متن ادبی « درد شکیب ‏سوز انتظار »

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

« درد شکیب‏ سوز انتظار »

آه، که دردی شکیب سوز و آرام گداز، مرا در خود می‏فشارد؛ دردی که درمانش، جرعه‏ای امید است!
زمین را سرد می‏بینیم و زمان را دلسرد.
جمعه‏ها از پی هم می‏آیند و چشم‏های به آسمان دوخته ما، عصرهای جمعه در اشک غرقه می‏شوند و در آه می‏سوزند؛ پس کجاست آن یکّه سوار حجازی که با یک غمزه پیامبرانه خود، معجزه آسا دل‏ها را زیر و رو می‏کند و زمین و زمان را بر کرسی عدالت می‏نشاند؟
طومار انتظار تا به کی باید با اشک چشم و خون جگر امضا شود و ندبه‏ها و گریه‏ها، آن را در هم بپیمایند؟!
مگر نه این‏که گاهِ سرکشی دنیا، او می‏آید؟ پس با این همه زخم که بر تن فلسطین است و این همه داغ که بر دل افغانستان نشسته است، چرا هنوز صدای پای عشق به گوش نمی‏رسد؟
مولایم در نهج‏البلاغه فرمود: «دنیا پس از سرکشی به ما روی می‏کند چونان شتر ماده بدخو که به فرزند خود مهربان می‏گردد». و سپس همان آیه را که آرامش همیشگی قلبم بوده و هست تلاوت کرد که «وَ نُریدُ أنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُصْفِعُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ». زمین از آنِ خوبان است و ستمدیدگان.
اکنون که کلام مولایم بر دلم نشست، قرار یافتم و بیش از پیش در انتظار آمدن او خواهم بود تا این سرکشیِ بی‏قرار، دنیای آشفته و در هم ریخته در برابر آن بزرگ، زانو زند و مهربانانه سر به دامانش نهد و درد خود را درمان کند.
ناهید طیبی

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page