متن ادبی « جمعه عصرها به تو می‏اندیشم »

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

« جمعه عصرها به تو می‏اندیشم »

«لا یُجَلّیها لِوقْتِها اِلاّ هو»؛ جز خداوند، زمان آن را روشن نخواهد کرد.
دست‏ها در انتظارت، تا ستاره‏های دور دست کشیده شده‏اند و تمنایِ تماشای تو، در چشم‏های عاشقان موج می‏زند.
شب، بیشتر از حد انتظار طولانی شده است.
شب بی‏تو، جرأت عبور از خود را ندارد
شب بی‏تو، «جرأت فردا شدن ندارد».
شوریدگیِ دریاها، به بالاترین حدّ مد رسیده است و دل شورگی، بیابان در بیابان موج می‏زند.
تمام اجازه‏ها بر روی لب‏ها خشکیده‏اند، تا تو بیایی.
تمام گوش‏ها منتظرند، تا تو «ترانه خوشبختی جهان» را بخوانی؛ در حالی که مِه به راه خویش ادامه می‏دهد، به سمت دهکده‏ای بارانی، به سمت دهکده‏ای شکل آه.
بهار، بستگی به میزان بارش چشم‏های تو دارد.
جمعه عصرها به تو می‏اندیشم که می‏آیی و با نغمه داوودی خویش در صور می‏دمی که: «وَ لَقَدْ کتَبْنا فی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکْرِ أنَّ الأَرض یَرثُها عِبادِیَ الصّلِحُون».
جمعه عصرها به تو می‏اندیشم؛ به قامتِ بلند نیازی که به پای تو می‏افتد، به دست‏های آسمان پرورت، به تو که اثر انگشتت، گرد بادی است که گرداب را در خویش حل نموده است.
جمعه عصرها به تو می‏اندیشم که می‏آیی و به جای اسپند، برای تو ستاره دود خواهم کرد و دیگر هیچ انتظاری وجود نخواهد داشت.
جمعه عصرها به تو می‏اندیشم؛ به تو که باید اندیشه‏ای برای جمعه عصرها بکنی.
محمد کامرانی اقدام

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page