متن ادبی « قدم بر چشم ما بگذار »

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

« قدم بر چشم ما بگذار »

در روزهای ناگزیر غیبت
در قرنی که شانه زمان، گرفتار تازیانه‏های زخم بی‏عدالتی است،
لب‏های زمین در تب خشکسالی می‏سوزد،
چشمه‏های عاطفه یخ بسته‏اند
و درختان سردشان شده است،
چگونه دل به تیغ ذوالفقار عدالتت نبندیم،
باران ظهورت را به استغاثه ننشینیم،
زلال مهربانی حضورت را ندبه نخوانیم
و در انتظار آفتاب نگاهت نمانیم؟!
آقا کدام چشم، به راه آمدنت خیس نیست؟
کدام گوش، دل به طنین گام‏هایت نسپرده است؟
کدام لب، با لب‏های «أمْ مَنْ یُجِیب» خوان تو همراه نیست؟
کدام دل عاشق برای تو نمی‏تپد؟!
تو در قنوت کدامین دست جاری نیستی؟
کدامین چهار شنبه، بوی جمکران تو را ندارد؟
کدامین جمعه، طعم ندبه را نچشیده است؟
کدام ستم را به شکوه بنشینیم؟
با کدام لحن درد دل کنیم؟
از اضطراب کدام صبح جمعه بگوییم؛
از حسرت کدام عصر جمعه
از دلتنگی‏های کدام غروب؟!
می‏دانم که می‏آیی
می‏آیی و بهار را با خود می‏آوری
لب‏های غنچه‏ها را به لبخند شکوفا می‏کنی
طراوت را به عدالت میان درختان تقسیم می‏کنی
همه دل‏ها را در مهربانی سهیم می‏کنی
به آئینه‏ها فرصت تماشا می‏دهی
می‏آیی و آدینه‏ها دیگر ندبه نمی‏خوانند
قنوت‏ها رنگ اجابت می‏گیرند
دیگر دلی شکسته نمی‏ماند
لبی به شکوه باز نمی‏شود
زمین از چنگال نابرابری‏ها می‏گریزد
جهان ناگزیر عدالت می‏شود
ریشه هیچ ستمکاری در زمین نمی‏ماند
شوکت متجاوزان در هم می‏شکند
رشته‏های نیرنگ و فریب گسسته می‏شود
خسته‏ایم؛
از چهار فصل یکنواخت
از زمستان‏های پی در پی
از لحظه‏های بی‏بهار
از این روزهای گرفتار
از تکرار این همه تکرار
چشمانمان
به ضریح گام‏هایت دخیل بسته‏اند؛
قدم بر چشم ما بگذار!
سیدعلی حسینی ایمنی

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page