«ندبه نیاز نسترنها»
جمعه صبحها بر میخیزم و چشمهایم را به پنجرههای انتظار آلود میآویزم، تا در نسیم نوازشگر ندبه، خنکای اشک و التماس را حس کنم.
جمعه صبحها، بر میخیزم و اشک میریزم؛ در تکاپوی تماشاییِ ترانههایِ تمام نشدنی.
ندبه، نیاز صبح جمعه من نیست
ندبه، نیاز نسترنها و نارونها است
ندبه، نیاز دنیای نارنجی انسانهاست.
ندبه، آفریننده لحظههای باران است
ندبه، آبیترین ترنم روحانی است.
من با ندبه بزرگ شدهام و با اشک، این هم بازیهای کودکیام، رشد یافتهام.
ندبه، خلاصه یک صبح بارانی است.
ندبه، سحر خیزترین رابطه است و لبریزترین عاطفه.
ندبه، تکلّم نور است و تبسّم ظهور.
ندبه، شیون شعور است و آیینه ظهور
ندبه، انتظاری مه آلود است و تصوّری نامحدود از تصویری آفتابی.
ندبه، صمیمیت سیّال و ساده باورهای ساده ماست.
و ندبه، بیمانندترین ماندگار روشن تاریخ است در سیاهی فراگیر انسان نماها.
محمد کامرانی اقدام