایِ خسته خویش، به تماشا خواهند نشست.
آن روز، ارغوان‏ها و نرگس‏ها تا بی‏کرانِ آسمان قد می‏کشند و شکوفا شدنی دیگر را تجربه خواهند کرد.
ای آفتابِ تابانِ مهرآفرین! به هوای آن روز، لحظه‏ها و ساعت‏ها را انتظار می‏کشیم و هر شب را به انتظار سپیده صادق، سر می‏کنیم.
ای سلطانِ روشنی! چگونه شوقِ طربناک را به کلمات درآورم و از آن روزی بنویسم که تو آمده‏ای و زمین را لبریز از عدالت کرده‏ای!؟
ای بزرگ، ای تنها امیدِ رهایی! انسان، در حسرت آزادی و رهایی از قید و بندهای انسانی و شیطان است؛ آیا آن روز که تو بیایی و برای ما آزادی هدیه آوری، چگونه روزی خواهد بود!
کلمات از بیان توصیف چشم‏های تو عاجزند و قصیده‏های بلند، در وصف بی‏کرانگی‏ات، کوتاه. اقیانوس و آسمان، دو گستره وسیعند؛ امّا می‏دانم که برای وصف نام بزرگ تو حقیر و کوچکند.
سیدکاظم سیدباقری

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page