متن ادبی « در حریم نام تو »

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

« در حریم نام تو »

آقای چشمه‏های زلال! سالارِ دشت‏های غریب افتخار چشمه‏های روشنِ آشنایی!
این کوچه‏های غریب، به احترام نام تو هرگز پیر نمی‏شوند و تشنگان آسمانی، سیر.
تبرک است نامت بر کوه‏ها و رودها.
وجود تو، ایجاب عشق است در سرزمین برهوت هستی.
حریم نام تو، جایگاه امنی است برای دل‏های شکسته و غریب که جز تو تکیه گاهی نداشته‏اند.
هر جمعه که آفتاب غروب می‏کند، خورشید یاد توست که در ذهن خسته‏ام طلوع می‏کند. این چشم‏های غریب را دریاب؛ این چشمه‏های خشکیده را...!
نمی‏شود نام تو را بر زبان جاری کرد و نایستاد.
نمی‏شود بی یاد تو، غروب‏های جمعه گریست!
ای زلال آفتاب! بر پیکر نحیف احساس من بتاب
مولای آشنای جمعه‏ها! هرگز غریب نمی‏مانی در شهر خویش. این منم که در دیارِ آشنای خود غریبم، می‏سوزم و آب می‏شوم و اگر دست نوازشگر تو نباشد، زیستنم را بهانه‏ای نیست.
بهانه زیستن جمعه‏ها تویی؛ جمعه بی تو معنایی ندارد، جمعه بی تو جمعه نیست؛ مجموع غم‏هاست.
علی میرزا خانی

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page